محله‌های قدیمی تهران این روزها خانه امید دختران مهاجری است که از گوشه و کنار کشور خود را به تهران رسانده‌اند برای ساختن زندگی بهتر. پانسیون‌هایی که در مرکز شهر پذیرای این دختران است کمی از دغدغه‌هایشان در غربت پایتخت کاسته است.

همشهری آنلاین_فاطمه عسگری نیا: خیابان انقلاب، فردوسی و کوچه‌پسکوچه‌های منطقه ۱۲ پر از پانسیون‌های دخترانه‌ای‌ است که این مهاجران با کرایه یک تخت، زندگی پانسیونی کوچکی برای خود ساخته‌اند. روزها در محل کار حاضر می‌شوند و تنها برای چند ساعت شب‌ها به این مراکز می‌آیند. گزارش حاضر روایتی است از زندگی محقر و افسرده این دختران دور از خانه.

چمدان به دست گرفته و با کوله‌باری از آرزوها از پله‌های اتوبوس پایین می‌آید. نفس عمیقی می‌کشد، گویا از همین لحظه به همه آروزهایش رسیده. شاد و خندان راهی پانسیونی می‌شود که قبل از سفر، تختی را در آن رزرو کرده است.
 میدان فردوسی. در انتهای کوچه‌ای قدیمی ساختمان سه‌طبقه بزرگی با پنجره‌های چوبی و نیم‌دایره‌ای‌شکل انتظار او را می‌کشد. صدای چرخ‌های چمدان روی دست‌اندازهای کوچه قدیمی، ملودی خاصی را در فضای ساکت کوچه به راه می‌اندازد. این قصه زنان و دخترانی است که برای کسب نان راهی شهرهای دور و نزدیک می‌شوند و با تحمل سختی‌های فراوان مسیر زندگی را می‌پیمایند.  
یک سال می‌شود که کرونا بر همه مراکز اقامتی سایه انداخته است، اما پانسیون‌ها شلوغ‌تر از گذشته است و پانسیون‌های مرکز شهر تهران به لحاظ موقعیت جغرافیایی و دسترس‌پذیر بودن با استقبال بیشتری از سوی تازه‌واردها و کارمندهای مهاجر روبه‌رو می‌شوند.  
مریم ۳۵ ساله است و یک سال می‌شود بعد از تعدیل نیروهای شرکتی در اصفهان راهی تهران شده است.  
او امروز همراه با ۱۳ هم‌اتاقی دیگرش در یکی از پانسیون‌های دخترانه خیابان انقلاب زندگی می‌کند: «محل پخت‌وپز غذای همه اهالی پانسیون یک آشپزخانه کوچک ۱۰ متری است. بدتر از آن، برخی اتاق‌ها مانند اتاق ما ۱۴‌تخته است؛ ۱۴ نفر به‌طور همزمان در یک اتاق با شرایط تهویه نامناسب.»

  • کسی نظارت نمی‌کند

کسی نظارت نمی‌کند! این گلایه همه اهالی پانسیون‌های اداری مرکز شهر است. فرزانه ۸ سال است که ساکن این پانسیون‌هاست: «۸ سال تمام زیر سقف لرزان و ترک‌خورده این ساختمان‌ها زندگی کرده‌ایم. اکثر پانسیون‌هایی که در مناطق ۱۲ و ۱۱ مستقرند ساختمان‌های قدیمی و فرسوده‌اند که تنها با رنگ و لعابی بزک شده‌اند. خیلی‌هایشان هم همین رنگ و لعاب را نیز از ساکنان دریغ کرده‌اند و معتقدند مستأجران این پانسیون‌ها بر اساس نرخی که پرداخت می‌کنند، خدمات می‌گیرند.»
اجاره‌های سنگین خانه حالا جمعیت بیشتری را روانه پانسیون‌های شهر کرده‌ است.  
اگر قبلاً با ۳ یا ۴ نفر از دوستان می‌توانستیم خانه‌ای اجاره کنیم، اما الان دیگر این امکان وجود ندارد و همه به ناچار به پانسیون‌ آمده‌ایم که اغلب ساختمان‌هایی هستند فرسوده و قدیمی با امکانات محدود و اجاره‌های نسبتاً بالا.»

