همشهری آنلاین _ سحر جعفریان: هر ساعتی از شبانهروز، تلفن همراهش زنگ میخورد و او نیز به گرمی پاسخگو است. تماسهای تلفنی که اغلب صداهایی خسته و نالان از آن سوی خط ارتباطی، مستاصل کمک میخواهند. یا در راه ماندگانی هستند در پی جای اسکان یا کودکان بیسرپرستی که از خشونت گریزانند. کسب و کارش در کاهش و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی خلاصه میشود تا شهر و محلهها در کنار فراهم آمدن سایر امکانات به محیطی زیستپذیرتر تبدیل شوند. آری؛ آنها «مددکاران اجتماعی» هستند که با توسعه شهرنشینی در صف مقدم رفع آسیبها، شجاعانه و دلسوزانه فعالیت میکنند. حتی آن زمان که خانوادههای آسیب دیده ناامید شدهاند یا حتی زمانی که خود فرد آسیب دیده به آخر خط رسیده است و میل به بازگشت ندارد. در این گزارش، ضمن روایت صحنههایی از آسیبهایی که در غرب پایتخت دیده میشود به گفتوگو با برگزیدگان طرح «مددکار شهر» در این محدوده پرداختهایم.
- بنویس «زبالهگرد»، بخوان «آسیب»
کوچهپسکوچههای محله کن را یکی پس از دیگری پیاده میرود تا سطلهای زباله را از پسماندهای قابل تفکیک خالی کند. ۸ ماهی است که کارش همین است. با آن جثه لاغر و نحیف باید کیسههای بزرگ پسماند را کیلومترها جابهجا کند تا به محل قرار برسد. همانجایی که پسماندها را فردی به اسم «ارباب» که او هم از اتباع «افغانستانی» است، پس از بررسی، به قیمت ناچیزی بخرد. گاهی سوار وانت نیسان ارباب میشود و به کارگاه غیرمجازی (گود زبالهگردها) در حاشیه جنوبی پایتخت میرود. آنجا که کودکان همسن و سالش هر روز از ساعت ۴ تا ۱۲ مشغول تفکیک زباله میشوند؛ آن هم بدون تجهیزات لازم بهداشتی. اغلب یا دستهایش زخمی است یا سردردهای طولانی مدت دارد. برای بیش از ۲۰ کودک زبالهگرد در آن گود، یک سرویس بهداشتی و یک دوش شکسته حمام وجود دارد. جای خوابشان نیز با کمی فاصله نزدیک کپههای زباله است. یکبار زخم دستش عفونت کرد. آنقدر که سیاهی عفونت از انگشت به مچ دستش رسیده بود. مسئول کارگاه هرچند ساعت یکبار، تنها قرص مسکن به او میداد. تا اینکه بالاخره درد، امانش را بُرید. به کمک مددکار اجتماعی راهی بیمارستان شد و با هفتهها درمان، سلامتیاش را بازگرداند.
- راحت و امن مانند خانه!
نفسی برایش نمانده است. چشمانش از خماری، مدام سنگین و بسته میشود. پس از هرچند قدمی که به سختی برمیدارد بر زمین میافتد. میخواهد به گرمخانه «چیتگر» در منطقه ۲۲ برسد. جایی امن برای بانوان آسیب دیده. این را از کارتنخوابهای زیر پل «نواب» شنیده بود. دیگر خسته شده است و دلش میخواهد به گرمخانه برسد. جایی که همان کارتنخوابها میگفتند مانند «خانه» است؛ راحت و امن. چند سال ندیدن پسر خردسالش و دربهدری موادمخدر جانی برایش نگذاشته.
