همشهری آنلاین – حسن حسنزاده: از حادثه پلاسکو تا سیل استان گلستان و حالا حادثه تلخ ریزش ساختمان متروپل آبادن؛ «میر منصور موسوی» در همه این حوادث مثل دیگر همکاران دلسوزش حضور داشته تا شاید ذرهای از آلام بازماندگان کاسته شود. چند روزی است که او و دیگر آتشنشانان اعزامی از تهران با پایان عملیات آواربرداری به ایستگاههای آتشنشانی شهر برگشتهاند، اما هنوز کامشان از آن حادثه دردناک تلخ است؛ خاطرات تلخی که میگوید تا همیشه با او خواهند بود و مثل داغی که بر دل پدران و مادران فرزند از دست داده در این حادثه نشسته، هرگز از یاد او و همکارانش نمیرود. این روزها روایتهای زیادی خواندیم از قصور و کوتاهی سازندگان و مسببان این حادثه و نیز روایتهایی تلخ از داستان عاشقان زیرآوار متروپل مانده و داستانهایی از غم بیپایان مادران، پدران و فرزندانی که بیرون آوار تا همیشه به انتظارند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید.
وقتی آتشنشانهای داوطلب تهرانی از راه رسیدند
در این گفتوگو با رئیس ایستگاه آتشنشانی ۱۲۸ جنگل سرخهحصار تهران که شانهبهشانه بیش از ۷۰ آتشنشان دیگر تهرانی در عملیاتآوربرداری این حادثه حضور داشته، حادثه متروپل را از زاویه آتشنشان و فداکاریهای آنها در این علمیات دشوار و البته پرمخاطره روایت کردیم.
موسوی از روز اعزام و داوطلب شدن آتشنشانها برای حضور در آبادان میگوید: «روز نخست حادثه یک گروه ۵۲ نفره از آتشنشانان تهران انتخاب و با تجهیزات کامل به آبادان اعزام شدند اما حتی پس از اعزام این گروه در همه ایستگاهها، آتشنشانهایی را میدیدیم که داوطلب اعزام بودند. همه میخواستند به آبادان بروند تا مرهمی روی زخم شوند. روز پنجم حادثه بود که یک گروه ۲۰ نفره دیگر از تهران به آبادان اعزام شدند تا جایگزین نیروهای خسته شوند. من هم عضوی از این گروه بودم و در کنار دیگر امدادگران ۶ روز کار آواربرداری را انجام دادم.» موسوی اما از آتشنشانهایی میگوید که خودجوش به آبادان آمدند: «وقتی به آبادان رسیدیم، دیدیم ۵، ۶ آتشنشان دیگر هم از تهران آمدهاند. اسمشان در این دو گروه اعزامی از تهران نبود اما آمده بودند که گوشهای از کار را بگیرند. پرسوجو که کردیم معلوم شد از مرخصی و استراحتشان زدهانند تا در آبادان و در کنار دیگر نیروهای امدادگر باشند.»
لحظات پر اضطراب ورود به ساختمان
عملیات آواربرداری حادثه متروپل، برای آتشنشانها و نیروهای امدادی هم خطرات بالقوه بسیاری داشت. با وجود این، آتشنشانان هرجا که لازم بود به دل خطر میزدند تا اندک امید زنده بیرون آوردن افراد گرفتار در زیر آوار زنده بماند.
موسوی که در عملیات آواربرداری حادثه پلاسکو هم حضور داشته است میگوید: «عملیات آواربرداری حادثه متروپل با عملیات حادثه پلاسکو فرق داشت. ساختمان پلاسکو به یکباره فرو ریخت اما در متروپل هر لحظه امدادگران با خطر بالقوه فرو ریختن بقیه ساختمان روبهرو بودند. از روز اول سازه بسیار ناپایدار بود. با بررسی تیمهای کارشناسی مشخص شد که ۱۱ طبقه به حالت کیک روی یک طبقه ریزش کردهاند. در این شرایط نیروهای داوطلب و فداکار بسیاری داشتیم که به دل خطر میزدند تا امیدها از بین نرود. چرا که روزهای اول آواربرداری به صورت دستی انجام میشد.»
موسوی خاطرهای برایمان تعریف میکند: «در روزهای نخست آواربرداری یک مورد هم سقوط اشیا آویزان از ساختمان رخ داد که خوشبختانه به امدادگران و آتشنشانان برخورد نکرد. حتما در تصاویر متشر شده از حادثه متروپل خودروهایی را دیدید که از ساختمان آویزان بودند و هر لحظه امکان سقوط آنها مثل بقیه قسمتهای ساختمان وجود داشت ... ممکن بود در آن خودروهای آویزان از ساختمان، افرادی محبوس باشند. برای همین باید چند نفری برای بررسی خودروها وارد ساختمان میشدند؛ آنهم در شرایطی که هر لحظه امکان ریزش وجود داشت. لحظات سختی بود اما در این شرایط آتشنشانهایی داوطلب شدند و با پذیرش خطر ریزش ساختمان از طبقات بالا رفتند و به خودروها رسیدند. هرچند دقایقی بعد معلوم شد کسی در آن خودروها نبود اما رشادت آتشنشانان جوان و داوطلب ستودنی بود.»
فلافلهایی که از اهواز رسید
موسوی میان خاطراتش از شجاعت آتشنشانها، همدلی و مهربانی مردم آبادان را هم فراموش نمیکند؛ مردمی که با وجود این غم بزرگ، امدادگران زحمتکش را از یاد نبرده بودند. او میگوید: «مشغول آواربرداری بودیم که زنی سالخورده به ما و دیگر امدادگران نزدیک شد. چند بسته پلاستیکی همراهش بود و اصرار داشت که سراغ امدادگران بیاید. جلو که آمد فهمیدیم با دستهای خودش فلافل درست کرده و برای ما آورده. گفت وقتی از تلویزیون خبر تلخ حادثه را شنیدم، نتوانستم بیتفاوت باشم. باید حتما قدمی برمیداشتم اما کاری جز این دستم بر نمیآمد. چند لحظه بعد معلوم شد اهل اهواز است و همه این راه را برای کمک به ما امدادگرها آمده است. این همدلی بین مردم داغدیده آبادان هم بود. حتی خانوادهایی که عزیزی از دست داده بودند با وجود همه اندوه بزرگی که در سینه داشتند، هوای امدادگرها را داشتند تا با کمک هم امیدها را زنده نگه داریم و یا با آواربرداری زودتر به پیکر عزیزان از دست رفته برسیم.»
وقتی آتشنشانها داوطلب میشدند
وقتی آتشنشانها با آواربرداری به پیکرها میرسیدند، باید چند نفری از آنها برای خارج کردن پیکرهای جانباختگان زیر آوار میرفتند؛ کاری پرخطر که البته آتشنشانهای دلسوز برای انجام آن داوطلب میشدند. موسوی میگوید: «چون ساختمان به صورت کیکی فرو ریخته و تمام طبقات روی هم آوار شده بود، رسیدن به پیکرها آسان نبود. هر بار که به پیکر یکی از جانباختگان میرسیدیم، با توجه به احتمال ریزش و حساسیت کار، فقط باید یکی دو نفر برای خارج کردن پیکرها به زیر آوار میرفتند. کار خطرناکی بود اما هر بار که این اتفاق میافتاد همه آتشنشانها داوطلب بودند و میخواستند خودشان با پذیرفتن این خطر برای کاستن از داغ بازماندگان قدم پیش بگذارند.»