همشهری آنلاین - مریم قاسمی : همسر شهید «حسین امینی امشی» است و به همین دلیل، میتواند با بهرهمندی از حس مشترکی که با شهدا و خانواده آنها دارد، ذوق نویسندگی خود را به کار گیرد و درباره شهدای گرانقدر و عزیزمان بنویسد.
اگر در خیابان تولیددارو قدم بزنید و به تصویرهای نقاشیشده از شهدای معظم این محله دقت کنید، میبینید تصویر شماره ٦، شهید «حسین امینی امشی» است. «هاجر پورواجد» در سال ١٣٩٤ در کتابی با نام «تو هنوز اینجایی» از او و از اخلاق و رفتار همسرش روایتهای جذاب و خواندنی نوشته است.
تازهترین رویدادی که «هاجر پورواجد» را این روزها خوشحالتر کرده رونمایی از کتاب «گنجشکهای بابا»، خاطرات و زندگینامه شهید بزرگوار مدافع حرم، مرتضی کریمی شالی، به زبان انگلیسی است.
این کتاب در جشنواره دوسالانه شهید سردار همدانی در نظرسنجی مردمی قرار گرفت و بیستم مهر ١٤٠٠ در میان انبوهی از کتابهای مدافعین حرم در کل ایران به عنوان کتاب برتر برگزیده شد.
در واقع این موفقیت و اقبال بزرگ باعث شده تا کتاب «گنجشکهای بابا» به زبان انگلیسی ترجمه و قرار است بهزودی از آن رونمایی شود.
فقط میخواستم دلنوشتههایم چاپ شود
نویسنده حوزه دفاع مقدس و روایتگر زندگی و زمانه مردانِ جنگ و جبهه، علاقه به نویسندگی را از دوران کودکی به بزرگسالی انتقال داد و در برههای از زمان تصمیم گرفت به صورت حرفهای دل نوشتههای خود را به چاپ برساند.
او در سال ١٣٩٤ کتاب «تو هنوز اینجایی» را که درباره همسرشهیدش «حسین امینی امشی» است، از طریق بنیاد نهجالبلاغه به چاپ رساند. در واقع همان کتاب او را به سکوی نویسندگی پرتاب کرد.
استادانی همچون «پیام صدریه» و «محمدرضا طبیبزاده» که از دستاندرکاران بنیاد نهجالبلاغه بودند، از این کتاب خوششان میآید و آن را برای یکی از مسئولان و نویسندگان گروه روایت فتح میفرستند و ایشان میگوید این خانم قلمشان جذاب است و در نهایت با او تماس میگیرند. پورواجد در این باره میگوید: «با تماس تلفنی به مجموعه انتشاراتی روایت فتح رفتم. نوشتن خاطرات و زندگینامه چند شهید را به من محول کردند تا بنویسم و به این شکل شد که در حوزه نگارش دفاع مقدس تا به الان مشغول نویسندگیام.»
شیرینترین افتخار
نویسنده حوزه دفاع مقدس درباره اولین اثرش میگوید : «مردم از این کتاب استقبال کردند و خوشبختانه چندین مرحله تجدید چاپ شد. «مهری قرباننژاد» این کتاب را خدمت مقام معظم رهبری ارسال کرد. حضرت آقا بعد از مطالعه کتاب لوح تقدیری به من اهدا کردند که از شیرینترین افتخاراتم در این عرصه است.
او میگوید: «از دوران ابتدایی خاطراتم را در یک دفتر مینوشتم و سرفصلهایی به آنها میدادم. مثل «پرنده زخمی»، «چکمه»، «پیشونی سفید»، «هدیه»، «راز گل سرخ»، «بهاری دیگر»، «چشمان نگران» و کلی شعر و داستانک. این خاطرات را در یک فایل جمعآوری کردم و در قالب رمان در حال نگارش آن هستم.»
نویسنده زندگینامه شهدا در گروه دفاع مقدس در سالهای اخیر در حوزه شهدای مدافع حرم نیز فعالیت زیادی داشته. خودش درباره این موضوع میگوید: «تابهحال زندگینامه شهید مرتضی کریمی شالی؛ ساکن شهرک ولی عصر (عج)، شهید «حسن غفاری» و شهید «وحید زمانینیا»؛ ساکن شهرری، «ابوالفضل راهچمنی»؛ ساکن پاکدشت را نوشتهام و چاپ شده است.»
