همشهری آنلاین_ابوذر چهل امیرانی: منظورمان کارتنخوابها بهخصوص آنهایند که گرفتار اعتیاد شده و خیلی از آنها امیدی به بازگشت دوباره به زندگی ندارند و خود را بازنده به حساب میآورند. به همین دلیل تلاشی برای ترک اعتیاد نمیکنند و وضع آنها روزبه روز بدتر میشود. «محمد محمدی» چنین وضعی داشته، اما برعکس برای نجات خودش دست به کار شده و امروز نه تنها یکی از کاسبان موفق منطقه ۱۷ است، بلکه برای تعداد زیادی از افرادی که اعتیاد خود را ترک کردهاند، اشتغالزایی کرده است.
سرما تا مغز استخوانش رسوخ کرده و رعشه بر اندامش انداخته بود. مثل بید میلرزید و آن شب را آخرین شب زندگیاش میدید. از محله تا نزدیکیهای میدان ونک را پای پیاده طی کرده بود تا بدنش گرم شود و یخ نزند، مثل حالا خبری از گرمخانه نبود تا آنجا برود و در جایی گرم بخوابد. گروههای خیریه هم مثل حالا وجود نداشتند که غذایی گرم به او بدهند یا لباس گرم بر تنش کنند. به یاد خانه گرم و کوچک، اما باصفایش افتاد. هر شب که به خانه میرفت غذا آماده بود و همسرش با مهربانی تمام چای و میوه جلو او میگذاشت. مغازهاش پر از جنس بود و هر دقیقه مشتری وارد میشد و از او کیف یا کمربند چرمی میخرید. یادآوری خاطرات گذشته سرما را از او دور نمیکرد، اما امید به زندگی را در درونش روشن میساخت. تصمیم گرفت اعتیادش را ترک کند، اما پشیمان شد. برای بستری شدن در کمپهای ترک اعتیاد محدودی که آن زمان وجود داشت باید پول پرداخت میکرد.
خانواده هم او را طرد کرده بود و اگر سراغشان میرفت به حرفهایش اعتماد نمیکردند، چون بارها قدم پیش گذاشتند تا فردی سالم شود، اما همه هزینههایی که صرف کرده بودند بر باد رفته بود، مثل هرشب برای دور ماندن از یخزدگی و مردن به پیادهروی ادامه داد. راهش را برای رسیدن به منطقه کج کرد و به سمت جنوب شهر برگشت. منتظر بود تا خورشید بالا بیاید و گرمایش را به تن او بتاباند. وقتی به منطقه رسید بچهمحل خود «محسن آقاجانی» را دید. آقامحسن مثل بقیه شروع به نصیحت او کرد و محمد که شب تا صبح به فکر ترک اعتیاد بود از او خواست کمک حالش شود. یکساعت بعد خودش را در کمپ ترک اعتیاد محله دید که بدون دریافت وجه او را با احترام تمام پذیرا شده بودند.
- زاده همین محلهام
متولد سال ۱۳۴۹ است، اما به جای اینکه بگوید ۵۰ سال دارد، میگوید سنش نزدیک به ۱۹ سال است. عمرش را از زمانی حساب میکند که اعتیادش را ترک کرده و به زندگی برگشته است. با یادآوری خاطرات گذشته میگوید: «۵۰ سال پیش در همین منطقه و در محله گلچین به دنیا آمدم.
تابستانها برای کمک به تأمین مخارج خانواده شاگردی میکردم. کارهای زیادی تجربه کردم، اما از تولید صنایعدستی چرم لذت میبردم. به همین دلیل وقتی مدرسهها تعطیل میشد سراغ این کار میرفتم تا در این رشته استاد شوم.»
محمدی دیپلم تجربی دارد و میگوید: «دوره ابتدایی را در مدرسه خسروان درس خواندم که بعد از پیروزی انقلاب تغییر نام داد. مقطع راهنمایی را به مدرسهای اطراف میدان فلاح رفتم که نامش ابوذر بود. همان زمان خانوادهام به محله طرشت کوچ کردند و مقطع دبیرستان را همانجا در مدرسه شهید کلانتری درس خواندم. بعد از گرفتن دیپلم به خدمت سربازی رفتم و بعدازظهرها از محل خدمتم به مغازه پیرمردی میرفتم که حکاکی چرم و معرقکاری انجام میداد. فعالیت در آن مغازه باعث شد در کارم حرفهای شوم و بعد از خدمت سربازی این کار را ادامه بدهم.»
