گرچه خود مفهوم شهروندی از دل تحولات پیچیدهای در جامعههای جدید بیرون آمده اما امروزه با گسترش شاهراههای ابراطلاعاتی و به برکت انقلاب ارتباطات و نیز ظهور هویتهای چندگانه دورگه که به چند فرهنگگرایی دامن زده، این مفهوم دستخوش تغییرات و تحولات عمدهای شده است.
از جمله امروزه شهروندی دیگر به معنای گذشته خود مطرح نیست و به تبع آن دولت- ملتها نیز در معرض بحرانهایی از بحران امنیت قرار دارند. مطلبی که در پی میآید، به توصیف و بررسی علل بحران شهروندی، بحران هویت و در نهایت بحران دولت- ملتهای مدرن میپردازد.
ملیت، منبع بسیار مهم هویت مشترک است. تصور هممیهن بودن، ایجاد احساس مسئولیت و اعتماد در قبال دیگران است، مبنیبر اینکه در صورت لزوم، آنها از یکدیگر حمایت خواهند کرد. با ورود به دنیای مدرن، مفهوم ملت در قالب مفهوم شهروندی، دموکراتیزه شده و کلیه اعضای دولت را دربرگرفت. تحت این شرایط شهروند عضوی از یک اجتماع سیاسی بوده که دارای حقوق و وظایفی است که ریشههای آن را باید در دنیای معاصر و اندیشههای سیاسی قرن هجدهم(حقوق طبیعی) و قرن بیستم(حقوق بشر) جستوجو کرد.
شهروندی رابطهای است میان فرد و دولت که این دو از طریق حقوق و وظایف متقابل به یکدیگر متعهد میشوند و نیز به یک اجتماع خاص سیاسی ارتباط دارند که معمولا در چارچوب قوانین اساسی واحدها به اشکال گوناگون تعریف میشوند. به طور کلی با توجه به موارد مذکور، موقعیت شهروندی را میتوان براساس چهار عنصر حقوق، مسئولیتها، مشارکت و هویت مورد توجه قرار داد.
در الگوی کلاسیک، عناصر مزبور یک واحد عملکردی را تشکیل میدادند که در این راستا یک رابطه مشخص میان حقوق و وظایف مدنی، سیاسی و اجتماعی مانند انجام خدمت سربازی، پرداخت مالیات، آموزش اجباری و سایر حقوق و وظایف از جمله برخورداری از حق رأی همگانی و شرکت در انتخابات را مشاهده میکنیم که مجموعا توجیهکننده یک رابطه قانونی میان فرد و دولت بوده است.
همچنین در این روند موقعیت شهروندی دارای یک بعد غیررسمی نظیر مشارکت در اجتماع سیاسی بود که این خود نیز به هویت ملی مربوط میشود. سرانجام عنصر چهارم شهروندی با هویت ارتباط پیدا میکند.
هویت، سرچشمه معنا و تجربه برای مردم است. همانطور که «کالهن» مینویسد: «ما هیچ مردم بینامی نمیشناسیم، هیچ زبان یا فرهنگی سراغ نداریم که بین خود و دیگری، ما و آنها، تمایز برقرار نساخته باشد... شناسایی خویشتن- که همواره نوعی بر ساختن محسوب میشود صرفنظر از اینکه تا چه حد همچون یک کشف احساس میشود- هرگز به تمامی از داعیههای شناختهشدن به طرق خاص به وسیله دیگران جداییپذیر نیست.» هویت عبارت است از؛ فرآیند معناسازی براساس یک ویژگی فرهنگی با مجموعه به هم پیوستهای از ویژگیهای فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده میشود.
