همشهری آنلاین - سمیرا باباجانپور: مجموعه آموزشی «شهید عباس آقامحمدی» این روزها بهعنوان یکی از مدارس موفق روستایی در سولقان فعالیت میکند. مدیریت این مجموعه را «مرتضی صبا» برعهده دارد. روزهای پرتلاشکاری صبا در سنگان روایتگر عزم واراده معلمانی است که به خوبی بر رسالت خود واقفند و تقدس آموزگاری را به نمایش میگذارند.
-
سنگ صبور اهالی
گفتوگوی ما با صبا در یک روز سرد زمستانی رقم میخورد؛ این روزها برای اهالی روستاهای غرب تهران که برف و بوران زیادی را تجربه میکنند یعنی جادههای سخت و برفی که رفتوآمد اهالی را با مشکل جدی روبهرو میکند. اگرچه حالا به دلیل بارش کم برف شرایط بهبود پیدا کرده است، اما هنوز نمیتوان خاطرات روزهای سخت برفی و قطع ارتباط شهر با روستا را فراموش کرد. صبا میگوید: «وقتی وارد دانشسرای تربیت معلم شدم در آموزش و پرورش رسم بر این بود که بعد از گذراندن دوران تربیت معلم، فارغالتحصیلان ۲ تا ۵ سال در مناطق محروم و روستایی معلمی کنند.
معمولاً بعد از این مدت در شهر محل زندگیشان مدرسهای تعیین میشد و شغل معلمی را ادامه میدادند. من روستای سنگان را انتخاب کردم و سال ۱۳۶۸ وارد روستای سنگان شدم. اما سال ۱۳۷۰ به قدری بچههای روستایی به دلم نشستند که تصمیم گرفتم چند سال دیگر در سنگان بمانم.»
صبا برای اهالی روستای سنگان تنها یک معلم نبود، بلکه دوستی صمیمی و سنگ صبور مشکلات آنها بود. رفتار ساده و مملو ازمنش انسانیت باعث شد تا خیلی زود بهعنوان یک فرد آشنا در روستا ماندگار شود. «محمد اویسی» از معتمدان محله سنگان در اینباره میگوید: «او بعد از گذشت سالها از حضورش بهعنوان معلم در سنگان هنوز برای اهالی یک مشاور و یک دوست است.»
برای او مدرسه فقط کتاب و درس نیست، بلکه محلی است برای پرورش انسان. برای آقای صبا وضعیت روحی و معنوی بچهها در کنار درس و مشق اهمیت داشت. همین باعث شد تا اهالی روستا با او احساس راحتی کنند و به نوعی او را سنگ صبور مشکلات خود بدانند. البته این حس و اعتماد همچنان وجود دارد و بعد از بازنشستگی همچنان محبوب است. طی این سالها به یاد نداریم یکبار به باغ یکی از اهالی برود و مثلاً جعبهای میوه هدیه نگیرد. این درحالی است که اهالی با جان و دل دوست دارند او مهمان خانه و باغشان شود. میگوید: معلمی وظیفه و عشق من است و چشمداشتی ندارم.»
-
راهاندازی مقاطع دخترانه در روستا
مدرسه در روستا به معنای واقعی خانه دوم دانشآموزان است. در روستاهایی که از نظر امکانات فرهنگی و اجتماعی در شرایط استاندارد قرار ندارند و از سادهترین امکانات فرهنگی محرومند مدرسه میتواند مکان مناسبی برای دورهمیهای دانشآموزان و تشکیل گروههای فرهنگی باشد. صبا و همسرش که او نیز سالها در مدارس دخترانه روستا تدریس کرده است سعی کردهاند تنها یک آموزگار نباشند.
آنها در کنار تدریس، مشق زندگی به شاگردانشان یاد دادند. صبا میگوید: «اوایل خانوادهها به دلیل اینکه مدرسه دخترانه تا سطح ابتدایی در روستا بود چندان تمایلی نداشتند دخترانشان ادامه تحصیل دهند. رفتوآمد دختران به شهر هم سخت بود. به همراه همسرم سعی کردیم شرایط را برای ادامه تحصیل دختران روستا فراهم کنیم. الان تا مقطع متوسطه اول در روستا امکان تحصیل برای دختران فراهم شده است که با تلاش اهالی میخواهیم مقطع متوسطه دوم را هم راهاندازی کنیم.»
