علاقه‌اش به ورزش‌های مبارزه‌ای از روی تشک کشتی شروع شد.

همشهری آنلاین _ حسن حسن‌زاده: موفقیت‌ها یکی پس از دیگری از راه می‌رسیدند اما بیماری ژنتیکی چشم‌هایش ناغافل از راه رسید تا سدی در برابر آرزوهایش بسازد. بیماری به‌طور کامل دید چشم‌هایش را گرفت اما نتوانست مانع رسیدن او به موفقیت و فتح سکوهای افتخار شود. «نوید فرخ‌زاد» سراغ ورزش جودو نابینایان رفت و با تلاش و پشتکار مدال‌های طلا، نقره و برنز قهرمانی کشور را یکی پس از دیگری درو کرد. در این گزارش با جودوکار نابینای ساکن محله قیطریه گفت‌وگو کرده‌ایم؛ ورزشکاری که علاوه برموفقیت در میدان‌های مسابقه، یک مربی تمام‌عیار است و شاگردان بسیاری را هم به جامعه جودو نابینایان معرفی کرده است.

ورزش از کودکی بخش جدایی‌ناپذیر زندگی‌اش بود؛ از همان روزها که به توصیه پدر به کشتی علاقه‌مند شد و با وجود بیماری ژنتیکی چشم‌هایش، پشت حریف‌ها را یکی پس از دیگری روی تشک کشتی به خاک می‌کوبید. نوجوان بود که به تدریج دید چشم‌هایش کمتر شد. در روزهایی که با تمام وجود ورزش کشتی را دنبال می‌کرد و آرزوی رسیدن به سکوهای برتر را در سرش می‌پروراند، ناگهان بیماری ژنتیکی خود را نشان داد و به تدریج پرده‌ای تاریک روبه‌روی چشم‌هایش قرار گرفت.

فرخزاد از آن روزها می‌گوید: «پدرم اعتقاد داشت همه فرزندانش باید حداقل سراغ یک ورزش بروند. خودش به کشتی علاقه داشت و مرا هم از همان کودکی با این ورزش آشنا کرد. دانش‌آموز مقطع دبستان بودم که زیر و بم کشتی را در ورزشگاه اسدی تجریش از بزرگان کشتی شمیران یاد گرفتم. آن روزها هنوز بیماری چشم‌هایم آنقدر پیشرفت نکرده بود. هرچند علاوه بر دید در شب، اگر حریف‌تر و فرز بود و روی تشک حرکات سریع انجام می‌داد، دچار مشکل می‌شدم.» فرخزاد در رقابت با کشتی‌گیران عادی هم مقام‌هایی در شمیران کسب کرد. او می‌گوید: «یک بار مقام دوم کشتی شمیران را به دست آوردم. اما انگار بیماری دست‌بردار نبود. به تدریج دید چشم‌هایم کمتر شد تا جایی که دیگر نمی‌توانستم کشتی بگیرم.»

  • قصه آن کمربند مشکی

اگرچه بیماری ژنتیکی چشم‌هایش در آغاز مسیر قهرمانی او را از تشک کشتی جدا کرد اما نتوانست در برابر عزم و اراده آهنینش مقاومت کند. علاقه به ورزش‌های مبارزه‌ای این‌بار فرخزاد را با ورزش جودو آشنا کرد. او می‌گوید: «روزهای سختی بود. دیگر نمی‌توانستم کشتی بگیرم. مثل هر انسان دیگری، ناامیدی سراغ من هم آمد. اما من قصد تسلیم شدن نداشتم و در ۲۱ سالگی سراغ جودو رفتم.» حرف‌ جودو که می‌شود، لبخند می‌زند و خاطره نخستین روز تمرین را به یاد می‌آورد.

همان روزی که یک اشتباه کوچک انگیزه‌ای شد برای کسب موفقیت در این رشته ورزشی. فرخزاد ماجرای آن روز را این‌طور تعریف می‌کند: «وقتی در باشگاه جودو ثبت‌نام کردم، هیچ شناختی از این رشته ورزشی نداشتم. برای خریدن لباس که رفته بودم، بی‌آنکه از فلسفه رنگ‌های کمربند جودو خبر داشته باشم، یک کمربند مشکی خریدم و به سالن رفتم. وقتی وارد سالن شدم، اتفاق جالبی افتاد. مربی از میان جمعیت مرا صدا کرد و گفت هنوز از راه نرسیده کمربند مشکی‌ بسته‌ای؟ تازه آنجا بود که فهمیدم این کمربند برای تازه‌کارها نیست و برای بستن آن راه زیادی در پیش دارم. آن روز وقتی به خانه برگشتم به مادرم گفتم یک روز به کمربند مشکی هم می‌رسم.» فرخزاد به قولش عمل کرد و با تمرین و کسب مقام‌های مختلف به کمربند مشکی هم رسید. می‌گوید: «همان اشتباه کوچک انگیزه‌ای شد که شب و روز برای موفقیت و رسیدن به سکوی قهرمانی تلاش کنم.»
 

