فیلمهای او مورد پسند منتقدان سینمایی بوده- مثل «چهار برادر» و «رفتگان»- یا در گیشه نمایش با استقبال تماشاگران روبهرو شده است (مثل «سه سلطان» و «شغل ایتالیایی»). او خودش هیچ وقت نخواست تبدیل به یک سوپراستار شود و زندگی آرام و دور از هیاهوهای رایج هالیوودی را ترجیح میدهد. او در فیلم تازهاش «مکسپاین» نقش کاراکتر مرکزی یعنی مکس پاین را بازی میکند. مکس در این درام دلهرهآور کمیک استریپی و گرافیکی یک ضدقهرمان تنها و منزوی است.
او یک پلیس کهنهکار و وظیفهشناس است که برای خودش ماموریت مهمی را تدارک دیده است؛ انتقام گرفتن از کسانی که مسئول کشتار بیرحمانه خانواده و همکارش هستند. تلاش مکس برای انتقامگیری، وی را راهی سفری کابوسگونه به یک دنیای زیرزمینی سیاه با کاراکترهایی عجیب و غریب میکند که پایانی بر آن متصور نیست. در دل این سفر پررمز و راز، مکس مجبور به مبارزه با دشمنانی میشود که در دنیایی غیرطبیعی حضور دارند و در همین حال با یک خیانت غیرقابل تصور روبهرو میشود. او که چیزی برای از دست دادن ندارد، دلیلی برای تبعیت از قانون نمیبیند. طی سفر، وی درباره یکسری جنایت دیگر هم تحقیق میکند که میتواند او را به اطلاعات تازهای درباره قتل همسر و فرزندش برساند. آیا او میتواند بر دشمنان واقعی و خیالی خود غلبه و حقیقت پنهان را کشف کند؟
- چه عاملی باعث شد بازی در نقش یک ضدقهرمان را قبول کنید؟ و از بازی در کدام بخش فیلم خیلی لذت بردید؟
خیلی ساده، علتش این بود که مرا دعوت به بازی در این فیلم کردند. (میخندد) من تازه نقش یک دانشمند را در فیلم «اتفاق» ام نایت شامالان بازی کردم. در «استخوانهای دوستداشتنی» هم در نقش یک کارمند معمولی ظاهر شدم. احساس میکردم وقت آن رسیده که برگردم و در نقشی ظاهر شوم که فکر میکنم کاملا برازنده من است و میتواند لذت و هیجان خاصی را به همراه داشته باشد. مکس پاین چنین نقشی بود؛ کاراکتری که شباهتی به چندشخصیتی که اخیرا بازی کرده بودم نداشت.
- مکس پاین امضای خاص خودش را دارد و کاراکتر ویژهای است. به نظر میرسد بازی در نقش آدم بد ماجرا را دوست دارید، که حالوهوایی فانتزی در کمیک استریپی دارد. بازی در چنین نقشی چه حس و حالی دارد؟
ایده کلی در ارتباط با این کاراکتر خیلی بانمک بود، ولی واقعیت این است که من هم دیگر آن جوان گذشته نیستم و سنم بالا رفته است. هزینه تولید فیلم کمی بالا بود و این مرا اذیت میکرد. نباید کاری میکردم که صحنهها دوباره و دوباره فیلمبرداری شوند و به برداشتهای متعددی برسیم. ما با پرده سبز و آبی کار میکردیم که برایم کمی تازگی داشت.
همین حس و حال را نسبت به طنابها و حرکات بدلکاری داشتم. وقتی کار تولید فیلم شروع شد، اول از همه تمام صحنههای اکشن آن را فیلمبرداری کردیم. اما از شوخی گذشته، باید خودم را با آن صحنههای اکشن هماهنگ میکردم و در کنار بقیه بازیگران جوان، آن کارهای اکشن را انجام میدادم. کار ما در پرده سوم ماجرا خیلی سخت شد، زیرا صحنهها کاملا هیجانانگیز بود و همه ما را دیوانه کرده بود. این صحنهها از آن دسته صحنههایی بود که هرکسی در دنیای سینما رویا و آرزوی بازی در آنها را دارد.
