همشهری آنلاین_مژگان مهرابی: اما نه، گویی بنیان کاریاش با دیگر مکانهای تولیدی و صنعتی شهر فرق میکند یا بهتر است بگوییم جنس کارکنانش. حضور در این کارخانه، نه نیاز به ضامن دارد و نه پارتی. فقط یک شرط برای عضویت دارد و آن کارتنخواب بودن فرد متقاضی است. عجیب به نظر میآید، آن هم در جامعهای که آدمها برای رسیدن به موفقیت، دیگری را نردبانترقی خود میکنند.
اما واقعی است. در این کارخانه آدمهایی که از قعر فلاکت برگشتهاند کار میکنند. کسانی که نه جایگاهی در بین مردم دارند و نه خانهای برای زندگی کردن. برای همین، سرای حافظ نام گرفته است. در حال حاضر قریب به ۶۰ انسان بهبودیافته و سالم و سرحال در آن کار میکنند. ماسک، روسری و کیف مدرسه محصولاتی است که در این کارخانه تولید میشود. اینکه چطور کارتنخوابها سر از سرای حافظ در میآورند و برای شاغل شدن چه مراحلی را باید پشت سر بگذارند، موضوع گزارش ماست.
ورودی خیابان تکیه اکبرآبادی شمالی، ساختمان بزرگ و نه چندان قدیمی دیده میشود با نمای آجری. روی تابلوی سردر آن نوشته شده «سرای حافظ». از سال پیش به کارخانه تبدیل شده و با تلاش یک ساله کارکنانش رونقی به خود گرفته است. قراراست «مطهره واعظی پور» روابطعمومی سرای حافظ در تهیه گزارش همراهیمان کند اما هنوز نیامده است. «عرفان» یکی از ۲ مأمور حراستی که رفت و آمدها را رصد میکند، انتظار در اتاق مدیریت را پیشنهاد میدهد.
برای رفتن به آن جا باید از کریدور عریض و طویل و راهروهای پیچ در پیچ گذشت. کنار دیوار چند نفری دور هم جمع شده و مشغول گپ زدن هستند. رفتارشان با آدمهای بیرون از اینجا خیلی فرق میکند. در وجودشان ردی از تکبر و بیمعرفتی دیده نمیشود. مهربان هستند و متواضع. استقبال گرمشان حس دلگرمی میدهد. اگر کسی داستان زندگیشان را نداند یا از گذشتهشان خبر نداشته باشد، باورش نمیشود روزی در قعر فلاکت زندگی میکردند و آواره کوچه و خیابان بودند.
«سلیم» کارتنخوابی است که سالها از اعتیاد رنج میبرده و حالا بهعنوان نیروی تدارکات فعالیت میکند. در سینی استیلی که خوب آن را برق انداخته یک لیوان شربت و یک استکان چای میآورد. میگوید: «هر کدام را دوست داشتید میل کنید.» در صورت پر مهر او جز امید به زندگی نقش دیگری نمیتوان خواند.
- خانواده ۶۰ نفری سرای حافظ
نیم ساعت بعد، واعظیپور از راه میرسد. بانوی جوانی که بعد از راهاندازی سرا در اینجا فعالیت میکند. سرشار از نشاط است و مهارت زیادی دارد تا شادی درونیاش را به دیگران انتقال دهد. او با ورودش به مجموعه با تک تک افراد احوالپرسی کرده و خبر از حالشان میگیرد. مثل دختری که نگران دیگر اعضای خانوادهاش باشد. میگوید: «همه کسانی که اینجا کار میکنند از مأمور حراست تا آشپز و نیروهای خدماتی روزی کارتنخواب بودند.
زیر پل یا در خرابهها زندگی میکردند. آدمهایی که حتی خانوادههایشان هم طردشان کرده اند. اما به اینجا آمده و ترک کردهاند. بعد هم مشغول به کار شدهاند. اگر پای درددلشان بنشینی برایت میگویند که روزی برای خودشان بروبیایی داشتند و از بدعهدی زمانه چنین شرایطی پیدا کردهاند.» اینجا همه یکدیگر را به اسم کوچک صدا میزنند. همین صمیمیتی بین اهالی سرای حافظ ایجاد کرده است. هرچه هست جز صفا و دوستی چیز دیگری در این مکان نمیتوان پیدا کرد. یک خانواده ۵۰ – ۶۰ نفری که چون خواهر و برادر در کنار هم کار میکنند.
- سهشنبههای پربرکت
اما اینکه چطور این همه کارتنخواب در سرای حافظ جمع شدهاند و بعد از یک سال شرایط زندگیشان به بهترین نحو تغییر کرده خود داستان جالبی دارد. واعظیپور تعریف میکند: «روزهای سهشنبه در آشپزخانه اینجا، مقدار زیادی غذا طبخ میشود. غذاها را بستهبندی کرده و به پاتوق کارتنخوابها میبریم. سعیمان بر این است اعتمادشان را جلب کنیم. وقتی احساس امنیت کردند و به این موضوع رسیدند که قصدمان یاری آنهاست برای ترک پیشقدم میشوند. سپس سرای حافظ را معرفی میکنیم. خیلیشان از شرایطی که دارند خسته هستند و دوست دارند به زندگی عادی برگردند برای همین استقبال میکنند.»