میخواهد به گرمخانه برسد و آرزوی بر «تشک» خوابیدن را پس از سالها تجربه کند. میخواهد برسد آنجا و یه دل سیر غذا بخورد. میخواهد یک شب را بدون ترس به صبح برساند. راه طولانی است و پولی برای رفتن ندارد. آخرین اسکناسهای ۵ هزار تومانی را همین چند دقیقه پیش، دود کرد! گوشهای از پیادهرو خمیده مینشیند. پاهایش از عوارض سوءمصرف، حسابی ورم کرده است. عابران اغلب بیتفاوت میگذرند و برخی در اوجترحم، تنها نیم نگاهی تأسفآور به او میاندازند. دستش را سوی یکی از عابران دراز میکند و میگوید: «به خدا پول نمیخوام. فقط جون بچه هات یه زنگ به ۱۳۷ بزن و نشانی اینجا رو بده تا بیان منو ببرن؛ همین. پول نمیخوام اصلا.» عابر متعجب نگاه میکند. درماندگی و استیصالِ زن را که میبیند، با شماره ۱۳۷ تماس میگیرد. دقایقی بعد، چند مددکار در نشانی حاضر میشوند.
- مسافران آسیب دیده
از اتوبوس که پیاده میشود با دیدن آن همه جمعیت شتابزده و شلوغی پایانه مسافربری آزادی، برای یک لحظه، ترس و پشیمانی از فرار به جانش مینشیند. اما دیگر فایدهای ندارد. چون تاکنون بیشک همه روستا از فرارش باخبر شدهاند و پدرش هم عصبانی و ناراحت از این بیآبرویی، دنبالش میگردد. کیفش را محکم میگیرد. آرام به سمت نیمکتی قدم برمیدارد تا چند دقیقهای را خوب فکر کند. باید کار و جای خواب پیدا کند. اما مگر میشود به این سرعت اتفاق بیفتد. دوباره پشیمانی سراغش میآید.
چشمانشتر میشود. دلش میخواهد مادرش زنده بود، اما نیست. سالها است که همدم و همصحبتی ندارد. به اطراف نگاهی میاندازد. مسافران با عجله از کنارش عبور میکنند. از بعضی از نگاهها میترسد. برای همین سرش را پایین میاندازد. اکنون، گرسنگی و تشنگی هم به همه احساسهای بَد دیگری که دارد، اضافه میشود. ساعتها میگذرد و او همچنان سردرگم و غمگین، بر روی نیمکت نشسته است. این فکر که نه راه پیش دارد، نه راه پس، آزارش میدهد. نگاههای اطراف، بر روی او سنگینتر میشود. ناگهان بانویی با چهرهای مهربان و قابل اعتماد، کنارش مینشیند و میگوید: «سلام. از من نترس. مددکار هستم و میخوام کمکت کنم تا بهترین تصمیم را بگیری.» شنیدن همین چند جمله کافی بود تا دختر، اشکهایش بیوقفه سرازیر شود و در آغوش مددکار جای گیرد.
- منطقه ۲۲
گرمخانه بانوان آفتاب نیلوفری یا چیتگر (ظرفیت با کف خواب ۱۵۰ نفر) :
آزادراه تهرانـ کرج، جنب مترو ایرانخودرو.
- منطقه ۹
گرمخانه آقایان، امید (ظرفیت با کف خواب ۱۵۰ نفر) :
بزرگراه فتح، پس از پل شیر پاستوریزه، جنب پل کن، خیابان فتح ۱/۲۹.
- منطقه ۲۱
گرمخانه آقایان، شهرک استقلال (ظرفیت ۱۵۰ نفر) :
شهرک استقلال، خیابان عبیدی، خیابان جلالی، انتهای بلوار عرفانی.
- منطقه ۵
گرمخانه بانوان، یلدا (ظرفیت ۵۰ نفر) :
بزرگراه شهید اشرفی اصفهانی، خیابان نفت هفدهم، خیابان قدس، پلاک ۹.
گرمخانه آقایان، مهر (ظرفیت ۹۰ نفر) :
دره فرحزاد، شهرک نفت.