او درباره نوشتن هر کدام از این کتابها توضیح میدهد: «برای گردآوری مطالب یک کتاب، تحقیقات، مصاحبه با تکتک اعضای خانواده، همرزمان و دوستان شهید زمان، حوصله و عشق میطلبد که در بیشتر مواقع تا چند هفته طول میکشد. نگارش یک کتاب تا به ثمر برسد و چاپ شود، یک سال و نیم تا ٣ سال به طول میانجامد.» تا کنون از ۱۰ عنوان کتاب هاجر پورواجد ۷ جلد به چاپ رسیده و ٣ جلد از آنها آماده چاپ است.
کار دل
بدون شک پس از گذشت حدود ۴ دهه از دوران دفاع مقدس از خانواده و همسران شهیدان و جانبازان کمتر یاد شده و کمتر در گزارشهای رسانهها پای صحبتهایشان نشستهایم و کمشمارند فیلمهایی که از زندگی شهدا ساخته شده است. با این حال جالب است بدانید که همین دبیر بازنشستهای که تمام طول خدمتش را در دبیرستانهای جنوب شهرگذرانده است، هر فرصتی پیدا کند با جعبهای شیرینی یا پاکتی میوه به خانواده معظم شهدا سر میزند. پورواجد در این باره میگوید :«خانواده شهدا را خیلی دوست دارم و سر زدن به آنها و نشستن پای صحبتها و درد دل مادران شهدا را برای دل خودم انجام میدهم.»
خادم افتخاری حرم حضرت عبدالعظیم (ع)
راست میگویند هرچه را آرزو کنی و آرزوهایت را تکرار کنی به آن میرسی. همسر شهید که کارشناسی الهیات دارد و کارشناسی ارشد علوم قرآنی و علمالحدیث، حالا یکی از خادمان حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) است: «خادمی یکی از آرزوهایم بود. برای تحقیق و جمعآوری خاطرات در خصوص شهید مدافع حرم «حسن غفاری» که خادم حضرت عبدالعظیم الحسنی هم بودند، به دیدار آقای نیکپی و استاد «علی محمدی» رفتم، متوجه شدم که راه ثبتنام چگونه است و پس از ثبتنام و مصاحبه و آزمونهای مختلف بهعنوان خادم افتخاری در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) مشغول خدمت هستم.»
همیشه میپرسد: از حسین آقا چه خبر؟
ابتدا هاجرپورواجد را نمیشناختیم، اما وقتی داشتیم از خیابان تولیددارو رد میشدیم، دیواری پر از عکسهای نقاشیشده شهدا نظرمان را جلب کرد. در همان حالوهوا بودیم که یکی از هممحلیها، «صغری راهی»، به سمت ما آمد و گفت: «این تصاویر به همت حاج آقا فغفوری روی دیوار نقش بستهاند. او برای حفظ و نگهداری اینها مدام در تلاش است. از سمت راست که بشمارید ششمین تصویر مانده به آخرین عکس، شهید «حسین امینی امشی» است. من از همکاران همسر شهید هستم و آنطور که درباره شهیدشان گفته است، او از کارکنان کفش ملی بود و بهعنوان بسیجی به جبهه اعزام شد. این شهید در ٢٠ دی ماه ١٣٦۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید.»
تعجب کردم که «صغری راهی» از بین ١٣٠ عکس شهید فقط آن عکس را معرفی میکند. او در ادامه میگوید: «همسر این شهید سالها در محله ما زندگی میکرد. با این که از محله رفته، اما هر بار تماس میگیرد، میپرسد: از حسین آقای من چه خبر؟ یا هر بار به محله سر میزند روبهروی تصویر همسرش میایستد و عاشقانه او را تماشا میکند. من بارها این صحنه را دیدهام و گاه به او غبطه خوردهام.»
حالا همسر شهید مانده و فرزندانش به نامهای مهدی و محمدعلی که برای خودشان مردی شدهاند و صاحب زندگی. به قول خودش، ٣٦ سال از شهادت حسین گذشته، اما هنوز احساس میکند که کنار آنهاست، همهجا با هم قدم میزنند. به جای او ٢ حسین دیگر دارد که هرکدام جای خالی همسر شهیدش را برایش پر کردهاند. آخرین سخن او این است: «حسین جان، عطرت پیچیده میان خاطراتم. پس عمیقتر نفس میکشم. به آرزوی دیدار رویت، شهادتم آرزوست.»