  • بر سکوی افتخار

رسیدن به کمربند مشکلی برای فرخزاد قدم اول بود. مقام‌های قهرمانی و مدال‌های رنگارنگ برای ورزشکار نابینای محله قیطریه یکی پس از دیگری از راه رسیدند. فرخزاد که حالا در آستانه ۴۱ سالگی یکی از مربیان برجسته جودو نابینایان است از مقام‌های قهرمانی‌اش به‌عنوان ورزشکار می‌گوید: «بین سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ به‌عنوان عضو تیم جودو نابینایان تهران در مسابقات کشوری شرکت کردم. نتیجه شرکت در این مسابقات بیش از ۱۰ مدال طلا و نقره قهرمانی کشور و یک مدال برنز بود. همان سال‌ها به تیم‌ملی جودو نابینایان ایران هم رسیدم. نخستین بار به‌عنوان نماینده ایران در مسابقات جام‌جهانی جودوی فرانسه شرکت کردم و پنجم جهان شدم. در مسابقات المپیک آسیایی مدال نقره گرفتم و تا شرکت در پارالمپیک ۲۰۰۸ پکن هم فاصله زیادی نداشتم. اما مصدومیتی که پیش از شروع مسابقات گریبانم را گرفت اجازه نداد در پارالمپیک شرکت کنم.»

  • تأسیس نخستین باشگاه جودو  نابینایان تهران

خداحافظی با ورزش قهرمانی در میانه‌های دهه ۹۰ پایان فعالیت فرخزاد در جودو نبود. او در سال‌های آخر عمر ورزشی‌اش وارد میدان دیگری شد تا این‌بار برای انتقال آموخته‌هایش به دیگر نابینایان علاقه‌مند به جودو آستین‌همت بالا بزند. فرخزاد سال ۱۳۸۸ نخستین باشگاه تخصصی جودو در تهران را تأسیس و زمینه‌های کسب افتخار را برای شمار زیادی از جودوکاران نابینا فراهم کرد. می‌گوید: «وقتی در ۲۱ سالگی سراغ جودو رفتم، هیچ باشگاه تخصصی برای جودوکاران نابینا وجود نداشت. اگرچه تمرین با افراد عادی برای جودوکاران نابینا لازم است اما به دلیل اهمیت آموزش برخی مهارت‌های اولیه به جودوکاران نابینا، تأسیس یک باشگاه تخصصی هم اهمیت فراوانی دارد. آموزش جودو به افراد نابینا مطلق کار آسانی نیست. افراد نابینا مطلق که تازه وارد این رشته می‌شوند حتی در مهارت‌های اولیه‌ای مثل گام برداشتن و دویدن مشکل دارند.

بنابراین آموزش این مهارت‌ها نیاز به وجود یک باشگاه تخصصی دارد. از آنجایی که همه این مشکلات را در نخستین‌ روزهای یادگیری جودو درک کرده بودم، باشگاهی در مجموعه هرندی تأسیس کردم و مربیگری آن را برعهده گرفتم. ثمره آن باشگاه جوان‌های پرافتخاری شدند که یکی از آنها به مقام قهرمانی آسیا هم دست پیدا کرد.» فرخزاد پس از تأسیس باشگاهی در مجموعه هرندی، باشگاه دیگری را هم در محله دارآباد راه‌اندازی کرده بود. او می‌گوید: «شهر ما با معلولان مهربان نیست. نابینایان برای‌ تردد در شهر مشکلات فراوانی دارند. حتی اگر امکانات فرهنگی و ورزشی ویژه آنها مهیا شود، ‌ تردد در شهر مشکل اول و حتی اصلی‌ترین مشکل آنهاست. من هم وقتی ورزشکار بودم، بارها در مسیر باشگاه آسیب دیدم. به همین دلیل باشگاهی در دارآباد تأسیس کردم تا نابینایان علاقه‌مند به جودو که در شمال تهران زندگی می‌کنند از این رشته محروم نشوند.»

  •  آماده‌ام یکبار دیگر مربیگری کنم

با وجود همه تلاش‌های فرخ‌زاد، هر دو باشگاه دارآباد و باشگاه تخصصی جودو در مجموعه هرندی به دلیل مشکلات مالی و حمایت نکردن مسئولان از ورزش نابینایان، مدتی پیش از شیوع کرونا تعطیل شدند. با وجود این، ورزشکار پرافتخار و مربی توانمند محله قیطریه امیدوار است یکبار دیگر بتواند باشگاهی برای حمایت از استعدادهای ورزشی نابینایان در شمال تهران تأسیس کند. می‌گوید: «وقتی هنوز باشگاه جودو نابینایان دارآباد فعال بود، به‌عنوان مربی همه تلاشم را برای تقویت روحیه و افزایش آمادگی جسمانی نابینایان انجام می‌دادم. علاوه بر آموزش فنون جودو چند دستگاه برای تقویت آمادگی جسمانی آنها فراهم کرده بودم. می‌خواستم اگر همه ورزشکاران نابینا به موفقیت و سکوی قهرمانی نمی‌رسند، حداقل با تمرین در باشگاه آمادگی جسمانی‌شان را برای انجام کارهای روزمره حفظ کنند. من آماده‌ام که یکبار دیگر آموخته‌هایم را در اختیار این قشر قرار بدهم. امیدوارم شهرداری منطقه، یکبار دیگر مکانی را برای تأسیس یک باشگاه اختصاص دهد و من هم به‌عنوان مربی وارد میدان شوم.»