ممکن است هویتها از نهادهای مسلط نیز ناشی شوند، اما حتی در این صورت نیز فقط هنگامی هویت خواهند بود که کنشگران (اجتماعی) آنها را درونی کنند. زبان و به خصوص یک زبان کاملا پرورش یافته یکی از ویژگیهای بنیادین خودشناسی و استقرار مرزهای نامرئی ملی است که کمتر از سرحدات ارضی؛ دلبخواهی و کمتر از قومیت انحصاری است. اگر ملیگرایی در اکثر موارد واکنشی باشد نسبت به مورد تهدید قرار گرفتن یک هویت خود آیین، آنگاه در دنیایی که تابع همگنسازی ساخته و پرداخته قدرت رسانههای جمعی شده، زبان به عنوان نمود مستقیم فرهنگ به پناهگاهی برای معناهای آشنا تبدیل میشود.
چهار عنصر یاد شده برای دولت- ملتهای مدرن ایجاد امنیت میکند، زیرا شهروندان برای دفاع از هویت و حقوق ملی، خود را مسئول حراست از سرزمین خود دانسته و انجام مسئولیت با مشارکت همگانی آنها همراه خواهد بود. لیکن در شرایط جدید عناصر یاد شده به چالش کشیده شدهاند. برخی بر این عقیدهاند که در دوران جدید شهروند در مفهوم ملی جای خود را به شهروند جهانی داده است.
آنها با اشاره به حقوق بشر استدلال میکنند که حقوق بشر کلیه جوامع انسانی با نژادها، اقوام، مذاهب، جنبشها و طبقات اجتماعی گوناگون را در اقصی نقاط جهان دربرمیگیرد و به هیچ وجه به مرزبندیهای حقوقی و فیزیکی خاص بسنده نکرده و محدود نمیشود. از نظر آنها گردباد جهانی شدن اغلب پیرامون اصول هویت ملی و سرزمینی سازمان مییابد. آنها به اتحادیه اروپا اشاره میکنند.
محرز است که برای مردم اروپا ملت هسته مرکزی هویت و وفاداری سیاسی است. یکی از موانع جدی همانگونه که «تونی جات» در کتاب خود تحت عنوان «اشتباه بزرگ» بر آن تاکید میکند وجود تعدد زبانی بین مردم اروپا است. از اینرو، نمیتوان استدلال کرد که در دوران جدید ما شاهد شکلگیری شهروند جهانی هستیم، لیکن میتوان به تحول در عناصر مفهوم شهروندی اشاره کرد که به خصوص در دولت- ملتهای پستمدرن رخ داده است. دولت- ملتهای مدرن کماکان براساس 4 عنصر ذکر شده شهروندی به تعریف مفهوم شهروند میپردازند؛ اما این عناصر در دولتهای پستمدرن دچار تحول شدهاند.
در دولت- ملتهای پستمدرن با جهانی شدن تولیدات فرهنگی در واقع استقلال عمل جامعه مدنی در تعارض با مسائل و ارزشهای فرهنگی واقع میشود. به این صورت مفهوم شهروندی بیش از برخورداری از حقوق دسترسی به کالاهای عمومی که توسط دولت تدارک دیده میشود، مفهوم پیدا میکند و کلیه منافع فرهنگی را در برمیگیرد. در حالی که در اشکال سنتی، موقعیت شهروندی به صورت نیروی کار تبیین میشود. اینک شهروند، یک مصرفکننده به شمار میرود.
ظهور شهروندی در سیاست نوین حقوق بشر صرفا به معنی تعلق داشتن به یک انسانیت انتزاعی نیست، بلکه به نحوی از انحاء براساس حقوق خودمختاری و فردگرایانه عینیت پیدا میکند. در ارتباط با عنصر مشارکت به عنوان یکی از اجزای دیگر شهروندی باید خاطر نشان کرد که یکی از موضوعاتی که در ارتباط با تغییرات اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد، فضا است. البته در بسیاری از موارد فضا بدون مکان قابل درک نیست. در حالی که فضا همه جا را دربرمیگیرد، ولی مکان به محیط خاص اطلاق میشود. باید اذعان داشت که این مدرنیته بود که باعث از جا کندن مکان و فضا شد. یکی از عواملی که همیشه باعث پیوند میان شهروندان شده و آنها را در قالب ملیت به یکدیگر مرتبط ساخته و به عبارتی به آنها هویت بخشیده فضا و مکان بوده است، ولی به خاطر سرزمینزدایی در سایه انقلاب ارتباطات شرایط تغییر کرده است.