  • پانسیون‌هایی که امکانات لازم را ندارند

زندگی در پانسیون‌ها تفاوت زیادی با زندگی در خوابگاه‌های دانشجویی دارد، چراکه در یک محیط دانشگاهی همه بچه‌ها شرایط یکدیگر را درک می‌کنند، اما در محیط پانسیون کارمندی یا آزاد این‌گونه نیست؛ جمعی شاغل و جمعی دانشجو هستند و هیچ‌کس خود را ملزم به رعایت شرایط و قوانین برای رفاه دیگران نمی‌کند.  
ساعت خاموشی در این اماکن مثل پادگان‌هاست و کسی که ساعت ۱۰ شب از سر کار می‌آید، فرصتی برای حتی گرم کردن غذا یا گرفتن دوش و رفع خستگی ندارد. به اعتقاد مریم، که امروز ۲ سال می‌شود از جهرم برای کار راهی تهران شده، زنان و دخترانی که امروز در شهرهای بزرگ و کوچک با تحمل دوری از خانواده و هزار و یک سختی دیگر به کار و تلاش مشغولند مظلوم‌ترین و بی‌پناه‌ترین قشر جامعه‌اند؛ کسانی که صدای هق‌هق گریه‌های شبانه‌شان را هم حتی کسی نباید بشنود، چراکه محکوم به گریه کردن در خود هستند.  

  • دل کندن از آرزوهای رنگارنگ 
نرگس معصومی/کارشناسان حوزه زنان و خانواده


بیکاری دختران و زنان تحصیل‌کرده در سال‌های گذشته به‌عنوان یکی از چالش‌های اساسی پیش روی جامعه مطرح بوده و هست؛ موضوعی که این روزها از سوی خیلی از کارشناسان حوزه زنان و خانواده به‌عنوان یک چالش اجتماعی مطرح می‌شود. به گفته «نرگس معصومی»، از کارشناسان حوزه زنان و خانواده، بر اساس آمار اعلامی از سوی سازمان آمار ایران، نرخ بیکاری زنان و دختران جوان در تابستان گذشته ۴۷. ۳‌درصد بوده که در این میان ۱۵ استان کشور بیشترین نرخ بیکاری زنان را در کشور دارند. استان‌هایی چون اردبیل، اصفهان، ایلام، خوزستان، کرمانشاه، کردستان، کرمان، گلستان، گیلان، یزد و مازندران از جمله استان‌هایی هستند که در این حوزه رتبه دارند و اغلب مهاجران ار این استان‌ها راهی تهران و پانسیون‌های شهر می‌شوند.  
معصومی می‌گوید از وقتی جامعه زنان و دختران ما تحصیل‌کرده شدند، انتظارشان برای حضور در بازار کار هر روز بیشتر و بیشتر شد. در برابر این انتظارات، اما دیوار ناامیدی و سرخوردگی آنها هم روزبه‌روز بلندتر و بلندتر شد تا جایی که خیلی‌هایشان برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان دل از شهر و دیار کندند و راهی شهرهای بزرگ‌تر شدند به امید دستیابی به آرزوهایشان. امروز خیلی‌ از این افراد دارای مدارک دانشگاهی‌اند و به پشتوانه این سرمایه علمی، حالا بار و بنه می‌بندند و راهی شهرهای بزرگ و پایتخت می‌شوند به امید پیدا کردن کار و کسبی درخورشان و شخصیتشان. هرچند وقتی به مقصد می‌رسند و از نزدیک در جریان فضای اجتماعی و شغلی شهری که بدان سفر کرده‌اند قرار می‌گیرند دل از آرزوهای رنگارنگشان بر می‌کنند و به هرکاری از جمله دستفروشی هم تن می‌دهند.  
سال‌های دور از خانه قصه دختران جوانی است که این روزها مستأجر پانسیون‌ها و خانه‌های گروهی هستند که حداقل امکانات زندگی را در سایه اجاره‌بهاهای قابل توجه برای آنها فراهم کرده است؛ مجموعه‌هایی که به گفته خیلی از مستأجرانش، حال و روز خوشی برای ساکنانش به همراه ندارد.