- افراد خانواده حمایتم نکردند!
واعظیپور دیدن سولههای تولیدی را پیشنهاد میدهد. نخستین سوله، سوله تولید کیف مدرسه است. سالنی بزرگ با تعداد زیادی چرخ خیاطی و انبوهی پارچه رنگی که توسط مددجویان اینسرا قرار است به کیف تبدیل شوند. از آنجا که بچهها بیشتر به شخصیتهای کارتونی علاقه دارند، برای همین از طرحهای شاد و کودکانه استفاده شده است. ۷ـ ۸ نفری میشوند که کار دوخت کیف را انجام میدهند. از بین آنها، فقط «احسان» که مسئول سوله است، به گفتوگو تمایل نشان میدهد. باقی ترجیح میدهند قصهشان ناگفته بماند. احسان سر حرف را باز میکند: «در کارگاه تولیدی کار میکردم چند نفری از همکارهایم اعتیاد داشتند و من را برای مصرف موادمخدر تشویق میکردند.
کمکم شروع کردم و آلوده شدم. ۱۹ ساله بودم که کارتنخواب شدم. هیچکدام از افراد خانوادهام، من را حمایت نکردند. شرایط بدی داشتم تا اینکه با بچههای طلوع بینشان آشنا شدم. کمکم کردند و موفق به ترک اعتیاد شدم. شرایط بدی داشتم تا اینکه با بچههای طلوع بینشان آشنا شدم. کمکم کردند و موفق به ترک اعتیاد شدم. بعد هم در کارگاه دوخت کیف مشغول کار شدم. سال پیش من را به این کارخانه دعوت کردند. حالا مسئول سوله هستم. به دیگران یاد میدهم.» او ۲۸ سال دارد و به گفته خودش از سوی خانواده طرد شده است. برای همین در سرای حافظ اسکان دارد و حاضر نیست تحت هیچ شرایطی دوستانش را ترک کند و از اینجا برود.
- داستان شهربانو
روبه روی سوله دوخت کیف، سالن بهجت قرار دارد. جایی که برش و دوخت روسری انجام میشود. بر عکس کارگاه دوخت کیف که همه کارکنان آقا هستند، در سالن بهجت، در کنار آقایان حدود ۱۰ – ۱۲ بانو کار میکنند. یک میز مخصوص برش روسری و میز دیگر به بستهبندی روسریها اختصاص دارد. سمت چپ سالن هم چند چرخ خیاطی جانمایی شده که سردوزی دور روسریها انجام میشود.
در بین بانوان، چند دختر جوان مشغول کار هستند که البته علاقهای به بازگو کردن سرنوشت خود ندارند اما از مهر سکوتی که به لب دارند میتوان پی برد روزهای سختی را پشت سر گذاشتهاند. واعظی پور، بانوی میانسالی را معرفی میکند و میگوید: «شهربانو دوست دارد سرنوشتش را برای شما تعریف کند.» به نظر میآید زن آسیب دیده، بیشتر از ۵۰ سال داشته باشد. به گفته خودش، از اراک راهی تهران شده و بعد از ترک اعتیاد در سرای حافظ کار میکند. او تعریف میکند: «همسرم اعتیاد داشت. خیلی با او درگیر میشدم و میخواستم ترک کند. اما او به جای این کار من را هم آلوده کرد. جوان بودم. ۲۰ سال بیشتر نداشتم. وقتی از شدت فشار عصبی حالم بد میشد، مصرف مواد را به من پیشنهاد میداد. تا اینکه بدجور گرفتار شدم. ۲۸ سال معتاد بودم.»
۷ سالی میشود همسر شهربانو او را ترک کرده و معلوم نیست در کجا زندگی میکند. ۳ فرزند این بانوی شکست خورده شرایط زندگی مطلوبی ندارند و به گفته خودش هر کدامشان در خانه یکی از اقوام زندگی میکنند. او ادامه میدهد: «به دلیل بدهکاری و پرداخت نکردن اجارهبها، صاحب خانه حکم تخلیه خانه را گرفت و بیخانمان شدم. تا اینکه یکی از اقوامم این مرکز را معرفی کرد. از اراک به تهران آمدم و بعد از ترک اعتیاد در اینجا مشغول کار شدم. شبها هم در سرای مهر مادری که همین نزدیکیهاست اسکان دارم.»
- محیط کمپ را دوست ندارم
حمید فرد دیگری است که در سالن بهجت کار میکند. کارش بستهبندی روسری است. سن و سالی از او گذشته و از عمر ۶۰ و چند سالهاش، ۳۵ سال را موادمخدر مصرف میکرده است. میگوید: «اعتیاد شدیدی به استفاده موادمخدر داشتم. برای همین قید خانه و خانواده را زدم. حسابی آلوده شده بودم. کمکم به مرحلهای رسیدم که دیدم کف خیابان هستم.