- کارکردن با کارگردان فیلم، جان مور چطور بود؟
جان فیلمساز خاصی است. وقتی چیزی را میخواهد باید آن را انجام دهد و از شما میخواهد آن را به بهترین شکلی اجرا کنید. در عین حال او دقیقا میداند که سرصحنه چه میخواهد و در جستوجوی چه چیزی است. همه ما میخواستیم فیلمی بسازیم که کاملا واقعی به نظر برسد. به همین دلیل همه تلاشمان را کردیم تا حد امکان به حرفهای جان گوش کنیم.
- کاراکتری که در این فیلم دارید سیاهتر است. در اینباره صحبت میکنید؟
به هر حال همیشه که نمیتوان نقش آدمهای خوب را بازی کرد. البته نقش من در فیلم یک نقش منفی نیست. او یک ضدقهرمان است که انتقام را حق خودش میداند و در این راه دست به هر کاری میزند تا به هدفش برسد.
- آیا هیچ ارتباطی بین وینسنت چیس که نقش آکوامن را بازی کرد با شما که نقش مکس پاین را بازی کردید وجود دارد؟
خیر، ولی این احتمال وجود دارد که سازندگان آن فیلم از من بخواهند در قسمت بعدی این فیلم بازی کنم. در قسمت دوم «مکس پاین» نقش این کاراکتر ضدقهرمان را کریس بریجز بازی خواهد کرد. قبل از این دراین باره با سازندگان فیلم بحث کردهایم و مسئله خاصی در این رابطه وجود ندارد. فکر نمیکنم وینسنت انتخاب خوبی برای ایفای نقش مکس باشد. مسئله اصلی همیشه انتخاب گزینه درست است. من و کریس درباره کاراکتر مکس با هم صحبت خیلی زیادی کردیم. هر دوی ما از دنیای موسیقی به دنیای سینما آمدهایم و زبان یکدیگر را خیلی خوب میفهمیم. بازی در نقش مکس، حکم یک سفر طولانی را دارد و مردم دوست دارند روی پرده سینما آدمهایی را ببینند که زمین میخورند و دوباره بلند میشوند. مکس وارد یک مکان سیاه میشود و تلاش میکند تبدیل به آدمی کاملا مثبت و منطقی شود.
- در صحنهای از فیلم کاراکتر کریس اودانل را مضروب میکنید و در اواخر فیلم او کاملا زخمی است. آیا ارتباطی در این رابطه وجود دارد؟
خب، این فیلم قرار بود به صورتی ساخته شود که تماشاگران بالای سیزده سال بتوانند به دیدنش بروند. برای همین نمیشد بعد از ضربه زدن به یک کاراکتر، او را خونین ببینیم و خون از نقاط مختلف بدنش بیرون بریزد. ولی وقتی در صحنههای بعدی زخم را روی بدن او ببینیم، همه چیز قابل توجیه است. هدف اصلی ما ساخت فیلمی سرگرمکننده بود که همه بتوانند به تماشای آن بنشینند. برای این منظور باید حقههای زیادی میزدیم و خشونت را به شکلی عیان نشان نمیدادیم.
- همکاری با بازیگر تازهواردی مثل میلا کونیس چگونه بود؟ آیا سرصحنه با هم اختلاف و درگیری داشتید؟
با او، اصلا. میدانید او به شیوه «متد» درس بازیگری خوانده و کارش را خیلی جدی میگیرد. سرصحنه اصرار داشت که تمرین کند تا آمادگی کامل برای ایفای نقش را داشته باشد. آدم خیلی خوبی است و دیگران را تحت تاثیر خود قرار میدهد. زمانی که کریس اودانل روی من اسلحه میکشید، او قصد دفاع از مرا داشت و میخواست به کریس ضربه بزند.
