همشهری آنلاین_بهاره خسروی: نوای دلنشین «اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیک یا خِیرَهاللهو َابْنَ خِیرَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیک یا ابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیدِ الْوَصِیینَ... َ. .» صحن حیاط را پر کرده و هرکدام از همسایهها با زمزمه فرازهایی از زیارتنامه عاشورا مشغولکاری هستند، یکی برنج پاک میکند و یکی پیاز پوست میکند.
اینجا خانه «زهرا رادمهر» از همسایههای قدیمی ما در محله قلمستان است. خانهای قدیمی که هنوز دیوارهای آجر بهمنیاش چشمنواز است و چفتههای درخت نجیب مو سایبان همه مهمانان یا به قول صاحبخانه، عزاداران حسینی است تا چراغ رسم دیرینه پختوپز غذاهای نذری در ایام محرم و صفر و سایر مناسبتهای مذهبی روشن بماند و همسایه دور هم جمع شوند. در این گزارش، به قول محلیها، سری به «زهرا خانم» زدیم و بابانی این مجلس و همسایهها درباره ماندگاری این رسم ۴۵ ساله در محله قلمستان گفتوگو کردیم.
«سکینه خانم» با ذکر یا حسین(ع) و صلوات، سبزیهای پاک شده را خرد و خانم «صفایی» برای رفع خستگی با یک سینی چای از همسایهها پذیرایی میکند و زیر لب میگوید: «اجرتان با امام حسین(ع). خانمها وقت چای است.»
«سر زهرا خانم برای انجام کار خیر درد میکند. کافی است از در خانه بیرون بزند و کسی از او کمک بخواهد... او تا پایان کار و حل شدن مشکل و برطرف شدن نیاز آن فرد پای کار است...» همسایهها با این جملات از «زهرا رادمهر» تعریف میکنند.
به رسم میزبانی، زهرا خانم، بانی مجلس، سر صحبت را باز میکند و از پدر و مادرش و رسم دیرینه پختوپز غذاهای نذری در خانواده میگوید: «از وقتی چشم باز کردم، خانه ما محفل برپایی جلسات دعا، نیایش و عزاداری برای امام حسین(ع) بود. خانه پدری ما توی کوچه اسلامی، پلاک ۴۰، بود و درش همیشه به روی اهالی برای انجام کارهای خیر باز بود. پدر و مادرم همیشه از برپایی این مراسم استقبال میکردند.
سال ۱۳۵۲ بود که به همت مرحوم «غلامرضا علیمردانی» و پدرش، حسینیه بیتالعباس تأسیس شد و کار پختوپز غذاهای این حسینیه در ایام ماه محرم را مرحوم مادرم با همراهی همسایهها در خانه شروع کرد. آن زمان من دختر نوجوانی بودم و تقریباً همه این خانمها که در جمع حاضرند، همسن و سال من بودند. بسیاری از خانمها مثل «سوسن ضیاآبادی» و «زهرا فرخچه» از کسانی بودند که از همان سالهای نخست پای ثابت پختوپز غذاهای نذری در خانه ما بودند.»
- نذری که ماندگار شد
روشن نگه داشتن چراغ پختوپز غذاهای نذری در خانه، وصیت پدر و مادر خانم رادمهر به فرزندان بود. نذری که زهرا، در میان اعضای خانواده، عهدهدار حفظ آن شد. او در اینباره میگوید: «مرحوم مادرم تأکید زیادی داشت که این رسم حتماً ادا شود. سالهای آخر عمرش سکته مغزی کرد و تقریباً از کار افتاده شده بود، اما هر وقت ماه محرم و صفر از راه میرسید، اصرار داشت حتی به اندازه پاک کردن یک سینی عدس، کاری انجام دهد و حتماً بساط نذری در خانه علم شود. بعد از مادر و فروش خانه پدری، من با همراهی همسایهها، کار پخت غذاهای نذری را برعهده گرفتم. چند سال در خانه آپارتمانی کوچکم این کار را انجام دادم تا به این نتیجه رسیدم که باید برای حفظ این نذر و اجرای وصیت پدر و مادرم، خانه قدیمی حیاطدار اجاره کنم که پختوپز و رفتوآمد همسایهها راحتتر باشد.»
