همشهری آنلاین _ ابوذر چهل امیرانی: انسانی شریف و دوستداشتنی که در دوران دفاعمقدس در حوزه مهندسی جنگ، جادهسازی و راهسازی مناطق جنگی فعالیت داشت و پس از آن به بازسازی کردستان و افغانستان پرداخت. پس از جنگ ۳۳روزه هم مسئول بازسازی لبنان شد و در لیست تحریم آمریکا قرار گرفت تا اینکه ۲۴ بهمن سال ۱۳۹۱ به دست مزدوران رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. وی قبل از اعزام به لبنان، در محله نازیآباد خدمات زیادی به اهالی داد و فرمانده حوزه مقاومت بسیج شهید صنیع خانی بود.
- فعالیتهای فرهنگی در نازیآباد
همسر شهید شاطری میگوید: «گاهی نیمهشب به خانه میآمد. وقتی به خانه برمیگشت، خیلی خسته بود. صبح هم بعد از نماز صبح میرفت. با این شرایط من اصلاً ندیدم که گلایه کند. واقعاً روحیه خستگیناپذیری داشت. به حدی باانرژی بود که وقتی او را میدیدی، فکر میکردی یک جوان ۳۰ ساله است.»
«معصومه مرادی» ادامه میدهد: «علاوه برکاری که خودش داشت، در بسیج نازیآباد هم چند پایگاه زیردستش بود. کار فرهنگی میکرد. هیچ اجباری نداشت، اما خودش با عشق و علاقه این کارها را دنبال میکرد. یادم هست چند نمایشگاه هم در نازیآباد برپا کرد. با وجودی که درجه سرتیپی داشت، فرمانده پایگاه بسیج در نازیآباد بود. یک وقتهایی ما را هم میبردند. در نازیآباد که کار داشتند، با هم میرفتیم و من در ماشین منتظر میماندم. جلسه و کارشان را که انجام میداد، میآمد عذرخواهی میکرد که حاج خانم شما به زحمت افتادید! »
وی که با شهید خوشنویس از طرف مادری، نسبت فامیلی دوری داشته است، ۱۰ دی سال ۱۳۶۱ ازدواج کرده است. مرادی میگوید: «مراسم بسیار سادهای با حضور بستگان ایشان و من برگزار شد. با مختصر جهیزیهای که مادرم تهیه کرده بود، زندگی خودمان را شروع کردیم. حتی خیلی از وسایل درشت منزل را هم نداشتیم مثل فرش و یخچال و اینطور چیزها.» وی میگوید: «حاج آقا خیلی خوش مشرب و خوشاخلاق بود. گاهی خستگی از سر و رویش میبارید، ولی هیچوقت گله نمیکرد. وقتی به خانه میآمد، به ما هم روحیه میداد. به قول معروف کارش را پشت در میگذاشت و میآمد داخل خانه.» همسر شهید ادامه میدهد: «اسراف را خیلی بد میدانست. الان که کاغذ یادداشتهایش را نگاه میکنم، میبینم گاهی روی یک تکه کاغذ دورانداختنی یادداشت نوشته است. در وضو و حتی حمام هم بسیار رعایت میکرد، چه برسد به بیتالمال! بعد از شهادتش فهمیدیم ۱۰ درصد از حقوقش را هم به کمیته امداد اختصاص داده بود و ما اصلاً از این قضیه خبر نداشتیم. خانوادهاش را هم خیلی دقت داشت حمایت کند، به نزدیکان هم توجه زیادی داشت. پدرشان میگفت من برایش پدری نکردم، ایشان برای من پدری کرده! »
- دعا میکرد شهید شود
مادر شهید شاطری میگفت: «هرچه از ایمان و نجابتش بگویم، کم گفتهام. همیشه باخدا و باایمان بود.» مرحومه «معصومه هاشمی نسب» تعریف میکرد: «همیشه به او میگفتم من از روی تو خجالت میکشم که اینقدر به ما محبت میکنی. از همان ابتدا که به جبهه رفت، گفت راهی که من رفتم، برگشتی ندارد. شهادت بزرگترین آرزوی شهید شاطری بود که در ۵۰ سالگی نصیبش شد. از شهادت فرزندم ناراحت نیستم چون به خدا و امام حسین(ع) تقدیمش کردهام. او یک امانت در دست من بود. خوشحالیم که عاقبت به خیر شد و به سعادت رسید. آرزوی ۳۰ ساله او شهادت بود و در نمازهایش از خداوند میطلبید که شهید شود که خداوند هم نصیبش کرد.»