- از آنجا که پدر سه فرزند هستید، حضور در یک فضای تاریک و بازی در چنین نقشی کار سختی بود؟
100درصد من یکی از آن بازیگران شکسپیری نیستم که به افسانهها و قصههای تلخ و سیاه نظر دارند. در عین حال از آن دسته آدمهایی هم نیستم که وقتی کوچولو بودم میخواستم به مکانهای خاصی پناه ببرم و پنهان شوم. هیچ وقت به این نکته فکر نکردهام که ممکن است اتفاق هولناکی برای خانوادهام رخ بدهد. به همین دلیل هر روز سرصحنه فیلمبرداری بیتاب آن بودم که کار تمام شود و دواندوان خودم را به خانه و خانوادهام برسانم. به شدت دلم میخواست بچههایم را بغل کنم و با آنها درباره تمام تصوراتی که در ذهنم داشتم صحبت کنم.
- آیا اقامت در آن مکان سیاه و صحنه فیلمبرداری جالب و بانمک بود؟
جالب و بانمک! اینطور نبود. ولی کارگردان فیلم تلاش داشت تا ما سرصحنه احساس راحتی کنیم. اگر میخواستیم فیلمبرداری را شروع کنیم و توفانی از راه میرسید، خیلی راحت میگفت «بچهها، فیلمبرداری را ادامه میدهیم! کجای کار بودیم؟!» در این حالت او حتی چند تا صحنه اضافی هم میگرفت! شرایط کاری ما سرصحنه خیلی سخت و دشوار بود.
- اصلیترین چالش هنگام بازی در فیلم «مکس پاین» چه بود؟
بزرگترین چالش برای من حسگیری در صحنههای عاطفی و احساسی بود و اینکه احساس کنم چه اتفاق هولناکی برای خانوادهام رخ داده است. پس از آن یک سری چالش فیزیکی داشتم که باید بدلکاری صحنههای حساس و خطرناک را خودم انجام دهم. یک واقعیت این است که من به شدت آدم خونسرد و سختی هستم و باید در این فیلم روحیات و حالات عاطفیام را به نمایش میگذاشتم. میتوانم تمام صحنههای اکشن را بازی کنم بدون اینکه احساس ناراحتی بکنم، این نکته اذیتم نمیکند و از حضور در این صحنهها نمیترسم. ولی حالا که پدر شدهام وضعیت تغییر کرده است و دیگر نمیتوانم فقط به خودم فکر کنم.
- بهترین نصیحتی که تا به حال شنیدهاید کدام است؟
با مردم طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند. همیشه شریف و صادق باش و خدا را شکر کن. این دو تا بهترین نصیحتهایی بوده که تا به حال شنیدهام.
- حقیقتا در قسمت دوم فیلم بازی نمیکنید؟
احتمالش زیاد است. اگر من بازی نکنم، کریس این کار را انجام میدهد. به شرطی در قسمت دوم فیلم بازی میکنم که قصه و حالوهوایش بهتر از قسمت اول باشد و کاراکتر من دست به کارهای تازهتری بزند و بتوان دلیلی برای ادامه قصه پیدا کرد. حرف اصلی این است که بتوان او را به شکلی بهتر و جذابتر روی پرده سینما به نمایش گذاشت.
- شنیدهایم قرار است سه قسمت دیگر از این بازی ویدئویی تبدیل به فیلم سینمایی شود؟
بله. ولی هنوز فیلمنامههای آن آماده نشده است.
- یادتان هست مدتی قبل گفته بودید در چهل سالگی بازیگری را رها و خود را بازنشسته میکنید؟
یکبار چنین چیزی گفتم و حالا همه دربارهاش صحبت میکنند. من هم مثل خیلیهای دیگر حرفهایی میزنم که نباید همه آنها را جدی گرفت! طبیعی است حالا که زن و بچهدارم فعالیتهایم کمتر شده است. حالا آنها برایم اهمیت بیشتری دارند و باید تعادل مناسبی بین زندگی خانوادگی و کارم برقرار کنم. این روزها بیشتر کارهایی را قبول میکنم که شیفته قصه و کاراکتر آنها شده باشم. ترجیح میدهم بچههایم را به مدرسه ببرم تا اینکه در یک فیلم کماهمیت بازی کنم. شاید در سن چهل و پنج سالگی کار بازیگری را رها کنم، البته باز هم این حرف مرا خیلی جدی نگیرید!
کوتاه شده از movieonline.com -و 20 اکتبر 2008