برای بعضیها که همواره غذا را به آسودگی در اختیار داشتهاند، شناختن چهره واقعی گرسنگی میتواند مانند کابوسی باشد.
برای بعضی از ما که از کمی تأخیر در خوردن وعدههای مختلف غذا ناراحت میشویم، تصور روزگار بیغذایی دیگرانی که در گوشه و کنار کره خاکی یا شاید در نزدیک خانه ما فراموش شده باشند، وحشتناک است.
اگر بعضی وقتها از بیرون به خودمان نگاه کنیم میبینیم زمانی را که برای تنوع خوراکی هوس میکنیم و پس از خوردن کمی از آن دلمان را میزند و دورش میاندازیم. لحظه هایی را میبینیم که بیش از حد نیازمان مواد غذایی خریدهایم و بعد هم گفتهایم که اینها دیگر مانده است و باید دور ریخته شود. این اتفاق در خیلی از خانهها میافتد و تکرار میشود تا در هر بار بخشی از گنجینهای به نام غذا هدر برود. شاید ما نتوانیم به همه گرسنگان غذا برسانیم، اما حداقل میتوانیم نگاهمان را به نوع مصرف مواد غذایی تغییر دهیم.میتوانیم مواد با ارزش غذایی را به هدر ندهیم. اگر داستان غذا را از ابتدای مسیر بهیاد بیاوریم و زحمتهایی را بشناسیم که برای دستیابی آسان ما به مواد غذایی شکل گرفته است و ادامه دارد، میتوانیم ارزش غذا را بشناسیم.
اگر از تماشای تصویر تلخ کودک در حال مرگ در گوشه ای فراموش شده در قارهای دیگر فرار نکنیم، شاید ارزش غذا را بفهمیم. بعضی وقتها طوری هستیم که انگار باور داریم حوادث تلخی چون قحطی، خشکسالی، فقر، سیل و یا زلزله و دیگر ماجراهای تلخ تنها برای دیگران است. بعضی وقتها تصویرهایی از گرسنگی دیگران را میبینیم و افسوس میخوریم و بعد از مدتی برای تغییر فضا تلاش میکنیم حتی آن تصویرها را هم مجسم نکنیم!
در کنار تلاشی که باید برای گرسنگان در مرز فاجعه جهان انجام شود، وظیفهای عمومی برای هریک از ما مطرح است. حداقل ماجرا این است که ما میتوانیم به سهم خود برای به هدر ندادن مواد با ارزش غذایی تلاش کنیم. بعضی وقتها کمی دقت، حوصله و حسابگری میتواند مانع از به هدر رفتن بخشی از ذخیره های با ارزشی باشد که در اختیار ماست.