همشهری آنلاین - سمیراباباجانپور: آنچه عروسیهای قدیم را از جشنهای ازدواج امروزی متمایز میکند، مشارکت است؛ مشارکت اهالی یک روستا یا محله که خود را در شادی عروس و داماد سهیم میدانستند. شاید همین حس یکرنگی و تعلق بود که باعث میشد خاطره عروسیهای قدیم همچنان در ذهن پیرمردها و پیرزنهای تهران قدیم باقی بماند و سادگی و لذت آن را ضامن بقای ازدواجها بدانند.
در روزگار گذشته، بهخصوص در دوران قاجار، محدوده غرب تهران شامل روستاهای حصارک، باغفیض و بخش کن میشد. روستاهایی با سابقه تاریخی طولانی و صدالبته فرهنگ و آداب بومی و محلی. یکی از جذابترین روایتهای آدابورسوم اهالی این روستاها مربوط به جشنها و عروسیهاست؛ روایت تلاشی که زنها برای بختگشایی دختران به خرج میدادند، از هدایای آقای داماد تا تدارک پیک شادی برای دعوت مهمانان.
غافلگیری عروس
حاج «حسن درویش»، از معروفترین کسبه محله کن، برای نقل آدابورسوم عروسیهای قدیمی یکراست میرود سراغ تشریح مراسم خواستگاری: «مراسم خواستگاری در کن آداب خاص خودش را داشت. مادر پسری که تصمیم به ازدواج میگرفت، به چند نفر از زنانی که کارشان پرسوجو و یافتن دختر مناسب و موردنظر بود، میسپرد که اگر دختری با شرایط مناسب سراغ داشتند، به او معرفی کنند. بعد از انتخاب دختر موردنظر، جمعی از زنان خانواده داماد سرزده به خانه پدری آن دختر میرفتند. حضور سرزده در خانه دختر از هر امری مهمتر بود، چون در این صورت بود که میشد طرف موردنظر را در شرایط عادی همیشگیاش ارزیابی کرد. وقتی تمام محاسن و معایب به داماد گفته میشد و داماد عروس را قبول میکرد، خانواده برای تدارک بساط عروسی آماده میشد. این روش عالیترین شیوه برای ازدواج با دختر موردنظر بود.»
عروس اشتباهی
برخی سولقانیهای قدیم دل خوشی از این مدل خواستگاری نداشتند و ندارند. حاج «حسین سولقانی» میگوید: «گاهی نام یک دختر را به زبان میآوردند و میگفتند دختر فلانی خوب است. وقتی دختر موردقبول واقع میشد و مراسم خواستگاری شکل میگرفت، دختر سنوسالداری را که در خانه مانده بود، بهعنوان عروس معرفی میکردند. داماد هم تا شب عروسی حق نداشت عروس را ببیند. اینجا دیگر شانس و اقبال باید یار آقا داماد بود.»
بختگشایی با کمان پنبهزنی
نقلقول اهالی کشار از بختگشایی دختران قدیم هم شنیدنی است. «حسین کشاری» میگوید: «یکی از اعتقادات در باب بختگشایی این بود که وقتی یک پنبهزن را به داخل خانه برای کار میآوردند، منتظر میشدند تا پنبهزن برای انجام عملی، مثلا دستشویی رفتن یا خوردن ناهار، برای مدتی دست از کار بکشد. در این هنگام، فوراً دختر دمبخت خانه را دور از چشم پنبهزن میآوردند و از روی کمان پنبهزنی عبورش میدادند. آنها معتقد بودند که با دررفتن زه کمان، بخت دخترشان هم باز میشود. در صورت دررفتن زه کمان، جا زدن آن کار بسیار مشکلی برای پنبهزنها بود و به همین خاطر پنبهزنها سعی میکردند تا جایی که ممکن است کمانشان را رها نکنند تا دست هیچ دختری به آن نرسد و باعث دررفتن زه کمانشان نشود.
مهمانها را پیک شادی دعوت میکرد
اگر عروسی شکل میگرفت، باید جماعت زیادی را دعوت میکردند. تقریبا اکثر اهالی روستا دعوت میشدند. برای دعوت مهمانان به مراسم عروسی یا عقدکنان، شخصی با نام «پیک شادی» وجود داشت. او که معمولا یکی از کسبه محل بود، از طرف خانه داماد یا عروس مأمور میشد تا مهمانان را دعوت کند. شیوه دعوت هم به این طریق بود که آقای پیک شادی که خانه همه اهل محل را میشناخت به در خانهها میرفت و بعد از در زدن و حضور صاحبخانه، مثلا میگفت: «کلاهبهسر ۲ نفر، چادربهسر یکی، فلان شب خانه فلانی دعوتند» یعنی ۲ نفر از مردان خانه به همراه یک نفر از زنان خانه در مراسم عروسی دعوتند.
جهازبرون با طبق و نقاره و چند قاطر
خانه که توسط داماد آماده میشد، برای بردن جهیزیه چند نفر طبقکش به همراه چند قاطر اجیر میشد تا جهیزیه عروس را به خانه داماد حمل کنند، البته عدهای نقارهزن هم آنها را همراهی و در طول راه به هنرنمایی میپرداختند. قبل از رسیدن این گروه به خانه داماد، چند تن جلوتر به خانه داماد میرفتند و اتاقی از منزل داماد را که برای سکونت عروس در نظر گرفته شده بود، نظافت و بهاصطلاح آبوجارو میکردند. هنگامیکه جهیزیه به خانه داماد منتقل میشد، فردی از طرف خانواده عروس، صورت اسبابی را که آورده بودند، به داماد نشان میداد و از او رسید میگرفت. در کن رسم بر این بود که هزینههای حملونقل جهاز به عهده داماد باشد.
چلوفسنجان عروسی
معمولاً در برگزاری مراسم ازدواج، همه دروهمسایه و فامیلها جمع میشدند و کمک خانواده عروس و داماد بودند. «عذرا حاجی»، از زنان قدیمی کن، میگوید: «برای کمک به عروس و داماد، هر کس هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. معمول این بود که بزرگترین خانه فامیل میشد محل برگزاری عروسی. همسایهها قاشق و بشقاب و سینی به هم قرض میدادند و زنان در پخت غذا از هیچ کمکی دریغ نمیکردند. چهبسا ازدواجهای بعدی در همین مراسم عروسی شکل میگرفت و دختران و پسران دمبخت هم همدیگر را انتخاب میکردند.»
غذای معمول عروسیها هم چلوفسنجان، چلوقیمه یا چلومرغ بود و تا چند روز قبل و بعد از عروسی، اجاق خانه داماد و عروس به خاطر حضور مهمانان مختلف روشن میماند.
مادرزن سلام و سکه طلای پدرزن
صبح بعد از عروسی، داماد موظف بود با مادرزن خود ملاقات داشته باشد و از او تشکر کند. رسم بود که پدر عروس هم سکهای در جیب داماد میگذاشت. به این رسم میگفتند مادرزن سلام.