با اینکه شعرگویی در خانواده‌شان موروثی است، اما «مصطفی محدثی خراسانی» دلیل دیگری برای لطافت طبعش دارد و آن تعلق خاطر بسیار او به پدربزرگش است که در سنین نوجوانی او را از دست داده است.

همشهری آنلاین _ سحر جعفریان:  نخستین شعرش را در سوگ او چنین سروده «ای که بزرگ خاندان تو بودی...». با این شاعر معاصر، که در محله «چیتگر» زندگی می‌کند. ساعتی را درباره شعر، محله و ظرفیت‌های فرهنگی و ادبی پایتخت سخن گفته‌ایم.

  • ارثیه‌ای ادبی

دیوار بزرگ یکی از اتاق‌های خانه‌شان را کتابخانه‌ای انباشته از کتاب‌های متنوع پُر کرده است. هر دیوانی را بخواهید، هر مجموعه شعری که مدنظر داشته باشید، از قدیمی‌های ناب تا معاصرهای تازه منتشر شده، آنجا یافت می‌شود. محدثی خراسانی که ۶۰ بهار از عمرش گذشته است، این چنین گفت‌وگو را آغاز می‌کند: «پدرم، حاج حسن آقا، یکی از شاعران مطرح خراسان بود. غزل‌سرایی ایشان، همه اهالی خانه را بر سر ذوق می‌آورد. به خوش سخنی شهرت داشت و این میراث ادبی بیشتر در من و یکی از خواهرانم (زهرا محدثی خراسانی) اثر کرد. البته ایشان هم میراث‌دار پدرشان بودند. همان که همه تابستان‌های دوره تحصیل دبستان تا دبیرستان من، در خانه روستایی‌شان حوالی «تربت جام» سپری می‌شد. تعلق خاطرم به پدربزرگ به قدری بود که مرگش در سال ۱۳۵۴ شوک بزرگی در من ایجاد کرد. این شوک، سبب سرایش نخستین دل نوشته‌ام در سوگ ایشان شد: «ای که بزرگ خاندان تو بودی، ‌ای که...». پس از آن حادثه، دیگر کلمات در ذهن من آهنگ و وزن پیدا کرده بودند.»

  • تحصیل و تدریس با هم

شاعر هم‌محله‌ای، فنجان چای را از روی میز مقابل کتابخانه‌اش برمی‌دارد و نگاهش را به بیرون پنجره می‌دوزد. ‌گویی خاطره‌ها در آنجا بهتر یادآوری می‌شوند. او می‌گوید: «با شروع سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، شعرگویی برایم جدی‌تر شد. درست در همان سال‌ها چون می‌خواستم شغل پدرم (معلمی) را ادامه دهم به دفتر «دانش سرای مقدماتی» راه یافتم. تحصیل و تدریس را با هم پیش بردم. تجربه سال‌ها حضور در مناطق محروم و دورافتاده استان خراسان برای آموزش در اغلب موارد منبع الهامی برای سرودن ابیاتی به غزل و رباعی شد. زبان و ادبیات فارسی را تا مقطع کارشناسی ادامه دادم و ۳۰ سال آموزگاری را در کنار سوابقی دیگر، سردبیری مجله شعر، عضویت در شورای شعر مرکز موسیقی صدا و سیما در پرونده خویش به ثبت رساندم.

نخستین مجموعه شعرهایم با عنوان‌های «هزار مرتبه خورشید» و «شاعران پروازی» سال ۱۳۷۵ به چاپ رسیدند. مجموعه‌هایی که مانند سایر آثارم درون مایه عشق، عرفان و مذهب داشتند. مجموعه‌های دیگر نیز «سلوک باران»، «جشن یگانگی»، «در آفتاب مضامین»، «حماسه‌های غزل»، «محض بی‌رنگی» و غیره در سال‌های بعد منتشر شدند. این فضای درونی من، در خانه نیز حاکم بود. فضایی با علم و ادب آمیخته که فرزندان تحصیل کرده و آداب دان، نتیجه آن است.»