از خودم بدم میآمد. یکباره به خودم آمدم و تصمیم گرفتم اعتیادم را ترک کنم. محیط کمپ را دوست نداشتم چراکه رفتار خوبی نداشتند. آنجا فقط اعتیاد را ترک میدهند اما ریشهیابی نمیکنند چرا شخص در این دام افتاده است. افراد معتاد و کارتنخواب بیشتر از همه به محبت نیاز دارند. آنها هم روزی برای خودشان کسی بودند. تا اینکه توسط یکی از دوستان با سرای حافظ آشنا شدم. در اینجا ترک کردم. در اینجا کسی را وادار به ترک نمیکنند. بلکه همراهش میشوند تا خودش را پیدا کند. از نظر روحی خیلی کمکم کردند. حالا هم خیال رفتن ندارم.» بعد از آن نوبت به سوله تولید ماسک میرسد.
واعظیپور راهنمایی میکند. افشین را که مسئول کارگاه است صدا میکند. او هم از بدعهدی روزگار میگوید و اینکه چطور رفقای ناباب آلودهاش کردند. تعریف میکند: «نفهمیدم کی گرفتار شدم. خانواده همسرم تفریحی تریاک میکشیدند و گاها من را هم دعوت میکردند. به دلیل کمبودهای عاطفی که داشتم پی کشیدن مواد رفتم. بعد از آن هرویین و کراک کشیدم و دست آخر شیشه مصرف میکردم. الان ۱۹ ماه و ۲۶ روز پاک هستم.»
- جمعیت طلوع بینشان
سرای حافظ، دهمین مرکز وابسته به جمعیت طلوع بینشان که در بزرگراه شهید محلاتی قرار دارد. شکلگیری جمعیت طلوع بینشان به سال ۱۳۸۶ برمیگردد.
مؤسس آن «اکبر رجبی» است که برای رفع مشکلات معتادان و کارتنخوابها و دیگر افراد آسیب دیده، این سمن مردمی را راهاندازی کرد. با این رویکرد که بتواند به افراد درگیر با معضل کارتنخوابی کمک کند. او درمان، سرپناه، آموزش، اشتغال، بازگشت به خانواده و جامعه را سرلوحه برنامههای خود قرار داد و تاکنون خدمات شایستهای در این زمینه انجام داده است. رجبی که کارتنخوابهای بهبودیافته او را «عمو اکبر» مینامند، بیشتر از همه به اشتغال افراد بهبودیافته توجه کرده و زمینه اشتغال را برای خیلی از آنها فراهم کرده است. سال گذشته هم سرای حافظ را با چنین هدفی ایجاد کرد. در حال حاضر بیش از ۶۰ نفر در سرای حافظ مشغول فعالیت هستند.
- ارسال کیف مدرسه به نقاط صفر مرزی
«اکبر رجبی» مؤسس جمعیت طلوع بینشان اداره امور سرای حافظ را به دست «مهبد چشمی» سپرده است. چشمی درباره فعالیت این مرکز میگوید: «جمعیت طلوع بینشان فعالیتهای گستردهای دارد که مهمترین آنها اسکان، حمایت و اشتغالزایی برای کارتنخوابها و معتادان است. سرای حافظ با هدف اشتغالزایی و توانمندسازی در تیرماه ۹۹ راهاندازی شد. جذب سرپناه و درمان و آموزش و اشتغال از مراحلکاری اینجاست. پیشتر آنها را به برای کار به تولیدیها و مراکزی که در ارتباط بودیم معرفی میکردیم.» او دلیل نام حافظ را اینگونه عنوان میکند: «اینجا سرای حافظ است چراکه در نظر دارد حافظ امنیت و آرامش خانوادهها باشد.»
از دیگر اقدامات این مرکز بازگشت فرد بهبودیافته به کانون گرم خانواده است. چشمی متذکر میشود: «وقتی فرد معتاد ترک میکند اگر کسب وکاری نداشته باشد به دلیل بیانگیزگی دوباره پی اعتیاد میرود. از اینرو شرایط اشتغال را برای او فراهم کرده و بعد از آن با خانواده فرد صحبت میکنیم تا او را بپذیرند.» به گفته چشمی در سرای حافظ سولههای تولید ماسک و کیف و روسری ایجاد شده است. او میگوید: «سال گذشته ۸۳۹۷۰ کوله توسط کارتنخوابهای درمان شده تولید و به نقاط صفر مرزی و مناطق فقیر کشور فرستادیم.
۲۳ نفر در کارگاه روسری مشغول فعالیت هستند که ۱۰ – ۱۲ نفرشان خانم هستند. در کارگاه کیف ۱۰ نفر و در کارگاه ماسک هم ۱۰ نفر مشغول به کارند. او متذکر میشود بستهبندی ارزاق را هم در آینده نزدیک داریم. البته در شرایطی که نیاز به ارسال مواد غذایی برای نیازمندان بود ۱۴ هزار بسته از سوی همین افراد آماده شد.»