-
مدرسه و کنترل مهاجرت روستانشینان
صبا روند توسعه مدارس روستایی را مثبت ارزیابی میکند و میگوید: «۱۰ سالی است که همه مدارس روستا در حال بازسازی هستند. مدارس خشتی و قدیمی جای خود را به مدارسی دادهاند که حداقل از نظر سازه ساختمانی مناسب هستند. هرچند هنوز یک مدرسه در روستای سنگان پایین باید نوسازی و مجهز شود. در این مدت شاهد تحول زیادی در مدارس روستایی بودهایم به گونهای که در مجموعه آموزشی شهید عباس آقامحمدی در روستای سولقان از شهر تهران نیز دانشآموز داریم. این موضوع باعث شده تا مدیران آموزش و پرورش توجه خاصی به این مدارس داشته باشند و روند ساخت مدارس نو و جدید هم سرعت گرفته است.»
صبا که بیش از ۳۰ سال است در روستا در کسوت معلم و مدیر مدرسه فعالیت کرده است درباره نقش مدارس روستایی در کنترل مهاجرت روستایی میگوید: «نه تنها در روستاهای منطقه ۵ بلکه در همه روستاهای کشور آموزش و پرورش و مدرسه در جلوگیری از مهاجرت روستانشینان به شهر نقش مهمی دارد. هراندازه مدارس روستایی به سطح استاندارد، نزدیکتر و امکانات رفاهی ٌ، ْ اجتماعی و فرهنگی بیشتری داشته باشند دیگر لازم نیست خانوادهها برای تحصیل فرزندانشان نگران باشند یا برای تحصیل در مقاطع تحصیلی بالاتر به شهر مهاجرت کنند.»
-
برف غافلگیرم کرد
روایت روزهای دشوار تدریس در روستاهایی که از سادهترین امکانات مانند گاز شهری بیبهره بودند و برف و بوران سختی را تجربه میکردند از زبان صبا شنیدنی است. او میگوید: «روزهای اول که سرویس نداشتیم بهصورت بیتوته کار میکردیم. یعنی اول هفته میرفتیم و آخر هفته هم برمیگشتیم. یک ماشین ما را به سولقان میبرد و پیاده میکرد و معلمها مجبور بودند پیاده بروند. البته یک ماشین جیپ بود که از سنگان معلمها را سوار میکرد تا روستای کیگا و وردیج و واریش میرفت. اما داخل روستا نمیرفت. دوراهی سنگان که ما را پیاده میکرد ۲ ساعت پیادهروی داشتیم. چهارشنبه بعدازظهر هم باید آنجا را ترک میکردیم و تا سولقان میآمدیم. ۴ معلم بودیم که به دبستانیها و راهنماییها درس میدادیم.»
او از ۳۰ سال معلمی برای بچههای روستا خاطرات زیادی دارد. از همه این خاطرات، خاطره یک روز زمستانی برای صبا از همه به یادماندنیتر است: «سال ۱۳۷۲ مدیر مدرسه سنگان شدم. از امامزاده حسن(ع) ساعت ۶ حرکت میکردم و از آریاشهر با مینیبوس میرفتم سنگان. آن زمان زمستانها خیلی سخت بود. گاهی ۱۴، ۱۵ روز مدارس تعطیل میشد. یک روز بارندگی شروع شد. معلمها درسشان که تمام شد به شهر برگشتند.
برای اینکه کارهای عقبافتاده را انجام دهم، تصمیم گرفتم شب در مدرسه بمانم. تازه یک سال بود که نامزد کرده بودم. خلاصه برف شروع به باریدن کرد. من در اتاق مشغول انجام کارها بودم. شب خوابیدم و صبح که بلند شدم دیدم پنجره و در اتاق باز نمیشود. شاید باور نکنید، اما پشت پنجرهها بیشتر از یکمتر و ۸۰ سانتیمتر برف نشسته بود. خیلی وحشتناک بود. یک روز کامل در مدرسه محبوس بودم. بچههای روستا که این برف برایشان عادی بود، روز بعد راه باز کردند و آمدند مدرسه. برف طوری باریده بود که امکان رفتوآمد در روستا نبود. به همین دلیل ۸ روز در مدرسه ماندم و نتوانستم جایی بروم. در این مدت هم بچهها میآمدند و به آنان درس میدادم.»