این جنگها، خودی و غیرخودی نمیشناسند، حتی در هالیوود گاهی پیش میآید که باد تند و تیز این تیرهای زهرآگین، دامان هنرمندان را هم میگیرد. کمان دیوید زوکر کارگردان «اسلحه عریان» و دنبالههای «فیلم ترسناک» هم مایکل مور را نشانه گرفته؛ نویسنده و فیلمساز جنجالی که همواره مواضع صریح انتقادیاش در جبهه لیبرالهای متعصب را در آثار سینمایی و مکتوبش اعلام میکند. دیوید زوکر در دفاع از ارزشهای سیاسی حکام محافظهکار کشورش، با نگاهی طنزآمیز و البته نکوهشگرایانه به فرهنگ آمریکایی و خصوصا هالیوود میتازد. یورش دیوانهوار او به لیبرالیسم افراطگرایانه و چپگرایان رادیکال، تنها یک هدف را دنبال میکند؛ اینکه دمکراتها را فریبکار جلوه دهد و نامزدشان را فاقد مشروعیت!
«سرود آمریکایی» هجویهای طنزآمیز از محافظهکارانی است که کمتر به سیاستهای جاری در کشورشان خرده گرفتهاند، اما اکنون که از زخم زبانها و انتقادهای تند «مور» مستندساز ضدآمریکایی و لحن جسارتآمیز او به تنگ آمدهاند، با رگبار بیامان شوخیهای خصمانه سعی در تخریب شخصیت او دارند؛ شوخیهای اغراقآمیز کلامی و تصویری، آن هم با هنرمندی که مجله تایم در سال 2005 نام او را در لیست صد چهره تاثیرگذار دنیا آورد.
زوکر با الهام یا بهتر بگوییم سرقت ادبی از «سرود کریسمس» اثر چارلز دیکنز فعالیتها و سیاسیبازیهای جناح چپ را دست میاندازد اما در این میانه تا حد زیادی از اثری اصیل فاصله گرفته. او با فرض اینکه آمیختن این مباحثات و مسائل داغ سیاسی با لودگیها و شوخیهای سطحی و پیشپاافتاده با مایکل مور میتواند موفقیتهای او را تکرار کند چنین جسارتی را به خرج داده، اما رویکرد بیمبالات او در دستانداختن اضافه وزن، بیدقتی و بدلباسی این هنرمند سبب شده که مخالفان سرسخت ایدئولوژیها و سیاستهای مور هم به حالش ترحم کنند.
چند تروریست افغانی از گروه طالبان که از تلاشهای ناکام سینماییشان ناامید شدهاند، تصمیم میگیرند که با یکی از فیلمسازان ضدسیستم هالیوود کارکنند تا شاید به نتیجه مطلوب برسند، آنها معتقدند که خود آمریکاییها هم از آمریکاییها متنفرند، بنابراین پیدا کردن چنین فردی نباید کار مشکلی باشد. به هر ترتیب آنها مایکل مالونه، یکی از چهرههای شاخص در این عرصه را برمیگزینند، فیلمسازی که چندی است با شعار «مرگ بر شما خوکهای آمریکایی»!
در خط اول لیبرالهای مبارز، فعالیت میکند و جنبشی را برای منسوخ کردن تعطیلی روز چهارم فوریه در آمریکا رهبری میکند. او که فردی بدبین، منفیباف، شلخته و خودشیفته است و مثل دلقکها مدام کلاه بیسبال برسر دارد معتقد است که نباید روز استقلال آمریکا را جشن گرفت، زیر این مناسبت بزرگداشت روزی در تمجید و ستایش جنگ و خونخواری است. آمریکا گذشته و حال افتخارآمیزی ندارد که بتوان به آن بالید. او تصمیم میگیرد سبک کارش را از مستندسازی به ساخت فیلمی بلند و دراماتیک تغییر بدهد و اثر جدیدی با نام «آمریکای فاشیست» بسازد!