  • اگر شهردار بودم...

محدثی خراسانی، از همان سال‌های نخست ورود به تهران در منطقه ۵ ساکن شد. منطقه‌ای که بیش از هر ویژگی دیگر آن، با طبیعتش از ارتفاعات «کوهسار» تا کوچه‌پسکوچه‌های «کن» انس گرفته است. محدثی خراسانی در این‌باره می‌گوید: «منطقه ۵ پایتخت یکی از مناطق بزرگ و با ظرفیتی است که حوزه فرهنگ و ادب در آن با توجه به تراکم مراکز آموزشی و فرهنگی مانندسراهای محله، فرهنگسراها و خانه فرهنگ‌ها از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. نشست‌های ادبی، نقد شعر و آموزش ادبیات یکی از عمده فعالیت‌هایی است که می‌تواند زمینه‌ساز ظهور پدیده‌های مؤثر باشد. البته در چند سال اخیر این‌گونه فعالیت‌ها و محافل با اندکی رخوت مواجه شده است که برای احیا و ارتقای کیفی آن به برنامه‌ریزی نوین و متناسب با فضای موجود نیاز است. به هر حال، استعدادهای عرصه ادب و هنر باید شناسایی شوند و پرورش پیدا کنند.

بهتر است که این روند شناسایی تا پرورش هم در دسترس و هم با تخصص همراه باشد. شاید اگر اختیار یک شهردار و مدیر شهری را داشتم با علم به اینکه ادبیات فارسی پتانسیل مردمی شدن را دارد و از سویی پایه همه علوم (نیازمندی‌های یک محله و شهر) است، بسیاری از طرح‌ها و برنامه‌های شهری را بر مبنای شعر و ادب تنظیم و ارائه می‌کردم. با این تدبیر می‌توان به همان توسعه پایدار که در محله‌ها و شهرها انتظارش می‌رود، رسید.»

منطقه ۵ یکی از مناطق بزرگ و با ظرفیت پایتخت است که با توجه به تراکم مراکز آموزشی و فرهنگی مانندسراهای محله، فرهنگسراها و خانه‌های فرهنگ‌ در حوزه فرهنگ و ادب از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است

  • اثر مطالعه بر کیفیت تعاملات محلی

او دلبستگی بسیاری به شکوهمندی ابیات «حافظ»، «سعدی»، «دهلوی»، «قیصرامین پور»، «اخوان ثالث» و... دارد و غنای ادبیات فارسی را حاصل تلاش‌های فکری و هنری آنها می‌داند: «برای ادای دین به عرصه شعر، ساعت‌های زیادی از روز را به مطالعه مشغول هستم. کتاب می‌خوانم و کتاب هدیه می‌دهم. علاقه‌مند هستم دیگران نیز به مفاهیم و مضامین کتاب‌های مختلف سرگرم شوند تا تعاملات و ارتباطات در هر سطحی (فردی، محلی و جمعی) بهبود و رونق یابد. اغلب تلاش می‌کنم با ترغیب اطرافیانم به کتاب و مطالعه، این سیر را روند صعودی ببخشم.» او که کلیدواژه اشعارش «غزل، بهار، آینه، آب و خورشید» است، می‌افزاید: «جذابیت‌های بصری تا محتوایی کتابخانه‌ها و کتابفروشی‌ها نیز می‌تواند در این ترغیب و اقناع به مطالعه، مؤثر باشد.

اگر در نزدیکی محله سکونت شهروندان کتابخانه‌ای جذاب و فعال و یا کتاب‌فروشی دیدنی دایر باشد، شهروندان را به سوی خود جذب می‌کنند، حتی به اندازه یک بازدید ساده! اما فقدان این مراکز به مراتب می‌تواند آسیبی عمیق در کالبد محله، شهر و پیکره تعاملات شهری و اجتماعی بر جای بگذارد. آسیب‌هایی که برای رفع آنها در بلندمدت به هزینه و زمان بسیاری نیاز است. بنابراین در حوزه فرهنگ و ادب نیز پیشگیری بهتر از درمان است.»