عکس‌های خانه ملک‌الشعرای بهار خانه‌خرابی محض است.

همشهری آنلاین _ شقایق عرفی‌نژاد:  خبرنگار و عکاسی که ۲ سال پیش توانسته‌اند وارد این خانه شوند، خانه‌ای را ثبت کرده‌اند با سقف فروریخته، دیوارهای ترک‌خورده و شیشه‌های شکسته و حیاطی که حیاتی ندارد. با همین تصور است که به سمت خانه بهار در خیابانی به همین اسم و در بن‌بست کوچکی به اسم گوهری می‌روم. اما آنچه با آن روبه‌رو می‌شوم کاملاً چیز دیگری است.  

اول بن‌بست تابلو موزه بهار دیده می‌شود و در انتهایش خانه‌ای است که پلاک ندارد. در آهنی بزرگ قهوه‌ای‌رنگش هنوز بوی رنگ می‌دهد. در بسته است، اما از بالای آن می‌توان بخشی از دیوار ساختمان و یکی از پنجره‌ها را دید. دیوار تمیز است و پنجره تازه جاافتاده. این یعنی خانه بازسازی شده است. هنوز مطمئن نیستم اینجا همان خانه‌ای است که به دیدارش آمده‌ام. یکی از ساکنان آپارتمان روبه‌رویی که از خانه بیرون می‌آید، تأیید می‌کند که اینجا خانه ملک‌الشعرای بهار است. برای خانه آیفون تصویری هم نصب شده است. زنگ می‌زنم. اما کسی در را باز نمی‌کند. چند بار دیگر زنگ می‌زنم و همچنان پاسخی نیست.

باز هم از خانه روبه‌رویی کسی بیرون می‌آید و من درباره این خانه می‌پرسم. می‌گوید بازسازی شده است و الان هم احتمالاً کارگرها داخل خانه مشغول کارند. مرد چهل و چند ساله‌ای است که می‌گوید از سال ۷۳ در این کوچه و آپارتمان ساکن است. او توضیح می‌دهد: «خانه بهار مدت زیادی در اختیار کتابخانه و مرکز اسناد ملی بود و از آن به‌عنوان انبار کاغذ و لوازم استفاده می‌کردند. اما بعدها در اختیار یکی از نهادها قرار گرفت و بی‌استفاده ماند. الان حدود ۴ ماه است که در حال بازسازی هستند.»

  • شنیده‌ها و گفته‌های متناقض

او می‌گوید: «خانه در طول سال‌ها به همان شکل قدیمی‌ مانده بود. پشت‌بامش هم در بارندگی‌ها آب می‌داد. الان هم با همه کارهایی که انجام می‌شود فکر نمی‌کنم تبدیل به موزه شود. اداره میراث سالیان پیش تلاش کرد که خانه را از طریق رأی دیوان عدالت اداری پس بگیرد، اما موفق نشد.» مرد همسایه توضیح می‌دهد: «دختر ملک‌الشعرای بهار سال‌ها پیش در همین خیابان بهار ساکن بود. اما از اینجا رفت. نمی‌دانم چطور خانه از تملک خانواده بهار درآمده است.»
در زدن فایده ندارد. کسی جواب نمی‌دهد یا کسی نیست که جواب بدهد. خانم دیگری از همسایه‌ها از خانه‌اش بیرون می‌آید. او هم فقط شنیده که خانه قرار است موزه شود.
چند دقیقه بعد همسایه دیگری از همین آپارتمان بیرون می‌آید. توصیه می‌کند دیگر در نزنم: «کارگرها اگر هم در خانه باشند، در را به روی کسی باز نمی‌کنند. خانه در حال بازسازی است، اما کارگرها می‌گویند موزه نمی‌شود.» پیشنهاد می‌کند با شماره تلفنی که روی در نصب شده تماس بگیرم، اما خودش خیلی زود متوجه می‌شود دیگر شماره تلفنی روی در نیست. باز هم می‌مانم. شاید کسی از خانه جوابی داد.

خانم مسنی از انتهای کوچه به این سمت می‌آید. کیسه خرید در دست دارد. می‌گوید: «اینجا قرار است موزه شود. نمی‌دانم مسئولش کیست. ما ۲ سال است که به این خانه آمده‌ایم. اوایل خانه بهار سرای‌داری داشت که اصلاً حرف نمی‌زد. می‌گفت برای من دردسر درست نکنید. در مدت بازسازی چند بار هم روی در تابلوی موزه را نصب کرده‌اند، اما هر بار بعد از چندی برش داشتند. دفعه آخر غروب تابلو زدند و فردا ساعت ۶ صبح که دخترم می‌خواست سر کار برود، دیده بود تابلو را برداشته‌اند.» در خانه بهار را در کوچه‌ای که از آن گذر می‌کرده باز می‌زنم. ماندن فایده ندارد. در باز نمی‌شود.