تحت این شرایط، فضاهای جدید امکانات بیشتری را برای مشارکت فراهم آورده و برخلاف مدل غیرفعال رسانههای جمعی در دوران مدرن اولیه، تعاملات وسیع و گسترده ارتباطی را فراهم میسازد؛ زیرا جوامع معاصر بیش از هر چیز جوامع ارتباطی هستند. در جامعه ارتباطی عرصه عمومی نقش محوریتری را دارد و صرفا در یک مکان معین به مثابه جامعه بورژوازی که میان عرصه خصوصی و دولت بود، قرار ندارد؛ بلکه به آن باید به صورت فضای جریانات ارتباط عمومی نگاه کرد.
براساس این تحلیل، جوامع ارتباطی موخر مدرن امکانات بیشتری را برای مشارکت فراهم میسازند. از بعد فرهنگی نیز ما شاهد تحول مفهومی هستیم. از جهاتی فرهنگهای جهانی و فراملی از لحاظ باورها، اعتقادات و جهتگیریهای شهروندان میتوانند سردرگمیهایی را به وجود آورده و موجب تشدید تقابل میان خاصگرایی و عامگرایی شوند.
این وضعیت در صورتی که با تطابق و سازواری همراه نباشد، میتواند مشکلات عدیدهای برای دولتها از جمله تهدید مشروعیت به وجود آورد. تغییر جهت وفاداریها از دولت ملی به اجتماعات فراملی خود میتواند نمودی از این تحول به شمار رود.
به طور خلاصه «چند فرهنگگرایی» شاخصه مهم شهروندی در بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهای جهان جدید نظیر ایالات متحده، کانادا، استرالیا، نیوزیلند و همچنین بعضی کشورهای اروپای شمالی مانند بریتانیا، اسکاندیناوی، هلند، بلژیک و سوئیس است.
«ویل کیمیلیا» به عنوان یکی از طرفداران برجسته چند فرهنگگرایی استدلال کرده که این مقوله تنها در سیاست لیبرال قابل توجیه است و این مسئله از آنرو اهمیت دارد که حقوق شهروندی در غرب مبتنیبر سنت لیبرال است. همچنین از آنرو شگفتآور است که لیبرالها عموما معتقدند که حوزه عمومی شامل نهادهای دولتی و قانون باید از لحاظ ارزشی بیطرف باشند و هویت فرهنگی تنها باید به حوزه خصوصی مربوط باشد. مقوله شهروندی در غرب به عنوان جنبهای از دولت- ملت تکفرهنگ به وجود آمد، اما به واسطه فرآیندهای جدید در جامعه معاصر به فراسوی دولت- ملت گسترش یافته است. اکنون استدلال میشود که حقوق جهانشمول بشر، حقوق شهروندی ویژهگرای دولت- ملتها را لغو میکند، هر چند این امر مطلق نیست. دولت- ملتها بازیگران اصلی عرصه جهانی باقی ماندهاند.
آنها حقوق بینالملل را پذیرفتهاند و از آن پس مسئول اجرای آن در سرزمینهای خود هستند و همچنین باید برای مجبورکردن دولتهایی که توافقات بینالمللی را رعایت نمیکنند با یکدیگر همکاری کنند. با این حال، این واقعیت که بسیاری از دولتها کنوانسیونهای حقوق بشر را در قانون داخلیشان وارد کردهاند، حاکی از این است که حتی تحت این شرایط، آنچه «رژیم حقوقی جهانی» نامیده شده تاثیراتی داشته است.