پسرک در حال دعا کردن برای جانش است، در حالی که پدر دیوانه قبر او را بیرون خانه کنده و فریادزنان به دنبال او می‌گردد. پدر می‌گوید: «خون، خون می‌طلبد» و با بیل به سر پسرش ضربه می‌زند و او را در قبر می‌اندازد. اما مرگ در آن شب هراس‌انگیز سرنوشت او نیست. سریال چَپِلویت (Chapelwaite) اقتباسی است از اثر استفن کینگ، نویسنده مشهور ادبیات وحشت.

به گزارش همشهری آنلاین، سال‌ها پس از آن شب هراسناک، چارلز بون (با بازی آدرین برودی) که اکنون کاپیتان یک کشتی صید نهنگ است، از پسرعموی خود نامه‌ای دریافت می‌کند. نامه‌ای که در آن پسرعمو می‌گوید که به زودی می‌میرد و قصد دارد برای جبران ظلمی که پدرش در حق پدر او کرده، چپلویت، املاک خانوادگیشان را به او واگذار کند. چارلز سه فرزند دارد و همسر بیمارش قبل از مرگ از او می‌خواهد بچه‌ها را به چپل‌ویت ببرد و آن‌ها را با امکاناتی مناسب‌تر بزرگ کند. او به چارلز اطمینان می‌دهد که مثل پدرش نیست و به بچه‌هایش آسیب نخواهد زد.

چارلز در املاک خانوادگی، متوجه می‌شود که پسرعمو دختری نوجوان داشته و بعد از مرگ دختر، درگذشته است. رویدادهایی عجیب در خانه، ظهور کابوس‌هایی غریب و رفتار سرد و نه چندان پذیرای مردم شهر به علت بدنامی خانواده، چارلز و بچه‌ها را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد. موقعیتی که آن‌ها را وامی‌دارد هم‌زمان با میراث شوم خانوادگی و کینه مردم شهر از خانواده بون در کشمکش و البته جدال برای حفظ جان و خلاصی از سرنوشتی ظاهرا محتوم باشند. نکته دیگر، رنگ پوست بچه‌های چارلز است که به نظر می‌رسد برای مردم شهر چندان پذیرفته شده نیست. از این رو جدا از نام خانوادگی و ظلم بون‌ها به اهالی در گذشته، رنگ پوست آسیایی بچه‌ها هم اهالی شهر را به خشونت تحریک می‌کند. 

داستان در مین در دهه ۱۸۵۰ روایت می‌شود. در شهری که همه چیزش بوی ماندگی، مرگ و پوسیدگی می‌دهد. پوسیدگی که با اوهام چارلز بی‌ارتباط نیست: هجوم انبوه کرم‌ها در همه‌جا. چیزی که به عنوان یک بیماری روانی موروثی تلقی می‌شود که ظاهرا چارلز و پسر کوچکش هم نشانه‌های ابتلا به این جنون عجیب را دارند، از طرف دیگر به یک کتاب مرتبط می‌شود. کتاب کرم‌ها که مربوط به خدایی باستانی است که خدای مرگ و زیست ابدی در سایه‌ها و تاریکی است. شخصیتی به نام یاکوب، شبیه به نوسفراتو، راه فرار از این کابوس خانوادگی را به چارلز نشان می‌دهد. 

سریال چپل‌ویت، با اقتباس از داستان کوتاهی به نام «Jerusalem’s Lot» ساخته شده است. هرچند داستان دو سه شخصیت اصلی دارد و سریال برای بسط داستان، شخصیت‌های متعددی به آن افزوده  است که البته چندان درست پرداخته نشده‌اند. این سریال، چند شخصیت ومپایر دارد، اما داستان آن درباره موجودات تشنه به خونی نیست که انسان‌ها را در دل شب گیر می‌اندازند و از آن‌ها تغذیه می‌کنند. داستان رابطه ما با مرگ، اندوه، خانواده و زندگی جاودان بعد از مرگ  را بررسی می‌کند. 

بچه‌های چارلز که تمام عمر خود را در دریا و بندرگاه‌ها گذرانده‌اند، اکنون در شهری نیمه مرده با مردمانی که هر از چندی یکی از آن‌ها به بیماری غریبی مبتلا می‌شود، تازه‌واردانی هستند که یا تسلیم تاریکی می‌شوند و یا می‌توانند از سرنوشت شوم خانوادگی جان به در ببرند. هر چند سرعت روایت داستان کند است و شاید بتوان گفت به جز شخصیت اصلی، چندان به باقی پرداخته نشده است، نمی‌توان چپل‌ویت را در دسته اقتباس‌های ناموفق از آثار استفن کینگ جای داد. گرچه شایسته قرار گرفتن در دسته موفق‌ها مثل درخشش، میزری و رستگاری در شاوشنک هم نیست. با این وجود، فضای رعب‌آور، تاریک و رمزآلود سریال و البته جذابیت کشف معمای خانوادگی بون‌ها می‌تواند سرگرم‌کننده باشد. 

این سریال ۱۰ قسمتی به نویسندگی جیسون و پیتر فیلاردی و محصول اپیکس است. 

برچسب‌ها