  • خانه کاربری فرهنگی خواهد داشت

ماجرای خانه عجیب شده است. امکان بازدید از آن وجود ندارد نخستین جایی که درباره این خانه از آنجا سؤال می‌کنم، سازمان میراث فرهنگی است. «مرتضی ادیب‌زاده» معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران، تأیید می‌کند که این خانه پیش از این در اختیار سازمان اسناد ملی ایران بوده و بعد به ستاد اجرایی فرمان امام واگذار شده است. اما می‌گوید خانه با نظارت سازمان میراث فرهنگی و توسط ستاد اجرایی فرمان امام بازسازی‌شده و معلوم نیست بعد از بازسازی تبدیل به موزه شود، هرچند قطعاً کاربری فرهنگی خواهد داشت و به گونه‌ای خواهد بود که در شأن ملک‌الشعرای بهار باشد.
داستان خانه را «رضا موسوی» کارشناس مرمت آثار تاریخی و تهران‌شناس، این‌طور توضیح می‌دهد: «بنا متعلق به دوره پهلوی اول است. زمانی که می‌خواستیم آن را ثبت کنیم ۲ جنبه مهم برای این کار وجود داشت. نخستینش این بود که به هر حال خانه ملک‌الشعرای بهار بود. هر چند او اهل خراسان بوده و تقریباً از ۳۰ سالگی به تهران آمده است، اما اینجا تنها خانه‌ای است که او در تهران در آن زندگی کرده است. نکته بعدی در ثبت این اثر دوره‌ای بود که این خانه در آن ساخته شده است. خانه بهار نزدیک به ۹۰ سال پیش و زمانی ساخته می‌شود که دروازه‌های تهران تخریب می‌شوند و خیابان‌های شمالی شهر مثل فردوسی، بهار و خاقانی شکل می‌گیرند. به همین دلیل حتی اگر این خانه محل زندگی بهار هم نبود، باز ارزش ثبت داشت.»


او درباره معماری ساختمان می‌گوید: «این بنا ویژگی‌های معماری عجیب و غریب ندارد. ساختمان ساده‌ای است که در دوره انتقال معماری از قاجار به پهلوی ساخته شده است. مصالح خانه آجر، چوب، موزاییک، شیشه، گچ و آهن است و پلان مستطیل‌شکل دارد. مشخصات دوره خودش مثل ایوان و زیرزمین و شیروانی هم در آن دیده می‌شود.» او می‌گوید: «دوم بهمن سال ۸۲ این خانه ثبت ملی شد. در آن زمان در اختیار مرکز اسناد ملی قرار داشت و تبدیل به انبار این مرکز شده بود. زیر بار مرمت هم نمی‌رفتند. سرایداری هم داشت که خانه را خراب کرده بود و از آنجا بلند هم نمی‌شد.»
 رضا موسوی به معضلی در میراث فرهنگی اشاره می‌کند که باید رفع شود: «در اداره میراث فرهنگی چیزی به اسم بازدید ادواری وجود ندارد. وقتی خانه‌ای ثبت یا حتی مرمت می‌شود، سازمان میراث فرهنگی دیگر هیچ نظارتی بر آن ندارد و گاهی به‌تدریج بنا مخروبه می‌شود. در مورد این خانه هم همین اتفاق افتاده است. درست است که خانه تزیینات خاص معماری ندارد، ولی باید بازسازی با نظارت میراث فرهنگی انجام شود و تمام پلان‌بندی‌ها و مصالح تکرار شوند.» او معتقد است حتی اگر به گفته اهالی، اینجا مالک شخصی داشته باشد، خوب است، ولی به شرط اینکه تغییرات اساسی در خانه ندهد.

او خانه هوشنگ ابتهاج را مثال می‌زند که دست اتحادیه صنف سیمان تهران است، اما خرابش نکرده‌اند و متولی دارد.» موسوی درباره تبدیل خانه به موزه می‌گوید: «اگر هم کسی این خانه را خریده باشد، وظیفه ندارد آن را به موزه تبدیل کند. مگر اینکه از طرف ارگان‌های دولتی حمایت شود. این اتفاقات دستوری رخ نمی‌دهند. اگر اینجا قرار است به موزه تبدیل شود، حتماً باید اسناد و مدارکی از ملک‌الشعرای بهار در آن وجود داشته باشد که این اسناد حتی در اختیار نیست.» او شهرداری را هم از نهادهایی می‌داند که باید به حفظ این خانه و خانه‌هایی از این دست‌کمک کند: «در تمام دنیا شهرداری‌ها متولی این نوع کارها هستند. میراث فرهنگی مثل شهرداری قدرت اجرایی ندارد. شهرداری اجراگر است و باید شهر و تاریخش را حفظ کند.»

  • محمدتقی بهار، شاعر مشروطه

محمدتقی بهار را با نام ملک الشعرای بهار می‌شناسیم. او که شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار دوران مشروطه بوده است، در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به حضور ادیب نیشابوری رفت. بعد از فوت پدر، ملک‌الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد و ۶ دوره نماینده مجلس شد و سال‌ها استاد دوره دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت. او را اما شاعر مشروطه می‌دانند.