همشهری آنلاین_ابوذر امیرانی: خانوادهاش میدانند در این ۴ ساعت هیچکاری در خانه انجام نمیدهد و هیچوقت در این ساعتها به مهمانی نرفته یا برنامهای نچیده است. «اکبر جوادی پارسا» ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۳ همزمان با روز جمهوری اسلامی آرایشگاهی در زیرزمین خانهاش راه انداخت و از همان زمان تاکنون، سر و صورت بسیاری از اهالی را رایگان اصلاح کرده است. حتی در همینجا جوانان زیادی با فنون سلمانی آشنا شده و برای خودشان کسب وکاری راه انداختهاند.
متولد سال ۱۳۲۷ است و در همدان به دنیا آمده، اما تولدش مصادف با کوچ خانوادهاش به تهران و محله عباسی بوده است.
شناسنامهاش در تهران صادر شده و پدر مرحومش در سال ۱۳۲۹ قطعه زمینی در یکی از کوچههای محله آذری خرید و با تیرکهای چوبی و کاهگل شروع به ساخت خانه کرد. اکبر جوادی پارسا در همین محله ادامه تحصیل داد. پس از دریافت مدرک دیپلم به خدمت سربازی اعزام و از همانجا فعالیتهای خیرخواهانهاش شروع شد.
سرباز «سپاه ترویج» بود که عمده فعالیتهایش، اجرای برنامههای توسعه کشاورزی از جمله توزیع بذر اصلاح شده بین کشاورزان و واکسیناسیون دامها بود. پارسا در همین زمان با مشکل یکی از روستاهای اطراف شهرستان بیجار آشنا شد. درهای در این روستا وجود داشت که هر از گاهی روستاییان در آن سقوط میکردند و آسیب میدیدند. آستینهایش را بالا زد و شروع به ساخت پل، آن هم با وسایل ابتدایی مثل بشکه، بتن و سنگ کرد. زمانی که بقیه سربازان قصد رفتن به روستای دیگری داشتند و مأموریتشان تمام شده بود، او همانجا ماند تا ساخت پل تمام شود و همین باعث شد تا اضافه خدمت بخورد، اما از اینکه میدید روستاییان بدون دغدغه میتوانند با پای پیاده از روی پل دستسازش عبور کنند، اضافه خدمتش را شیرینی بزرگی برای خودش دانست.
- اصلاح سر دانشآموزان محله
قدیمها خبری از مد موهای امروزی نبود و سلمانیها با ماشین، موی افراد را کوتاه میکردند. اندازه موی سر دانشآموزان هم معلوم بود و باید با ماشین نمره ۴ موهایشان را میزدند. خانواده پارسا ماشین اصلاح موی سر داشتند و پارسا برای اینکه بچههای محل بهخصوص خانوادههای کمبضاعت پولی برای اصلاح موی سرشان ندهند، در حیاط خانه مویشان را میزد. سربازان هم مشتریاش بودند و موی آنها را با نمره ۸ اصلاح میکرد. این کار تا قبل از جنگ تحمیلی ادامه داشت. همان زمان او خانه قدیمی پدرش را بازسازی و اتاق کوچکی را در زیرزمین به آرایشگاه تبدیل کرد. وقتی که جنگ شروع شد، پارسا به دنبال راهی برای رفتن به جبهه بود.
در دوران سربازی به خاطر اینکه آموزش نظامی ندیده بود و فعالیتهایش به امور کشاورزی مربوط میشد، نمیتوانست در عملیاتها کار مفیدی انجام دهد، بنابراین فکری به ذهنش رسید. میگوید: «آن زمان گروهی وجود داشت که افراد متخصص را داوطلبانه به جبهه میفرستاد، مثلاً بنا، نانوا، مکانیک و... کسانی که دوست داشتندکاری در جبهه انجام دهند در این گروه نامنویسی میکردند. من هم سال ۱۳۶۲ خودم را آرایشگر جا زدم. ۴ دوره ۴۵ روزه به مناطق مختلف رفتم و موی رزمندگان را اصلاح کردم. به خاطر اینکه قبل از آن موی سر سربازان را اصلاح کرده بودم مشکل زیادی نداشتم، ولی سعی کردم به نحوه کار آرایشگران حرفهای دقت کنم و کار را از آنها یاد بگیرم. آن زمان ۲ بار به فاو، یکبار به آبادان و یکبار به سقز رفتم و هربار ۴۵ روز در آنجا موی رزمندگان را اصلاح کردم.»
