همشهری آنلاین - بهاره خسروی : این سطر روایتی بود از «ناصر امیراصلانی آذر»جهانگرد معروف که ده سال پیاده دور دنیا را سفر کرده در باره عطر خوش ماه رمضان های دهه ۵۰ محله چاله میدان؛ روزهایی که به قول او، ماه رمضان انگار حال و هوای دیگری داشت و کوچه و پس کوچه های قدیمی شهر تهران هنوز درگیر مدرنتیه و دچار تغییر سبک زندگی نشده بودند و صفا و صمیمت در آن موج می زد.
همه وقت سحر بیدار میشدند
او در ادامه تعریف می کند از شور و شوق اهل محله برای حضور در مساجد و ادای فرایض دینی : «به یاد ندارم وقت سحر چراغ خانهای خاموش بوده باشد. حاجآقا امینی در همسایگی ما زندگی می کرد که وقت سحر، هنگامی که صدای اذان در کوچه میپیچید عصا به دست راهی مسجد لواسانی از مساجد معروف محله میشد. پشت سرش همه اهل محل و روحانیان محله مانند حاجآقا جبرائیل و حاج آقا لواسانی امام جماعت محله برای نماز صبح راهی مسجد میشدند. جالبتر اینکه سعید و مجید ۲نفر از جوانان قلدر محله هم پشت جماعت پاشنههای کفششان را ور میکشیدند و راهی مسجد میشدند.»
مسجد رفتن و مشارکت در مراسم مذهبی برای امیر اصلانی، هممحله ای قدیمی ما حکایتی داشت. او میگوید: «توزیع چای و قند و حتی چیدن سفره افطار برای روزهداران لذتی بیشتر از فتح دنیا داشت. وقتی مأمور دست به دست کردن استکان چای میشدم، انگار پست مهمی گرفته بودم. برای ما فرقی نداشت؛ از مرتب کردن کفش روزهداران تا آب و جارو کردن و شستن استکانها و ظرفها همه ارزشمند و هیجانانگیز بود.»
افطاری ساده مهمان کسبه
اکثر سفرهها، ساده اما باصفا و بیریا بودند. وقت افطار فرقی نداشت مشتری هستی یا صاحب مغازه، همگی دست از کار میکشیدند و همدیگر را به صرف یک استکان چای و چند لقمه نان و پنیر مهمان میکردند. امیراصلانی با یادی از این رسم زیبا در بازارچه نایبالسلطنه میگوید: «یک آقا برات بقال و آقامیرزا سبزیفروش داشتیم. هر وقت دم افطار به مغازه این دو عزیز میرسیدیم با لحنی مهربان میگفتند: هرچه میخواهی بردار، پولش را هم بگذار روی دخل. بدون اینکه دخالتی کنند. در واقع وقت افطار همه کارها حتی کاسبی هم تعطیل میشد.»
بخش جالبتر ماجرا به گفته این هم محله ای ما حضور دورهگردهایی مانند لحافدوز، نفتفروش، چینیبندزن و خریداران لباس دستدوم در ساعتهای اولیه صبح در محله بود و اکثراً به احترام زمان استراحت روزهداران بعد از ظهرها کسی در کوچهها تردد و سر و صدا نمیکرد.