- احترام حاج حسن به بزرگترها
مرحوم حاج «محمد شاطری»، پدر بزرگوار سردار شهید حاج حسن شاطری که مدتها در دوران دفاعمقدس همراه با ۳ پسر خود از جمله شهید شاطری همرزم بود، میگفت: «حاج حسن شهامتی مثالزدنی داشت. ترس در روحیه او وجود نداشت و از همه لحاظ نمره او ۲۰ بود. هرجایی که بود، به فکر پدر و مادر و خانوادهاش بود. همیشه به اطرافیان سفارش میکرد که احترام بزرگترها بهخصوص پدر و مادر را نگه دارید.»
- بر جای پایم بوسه زد
مادر شهید «عماد مغنیه» سردار بزرگ مقاومت لبنان میگفت: «بعد از جنگ ۳۳ روزه شنیده بودم که مهندسی از ایران برای مدیریت و در دست گرفتن کار بازسازی به لبنان آمده است، اما او را نمیشناختم. تخریب جنگ زیاد بود و مردم باید زودتر سرو سامان میگرفتند. نگرانیام را به عماد گفتم. به او گفتم در این شرایط، مهندسی که از ایران آمده چگونه میتواند این همه کار را انجام دهد. حاج عماد لبخندی زد و گفت: «خیالتان راحت! کسی آمده که بهترین فرد برای این کار است.» بعد از یکسال و در زمان شهادت عماد، روند بازسازی به قدری خوب پیش رفت که همه جا مهندس ایرانی را میشناختند. کسی که بیوقفه کار کرده و خرابیها زودتر از حد تصورآباد شده بود. مهندس حسام (شهید شاطری) بعد از شهادت حاج عماد برای عرض تسلیت همراه مسئولان ایرانی به خانه ما که آمد، برای نخستین بار او را دیدم. خانه شلوغ بود و همه به احترام او برخاستیم. مهندس تا مرا دید، نزد من آمد و گفت: «مادر، از شما تقاضایی دارم.» وقتی مرا مادر خطاب کرد، صمیمیت کلامش بر جانم نشست. گفتم: بفرمایید. گفت: «اگر میشود از این جایی که ایستادهاید، چند قدم آنطرفتر بروید.» با تعجب یک قدم عقب رفتم. ایشان بر زمین نشست و بر جای قدمهایم بوسه زد. همه جمع منقلب شدند و من شرمنده تواضع ایشان. ایشان برخاست و گفت: «شنیدهام بهشت زیر پای شماست.»
- دوری از اسراف
یکی از همرزمان شهید شاطری میگوید: «بیشترین اثربخشی سردار شاطری به اخلاص و کار او برای رضای خدا برمیگردد. ایشان در دوران دفاعمقدس در همه عملیاتها شرکت میکرد و اقدامات ویژهای انجام میداد تا دشمن نتواند حتی یک وجب از خاک ایران را مورد تصرف قرار دهد.» «سیداحمد ربیعی هاشمی» ادامه میدهد: «شهید شاطری توانمندی بسیاری داشت. چنانکه همزمان چند مسئولیت را به نحو احسن مدیریت میکرد و بسیاری از وظایف مهم و تأثیرگذار را در همان سنین کم جوانی برعهده گرفته بود و به خوبی به انجام میرساند.» وی اضافه میکند: «مردم افغانستان به شهید شاطری، «مهندس فیاض» میگفتند. لبنانیها نیز به او لقب «حسام خوشنویس» داده بودند. او در لبنان به تنهایی کار یک دولت را انجام داد و همه اقشار از مسلمان و مسیحی وی را دوست داشتند. شهید شاطری توجه جدی به بیتالمال داشت و بسیار مراقب و حساس بود تا هزینهها به درستی انجام شود و خدای ناکرده بیتالمال مسلمین به اسراف یا بیهودهکاری کشیده نشود.»