مالونه به تبع پیروی زوکر از الگوی دیکنز با چند روح بزرگ از سه شخصیت برجسته آمریکایی که سرشار از عرق ملی و حس میهنپرستی هستند ملاقات میکند؛ سیاستمداران شهیری که هرکدام در مقطعی از زمان، تاثیرگذار بودهاند و اکنون میکوشند تا او را از اشتباه درآورند و نظرش را در مورد کشورش عوض کنند.
نخست جان افکندی (کریس آنگلین) به او توصیه میکند که منافع میهنش را درنظر بگیرد و سعی کند درصدد جبران اشتباهات گذشتهاش برآید و به جای اصرار متعصبانه برعقاید خود، جامعه را برای مقابله با دشمنان احتمالی آماده سازد. جورج واشنگتن «جانوویت» پیش از آنکه درهای کلیسای کوچک سنتپال در نیویورک برای نشان دادن ویرانههای حادثه یازده سپتامبر باز شود، با او از آزادی میگوید، پس از آن مالونه با روح ژنرال جورج پاتون (کلسی گرامر) همسفر میشود و به مونیخ 1939 میرود؛ جایی که نویل چمبرلن (نخستوزیر بریتانیا در سالهای 1940 -1937) در حال واکس زدن کفشهای هیتلر است و فوهرر، موسولینی و هیدکی توجو (نخستوزیر ژاپن در جنگ جهانی دوم) ترانه «کومبایا» را میخوانند!
حوادثی که در خلال این اپیزودها روی میدهند چون تسلیم چمبرلن به هیتلر، آزادی بردههای سیاه و استقرار صلح پایدار در زمان آبراهام لینکن (شانزدهمین رئیسجمهور آمریکا) و از پا درآمدن زامبیهای اتحادیه آزادیهای مدنی به دست قاضی جنگطلب، دنیس هوپر نشان میدهند که چطور اندیشهها و ایدههای چپگرا منجر به تباهی و نابودی جامعه در طول تاریخ شدهاند.
با وجود آن که کارگردان در خلق این نقیضهسازی سیاسی کوشیده تا از مولفههای تکراری پرهیز کند، اما چندان نتوانسته از تجربیاتش در ژانر کمدی بهره برد. «سرود آمریکایی» بیش از هر چیز از غیبت شوخیهای حساب شده و ظریف رنج میبرد و معدود موقعیتهای جذاب فیلم هم به واسطه جدیت یا به تعبیر بهتر عصبیت فیلمساز هدر رفتهاند. زوکر در ترکیب مضامین جدی با شوخیها و مایههای کمدی به توفیق دست پیدا نمیکند و در واقع این جدیت و طنازی حکم پادزهر را برای یکدیگر یافتهاند. فیلمنامه این فیلم که توسط دیوید زوکر و میرناسوکولف نوشته شده، فهرستی از واکنشهای صریح و پاسخهای دندانشکن به انتقادهای لیبرالهای آمریکاست که در طول چند سال گذشته جمعآوری شدهاند!
به نظر میرسد که ساخت فیلم بیشتر حکم یک دستور جلسه را داشته باشد تا تلاشی برای نمایش یک برنامه تفریحی و غیرمغرضانه در جریان انتخابات جاری! با این تفاسیر آنانی که به شدت عطش شعارها و تبلیغات ضدچپی را دارند بهتر است یکبار دیگر به «تیم آمریکا: پلیس جهانی» (محصول 2004) سربزنند. «سرود آمریکایی» اثری صرفا تبلیغاتی است که از منظر محافظهکاری افراطی به سوژهاش مینگرد و از همین دریچه است که از روح آمریکایی تجلیل میکند و ابایی از این ندارد که دامنه این ستایش را به نژادپرستی و تمامیتخواهی گسترش دهد.
شاید به همین دلیل بود که زوکر برخلاف رویه هالیوود، از اکران خصوصی فیلمش برای مطبوعاتیها سرباز زد و البته در مصاحبهاش با لسآنجلستایمز توپ را در میدان پخشکننده انداخت: «ویوندی اینتر تیمنت توزیعکننده فیلم معتقد بود اکران خصوصی برای کسانی که با سیاستهای حاکم بر «سرود آمریکایی» رابطه چندان خوبی ندارد، مفید نیست و میتواند حکم ضدتبلیغ را برای فیلم داشته باشد.»