- اعتیاد و کودکانکار مهمترین آسیبهای پایتخت است
از مهمترین آسیبهای اجتماعی شهر تهران که مددکاران اجتماعی باید بهصورت ویژه به آنها بپردازند، «اعتیاد» و «کودکان کار و زبالهگرد» است. «سعید شرف دوست»، معاون حمایتهای اجتماعی سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران، با بیان این مطلب ادامه میدهد: «حدود ۳۰۰ «گود» و «حصار زبالهگردی» در حومه تهران شناسایی شده است که بهصورت پراکنده در حاشیه مناطق ۴، ۱۵، ۱۸، ۲۰ و ۲۲ قرار گرفتهاند. ۹۹درصد کودکان زبالهگرد در این گودها، افغانستانی هستند که در وضعیت نامناسب بهداشتی، فرهنگی و معیشتی نگهداری میشوند. این در حالی است که گروههای سازمان با مشارکت انجمنهای مردمنهاد به کمکرسانی و رسیدگی به وضعیت این کودکان میپردازند. رسیدگیهای اصولی و به دور از برخوردهای قهری که شامل حمایتهای مادی و معنوی میشوند.»
شرف دوست همچنین درباره آسیب اعتیاد میگوید: «طرح مددکار شهر، یکی از رویکردهای اصلیاش به آسیب خانمانسوز اعتیاد بر میگردد. در این طرح تلاش داشتهایم تا تجربه و دانستنیهای سازنده مددکاران مناطق را به اشتراک بگذاریم و با این اشتراکگذاری و برگزیدن مددکاران برتر به کاهش آمار اعتیاد و افزایش آگاهی شهروندان، نسبت به آن برسیم. در کنار این موارد، ایجاد فضای سالم برای الگوبرداری و رقابتهای پویا بین مددکاران مجموعه که هریک به راستی با تمام توان به خدمت مشغول هستند نیز مدنظر بوده است. استقبال از این طرح سبب شده است تا سال آینده آن را در قالب جشنوارهای شهری برگزار و دنبال کنیم.»
- آسیبها در تهران باید با دقت و تخصص پیگیری شوند
مددکار باید سنگ صبور باشد. این را «مهزاددُری»، مدیر بزرگترین گرمخانه بانوان «چیتگر» یا «آفتاب نیلوفری» در منطقه ۲۲ و یکی از مددکاران برتر محدوده غرب پایتخت میگوید. کارشناس ارشد رشته «مشاوره» است و ۱۳ سال سابقه اشتغال در حوزه مددکاری و مشاوره دارد. فعالیتهای تخصصی و دلسوزانه او سبب شده است تا به طرح «مددکار شهر» دست یابد. دری در ادامه از سالها تجربه رویارویی با آسیبهای اجتماعی میگوید: «این حرفه را با عشق و علاقه انتخاب کردم. به یادم دارم هنگامی که کودک بودم و از من میپرسیدند میخواهی چکاره شوی، میگفتم یک آدم خوب و مفید! از سوی خانواده و بهویژه پدرم مخالفتهایی برای تحصیل و اشتغال در این رشته بود اما زمانی که علاقه و اصرارهای من را دیدند، موافقت خود را اعلام کردند. مخالفتشان را درک میکردم. به هر حال آنها هم نگران من بودند.