- وقتی همه چیز به باد میرود
گرفتاری محمدی در چنگال اعتیاد به حضورش در یک کارگاه بر میگردد. میگوید: «متأسفانه آن زمان بین کارگرها شایعه شده بود که اگر ماده مخدر مصرف کنند، بدون نیاز به خواب و استراحت میتوانند ساعتهای بیشتری کار کنند و حتی کیفیت کارشان هم بیشتر شود. در کارگاهی هم که من کار میکردم چند نفر موادمخدر مصرف میکردند و گاهی میدیدم تا ۴۸ ساعت بدون استراحت کار میکنند. من هم کمکم به مصرف تریاک آلوده شدم و زمانی به خودم آمدم که گرفتار شده بودم.»
محمدی تلاش زیادی برای موفقیت در کارش کرده و در کنار خرید خانه، مغازهای اجاره کرده بود. همسرش برای موفقیت او خون دلهای زیادی خورد و همیشه همراهش بود. در کنار رسیدگی به امور خانه به مغازه میآمد و کمک حال همسرش میشد تا اینکه متوجه اعتیاد همسرش شد.
برای ترک اعتیاد او تلاش زیادی کرد، اما محمدی نه تنها نتوانست اعتیاد خود را ترک کند، بلکه به مصرف ماده مخدر هروئین پرداخت. اعتیاد به مواد افیونی باعث شد تا توان کار کردن را از دست بدهد. مشتریهایش را از دست داد و برای تهیه موادمخدر شروع به فروش خانه و لوازمش کرد، به حدی که فقط یک موکت چند متری و یک سماور گازی برایشان ماند که همسرش روی همان غذا درست میکرد. کمکم صبر همسرش به پایان رسید و به خانه پدرش رفت. پول رهن خانهاش نیز ته کشید و صاحبخانه عذرش را خواست. از همان روز کارتنخواب شد و برای تهیه یک وعده غذا هم لنگ ماند. محمدی میگوید: «خیابانخوابی من با پاییز و زمستان مصادف شد.
۸ سال تریاک و ۲ سال هروئین مصرف کرده بودم و حدود ۶ ماه کارتنخواب شدم. برای تهیه خوراک و موادمخدر مجبور به جمع کردن کارتن از معابر و سطلهای زباله شدم و شبها برای گرم ماندن مسافت زیادی را پای پیاده طی میکردم. سال ۱۳۸۰ که به کمپ ترک اعتیاد رفتم و پاک شدم، از ترس اینکه مبادا دوباره آلوده شوم از مسئولان کمپ خواستم که اجازه دهند آنجا بمانم. حدود ۵ ماه در کمپ شروع به تولید کیفهای چرمی و لوازم چوبی کردم و زمینه برای برگشت همسرم فراهم شد.» محمدی پس از آشتی همسرش خانه کوچکی در اطراف اسلامشهر اجاره کرد و این بار به کار تولید محصولات چرمی در خانه پرداخت.
ابتدا شروع به دستفروشی کرد و تولیدات خود را فروخت. کمکم مغازهای در همین منطقه اجاره کرد و مشتریهای قبلی سراغش آمدند. حالا حدود ۱۹ سال از آن زمان گذشته و او که طعم کارتنخوابی را چشیده و در حسرت یک زیرپله برای خوابیدن بود، صاحب خانه و ویلا شده است. مغازه اجارهایاش پر از وسایل چرمی است که خودش همراه با ۲ نیرو تولید کرده و دهها نفر با فروش محصولاتش روزگار میگذرانند. خودش اینها را هدیه خدا میداند و ایمان دارد که اگر بنده بخواهد خدا هم کمک میکند. محمدی در حال حاضر پسری ۹ ساله و دختری ۶ ساله دارد.
- تشویق معتادان به ترک اعتیاد
محمدی که در کمپ ترک اعتیاد مشغول کار شد به افراد زیادی نحوه تولید لوازم چرمی را یاد داد. این روند بعد از خروج او از کمپ ادامه یافت و اکنون ۵ نفر مثل او مغازهدارند. محمدی از تشویق معتادان برای ترک اعتیاد هم غافل نشده و تاکنون حدود ۲۰۰ نفر را برای بستری شدن در کمپهای ترک اعتیاد همراهی کرده است. خودش نیز در حال حاضر عضو شورای یکی از کمپهای ترک اعتیاد است.
میگوید: «هیچ معتاد و کارتنخوابی از وضعی که دارد راضی نیست، اما به خاطر اینکه روح آنها خسته نشده، نمیتوانند اعتیادشان را ترک کنند. آنها شاید جسم خستهای داشته باشند، اما باید روح خود را برای ترک آماده کنند، بنابراین اجبار برای ترک اعتیاد کارساز نیست و نمیتوان کسی را مجبور به ترک اعتیاد کرد.»