زهرا خانم در خانه، علاوه بر پختوپز غذا برای هیأت حسینیه بیتالعباس، پذیرای پخت غذای نذری سایر همسایهها در ماههای مختلف سال هم است. او در اینباره میگوید: «این خانه متعلق به مهمانان عزای حسینی است و همه اینجا صاحبخانه هستند. در واقع، وقتی دور هم باشیم، کسی از من برای پیدا کردن وسیله سؤال نمیپرسد و همه خودشان دست به کار میشوند. البته من روزهای شنبه هم جلسه ختم و تلاوت قرآن در خانه دارم که با توجه به شرایط همهگیری «کووید – ۱۹» در همین حیاط برپا میشود. در خانه ما همیشه در تمام روزهای سال به روی اهالی باز است و هر همسایهای که نذری یا خدای نکرده مراسم ختم داشته باشد، اگر در خانه امکان پختوپز غذا را نداشت، میتواند از حیاط خانه ما استفاده کند.»
زهرا خانم همچنین در ادامه به همراهی سایر اعضای خانواده و خواهرانش هم اشاره میکند و میگوید: «انصافا در زمان دورهمیها و پخت غذای نذری، خواهرانم برای روشن ماندن چراغ نذری وصیت پدر و مادرمان همپای من هستند. همچنین همسر و فرزندانم در این راه خالصانه در کنارم هستند و بسیاری از کارها را خودشان برعهده میگیرند.»
- خستگی برای ما معنا دارد
«فریده زارع»، از اهالی محله قلمستان، ۳۰ سال است که پای ثابت برنامه پختوپز غذاهای نذری خانه زهرا خانم است. او با یادی از مادر این بانو تعریف میکند: «سال ۱۳۷۰ تازهعروس بودم که از خرمآباد به این محله آمدم. خدا رحمت کند مهین خانم را. در این شهر غریب بودم، اما مادر زهرا خانم آنقدر زن باصفا و مهربانی بود که در کنارش احساس غربت نمیکردم.
دختر جوانی بودم که کنار همین دیگهای نذری کلی از مهین خانم درس زندگی گرفتم. مهین خانم نوزدهم هر ماه در خانه مراسم نذریپزان و جلسه دعا و روضه داشت. نکته جالب دورهمی ما مربوط به عشقی است که به آقا امام حسین(ع) داریم؛ ما در این دورهمیها خستگی را احساس نمیکنیم. شاید در شرایط عادی برای خرد کردن چندکیلو سبزی و پیاز در خانه خسته شویم و دست درد و پا درد بگیریم، اما برای کار هیأت این حس را نداریم، حتی شده ۲۴ ساعت به دلیل حجم بالای کار نخوابیدهام، اما این استراحت نکردن هیچ تأثیری بر عملکرد ما ندارد. وقت پختوپز خستگی معنایی ندارد. همین که در دل همین دورهمی، گره از مشکل نیازمندی باز میشود، بیماری به نفس حق اهلبیت(ع) و دعای جمعی شفا پیدا میکند، برای ادامه راه مایه دلگرمی و قوت قلب است.»
خانم زارع در ادامه صحبتهایش به حاجتروا شدن یکی از همسایهها در همین محفل حسینی اشاره میکند و میگوید: «همسر یکی از خانمهای همسایه بر اثر تصادف دچار ضایعه نخاعی شده بود و دکترها از او قطع امید کردند، اما به یمن دعای خیر همسایهها و برکت مجلس عزای سید الشهدا(ع) او شفا پیدا کرد.»
- دستگاه سبزیخردکنیام را وقف کردم
«سکینه میرزایی» چند سال است که از محله قلمستان به محله بریانک نقل مکان کرده است، اما با دستگاه سبزیخردکنیاش پای ثابت مراسم نذریپزان خانه زهرا خانم است. او از عشق به ائمه(ع) و صفای همسایههای قدیمیاش تعریف میکند: «اصالتا آذری و اهل ارومیه هستیم. چند سال ساکن محله قلمستان بودم و در این مدت همسایههای مهربان و خونگرمی پیدا کردم که شریک غمها و شادیهای زندگی من بودند. هرجا که باشم نمیتوانم خوبیها و صفا و صمیمت آنها را فراموش کنم. ماه محرم و صفر و یا هر زمان که مراسم نذریپزان باشد، حتماً با دستگاه سبزیخردکنیام که وقف همین مجلس کردهام، سختی دوری راه را به جان میخرم تا در کنار همسایههای قدیمی حاضر شوم.»
- یاد مهین خانم همیشه زنده است
«پروین ساعی»، از دیگر اهالی قدیمی محله قلمستان، از مهین خانم، مادربانی مجلس، و جلسات روضههای خانگی او یاد میکند: «یاد مهین خانم همیشه پیش ما زنده است. زن باصفا و دریادلی بود. همه اهالی را دور هم جمع میکرد و در خانهاش همیشه به روی اهالی برای حل مشکلات باز بود.»