چراکه مددکاری سختیهای بسیاری دارد؛ از گرفتاری دربند افسردگی گرفته تا احتمال درگیری بیماریهایی که در افراد آسیب دیده بهعنوان مخاطبان اصلی حرفه ما هستند. بیماریها و آسیبهایی که هر روز با افزایش جمعیت و تغییر شیوههای زندگی، بیشتر میشود و ابعاد پیچیدهای به خود میگیرند. این مسئله در شهری مانند تهران باید با دقت و تخصص بیشتری پیگیری شود.» مهزاد دری که بزرگترین آسیب را در حال حاضر اعتیاد میداند، ادامه میدهد: «برای کاهش و به حداقل رساندن آمار اعتیاد باید سازمانها و نهادهای مختلفی پای کار بیایند. از سویی ارائه آموزشهای لازم و مؤثر به افراد و خانوادهها، توانمند کردن آسیبدیدگان اجتماعی با هدف اشتغالزایی و ایجاد روحیه و نشاط در آنها، فراهم کردن شرایط ادامه تحصیل و همچنین حمایتهای معیشتی میتواند بسیار مؤثر واقع شود.» او در پایان میافزاید: «کیفیت ارتباط و رابطهام با افراد آسیب دیده بسیار دقیق و اصولی است. بهگونهای کهگاه پیش میآید تعدادی از آنها گمان میکنند من نیز دردِ مصرف را کشیدهام که اینگونه درکشان میکنم! »
- تابآوریهای آگاهانه را افزایش میدهیم
برای موفقیت در حرفه مددکاری نیاز به عشق و علاقه است. اگر پای عشق و علاقه در میان نباشد، بیشتر از چند روز نمیتوان در این حرفه دوام آورد. «صلاحالدین حلیمی»، مددکار برتر منطقه ۵ که کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی نیز است، با بیان این مطلب میگوید: «اینکه همصحبت با مددجویانی باشیم که سالها تخریب انواع آسیب، منطق آنها را به حداقل رسانده است و پیگیر مشکلاتشان باشیم، بهرغم همه مشکلاتی که خودمان مانند همه مردم در زندگیامان داریم، یعنی عشق. این میان باید با دستاوردهای جهانی این حوزه نیز هماهنگ باشیم تا بهترین نوع رفتار و شیوه کاهش آسیبها را به کار بگیریم. نکته مهم دیگر این است که با آموزش اولیه، ثانویه و ثالث «تابآوری»، هم افراد آسیب دیده و هم خانوادههایشان را ارتقا ببخشیم.
البته تابآوری که از روی آگاهی باشد. برای مثال، بسیاری از خانوادهها هنوز به درستی نمیدانند تشویق و تنبیه متناسب با رفتار فرزندشان، کدامها هستند. این خود مهمترین عامل در گرایش افراد به آسیبها و جرائم است. از سویی دیگر، این آموزشهای تخصصی رفتاری به تحصیلات و مراتب اقتصادی خانوادهها ارتباطی ندارد. ما در گرمخانه، کارتنخوابی را داشتیم که پزشک بود، اما گرفتار اعتیاد شده بود. کارتنخوابی را داشتیم که سرمایهدار بود اما اعتیاد همه چیزش را گرفته بود. طیف گسترده مددجویان باز هم بر سختی کار ما میافزاید.» حلیمی در پاسخ به این پرسش که بهترین خاطره دوران کاریاش چیست، میگوید: «سال ۱۳۹۶ مددکار یکی از مراکز ترک اعتیاد ماده ۱۶ (ویژه معتادان متجاهری که با دستور قضایی و ناجا جمعآوری میشوند) بودم که با مددجوی آرام و جوانی آشنا شدم.
پس از مدتی متوجه شدم که خانوادهاش نزدیک به ۱۰ سال میشود که از او بیخبر هستند. دوره درمانیـ روانشناسی و بازپروری را با او تا جایی پیش بردم که راضی به برقراری ارتباط با خانوادهاش شود. خانوادهای که برای او مجلس ختم نیز گرفته بودند! زمانی که با خانودهاش تماس گرفتم، اصلاً باورشان نمیشد که پسر کوچکشان زنده باشد! پدر، مادر، برادرها و خواهرها همگی از سمنان راه افتادند و به تهران آمدند. لحظه رویاروییشان را هرگز فراموش نمیکنم. هم شادی بود و هم غم اینکه چگونه یک آسیب میتواند خانوادهای را از هم گسسته کند.»