- توسعه آرایشگاه در خانه
پارسا بعد از سربازی بهعنوان فروشنده در شرکت ملی کفش ایران استخدام شد. ساعت ۱۶ از کار فارغ میشد و به سرعت خودش را به خانه میرساند. یک استکان چای میخورد و فوری در خانه را باز میکرد تا بچهمحلها وارد آرایشگاهش شوند. سال ۱۳۶۳ آرایشگاه را در زیرزمین خانهاش توسعه و چند صندلی در آن قرار داد. قبل از آن نیز کارهایش را صلواتی انجام میداد، اما ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۳ بهصورت رسمی تابلویی جلو خانهاش نصب کرد و نوشت: «آرایشگاه صلواتی مردانه. ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۹ شب». آوازهاش به سرعت در محله پیچید و در مدت کمی مشتریهایی از مناطق همجوار و حتی شمال شهر پیدا کرد. شرطی هم برای مشتریها گذاشت؛ اصلاح سر و صورت، به شرط صلوات به روح شهدا. او حتی یک روز هم در این آرایشگاه را نبسته و ۳۶ سال در خدمت اهالی بوده است. تجهیزات آرایشگاه را از جیب خودش خریده است.
ماشینهای اصلاح برق زیادی مصرف میکنند و بهای آن را باید بپردازد. هزینه تعمیر تجهیزات هم بالاست و این سالها در هیچ مراسمی که بین ساعت ۱۷ تا ۲۱ برگزار شده، شرکت نکرده است. میگوید: «این ۳۶ سال را در کفه یک ترازو بگذارید و یک قطره از خون یک شهید را در کفه دیگر. مطمئن باشید کفهای که خون شهید در آن است، سنگینتر خواهد بود. همه ما به شهدا مدیونیم و آنها گردن ما حق دارند. در آینده همین شهدا خواهند گفت ما رفتیم و جانمان را فدا کردیم، شما چه کردید. باید آن زمان جوابی برایشان داشته باشیم.»
- کاش کرونا زودتر برود
فعالیتهای پارسا از آرایش روزانه موی سر ۲ تا ۳ نفر شروع شد و سال قبل روزانه حدود ۳۰ نفر به آرایشگاهش مراجعه میکردند.
در این سالها چند نفر از نوجوانان و جوانان محله را با فنون کار آشنا کرده که در همین آرایشگاه با نظارت او به اصلاح سر و موی هممحلهایها میپرداختند، اما حدود ۱۰ ماه است که وسایل آرایشگاه خاک میخورد. اشک در چشمان پارسا حلقه زده و میگوید: «تا عید پذیرای اهالی بودیم، اما به خاطر عمل به توصیه ستاد مقابله با کرونا و از طرف دیگر به خاطر اینکه مشکل قلبی دارم و جزو گروههای پرخطر هستم، در آرایشگاه را بستهام. آرزو میکنم این ویروس منحوس از بین برود و باز هم رفتوآمد اهالی را به این آرایشگاه ببینم. البته قصد دارم به یک نفر حقوق بدهم تا بهعنوان مدیر کارها را ادامه بدهد. به هرحال سن من زیاد است و دیگر نمیتوانم مثل سابق کار کنم. کارم را به پسرم «محمد» یاد دادهام، ولی مسافت خانهاش تا اینجا زیاد است.»
- انتشار دلنوشته در قالب شعر
در و دیوارهای خانه و آرایشگاه اکبر جوادی پارسا پر از عکسهای امام(ره)، مقام معظم رهبری و شهدایی همچون حاج قاسم سلیمانی است و روی آینهها شعرهای خودش را نصب کرده که حاوی نکات مفیدی از جمله ارزش خدمت به دیگران است.
روحیه لطیفی دارد و از جمله افراد باسواد قدیمی تهران است. به گفته خودش زمانی که امام خمینی(ره) به رحمت خدا رفتند، خیلی دل نگران شده و شروع به نوشتن شعر در وصف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران کرده است.
این شعرها در قالب کتابی با عنوان «از استقبال تا بدرقه» منتشر شد. کتاب دومش «گنج معنوی» بود که شعرهایش را برای مادران این سرزمین سروده و کتاب بعدیاش با نام «شنگول و منگول» حاوی اشعار طنز است.
۳ کتاب شعر دیگر هم دارد که اسامی آنها برگرفته از یک بیت از شعرهای او هستند. «صد شاخه گل به رسم خوبان، تقدیم به مادران ایران»، «تقدیم به مادر عزیزم، صد شاخه گل به پات بریزم» و «تقدیم به مادر عزیزم، سر تا قدمت گل بریزم» عناوین کتابهای او هستند.