در واقع سازندگان فیلم گویا از پیش میدانستند که «سرود آمریکایی» نقدهای مثبتی را دریافت نخواهد کرد، البته آنها منتقدان را به حمایت از لیبرالهای چپگرا متهم کردند و اینکه سینمایینویسان با هر آنچه با ایدئولوژیهای شخصیشان منافات داشته باشد مخالفت میکنند، هرچند حالا که فیلم اکران شده منتقدان با هر گرایش سیاسی چه دمکرات و چه جمهوریخواه، در این موضوع اتفاقنظر دارند که «سرود آمریکایی» اثری تهی مغزانه و بیارزش است که به لحاظ ضعف ساختاری یادآور فیلمهای شکستخوردهای مثل «ملاقات با اسپارتانها» است.
کاملا واضح است که فیلم صرفا با اهداف سیاسی جلوی دوربین رفته. این شاید تنها توجیه حضور بازیگران شاخصی چون جانویت و جیمز وودز در فیلمی باشد که قطعا هیچ کدام از آنها تا پایان آن را نخواهند دید. شعارهای سیاسی و شوخیهای افسارگسیخته چنان بیظرافت در فیلم جای گرفتهاند که واضح است نه توالی سکانسها برای فیلمساز اهمیت داشته نه ضرباهنگ داستان. حتی استفاده از فرمول دیکنز هم کمکی به ماجرا نکرده است و از ذکاوت و حس طنز همیشگی فیلمساز هم خبری نیست و همه آنچه سینما نامیده میشود در هیاهوی بازیهای سیاسی گمشده است.
در برخی صحنهها به نظر میرسد که زوکر در میانه فرمان حرکت و کات روی صندلی کارگردان چرت میزده است! روش انتقال پیام سیاسی موردنظر فیلمساز، چنان گلدرشت است که حتی برای تماشاگری که میانهای با هیچکدام از جناحهای سیاسی ندارد، نیز توی ذوق میزند. همه نیش و کنایههای تند و تیز در قالب دیالوگها بیان شده و در این زمینه فیلمساز چنان به افراط افتاده که تماشاگر برای زمانی که سینما صامت بود دچار احساسات نوستالژیک میشود!
جبهه گرفتن متعصبانه کارگردان در برابر نگرش آزادیخواهانه، در کشوری که خود را منادی آزادی بیان میداند، خندهدارتر از وجه کمیک فیلم است.
ستیزهجویی او خصوصا زمانی که به ورطه تعرضات توهینآمیز مدنی و سیاسی سقوط میکند تماشاگرش را در رخوت بیحدوحصری فرو میبرد. او با تصویر مخروبههای برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی و مرثیهسرایی برای آبروی از دست رفته آمریکا سعی میکند برفریاد اعتراضآمیز مخالفان جنگ و سیاستهای جمهوریخواهان مهر خاموشی بزند. این شلیک کمیک جناح راستیها که بیپرواترین اقدام هالیوودی در مبارزه با جریان لیبرال در سینمای آمریکا محسوب میشود، از همه لحاظ جز بیان اعتقادات راسخ سیاسیاش ضعیف است.
دیوید زوکر در «سرود آمریکایی» خود را از مقام یک کمدیساز حرفهای تا حد بوقچی تبلیغاتی جمهوریخواهان پایین آورده است. چنانکه دیگر ترفندهای همیشگیاش در شوخی با ژانرها جواب نمیدهد، به خصوص اینکه چیزی از حس طنز نیز در هنگامه عصبیت و فحاشی سیاسی باقینمانده است. فیلم میخواهد بگوید دمکراتها فرصتطلب و شیاد هستند ولی ناخواسته از جمهوریخواهان نیز تصویری جز توتالیترهای احمق و تهیمغز ارائه نمیدهد.