تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۸۷ - ۱۷:۱۵

شربل بعینی، شاعر معاصر لبنانی؛ ترجمه مناف یحیی‌پور (مقدمه از مناف یحیی‌پور): عید غدیر، جشنی ‌است یادآور یک رویداد بزرگ تاریخی

این روز با نام امیرمؤمنان علی‌ع گره خورده است. مثلاً این روز، برای ما، روز برقراری‌ پیوند برادری هم هست. به همین خاطر فکر می‌کنم که در آستانه این عید، هر طور که به یاد امام علی‌ع باشیم؛ در این جشن سهمی‌ خواهیم داشت.

امسال خانه فیروزه‌ای هم، چنین سهمی ‌برای‌ خودش در نظر گرفته است. شاید بشود گفت عیدی خود را در نگاهی از زاویه‌ای ‌متفاوت، به شخصیت علی‌ع می‌طلبیم.
احتمالاً شما هم خوانده و شنیده‌اید که آدم‌های‌ گوناگون، از مسلمان و غیرمسلمان، چه‌قدر با احترام و با در نظر گرفتن شخصیت بزرگ و با عظمت امیرمؤمنان، در باره آن حضرت نوشته‌اند و گفته‌اند.

چند سال پیش هم یک شاعر بزرگ، از مسیحیان مارونی‌ لبنان،  به نام «شربل بعینی»،که البته سال‌هاست در استرالیا سکونت دارد، کتابی منظوم به نام «مناجات علی» را  به گویش لبنانی در باره شخصیت، حالت‌ها و سخنان امام علی‌ع نوشته است.

مناجات علی، 20 مزمور(آوازهای دینی) دارد و هر مزمور 8 بند. شاعر در این کتاب، با زبانی  ساده و با گویش محلی مردم لبنان،گاه به ستایش امام علی‌ع می‌پردازد و گاه نکته‌ای کوتاه در باره شخصیت، ویژگی‌ها و یا سخنان امام طرح می‌کند. در اینجا، قسمت‌هایی ‌از مناجات علی‌ را برایتان ترجمه‌ کرده‌ایم که می‌خوانید.

رهایی

از تو سؤال می‌کنم
به من جواب بده
درباره خودم می‌پرسم
به من بگو
چه‌طور خودم را رها کنم؟
چه‌طور از دنیایی که خسته‌ام کرده
فرار کنم؟

خدا

درباره عمرم
و درباره دینم
از تو سؤال می‌کنم
و در باره خدایی
که با حرف‌هایت از او دفاع کردی

در رگ‌هایم دروغ ریخته‌اند
تو از دروغ نجاتم بده!

سوار بال باد

ایستادنت روی ‌منبر
ما را سوار بال باد می‌کند
ای‌علی!
بر بلندای ‌دستانت بزرگ می‌شویم
و سپاس و ستایش‌هایمان برای‌ خدا هم،
رو به بالا می‌روند.

امیر دل

ای‌بزرگ‌تر از عشق ‌من!
ای نور سرشار از نور!
به عشقت سوگند،
اگر تو را بر دلم حاکم نکرده بودم
انتخاب مارقین(خوارج)، به کل باطل بود.
ابرهای‌ پرباران
صدایت کشتزاری سرسبز
و نامه‌هایت ابرهایی
که مدام
زمان ما را آبیاری می‌کنند
تا دلزده از شب‌های‌ ستم
جانی‌ بگیریم
و فصل‌ها را گردآوریم.

روز برآمد

ای ‌که خود،
مکمل حال خودی!
ای‌راز ... ای‌حافظ راز!
از فلسفه‌
و از حرف‌های تو بود
که خورشید درخشید
و روز برآمد.

رنگ ایمان تو

آدم‌ها به صحرا نمی‌آیند
فقط برای‌ این‌که
با زبان تو حرف بزنند
می‌آیند که چشم خورشید را سرمه بکشند
و رنگ ایمان تو را به آن بزنند.

تقوا

تو داماد و پسرعموی ‌نبوتی،
قداستی ‌که با قداستی‌ جمع می‌شود،
خاندانی‌ بزرگ و نسلی شریف
تقوا را در جانم می‌کارند.

افطارِ روز

ای ‌علی!
ای همیشه بلند!
به چشم خدای ‌بزرگ
وقتی ‌تو روزه می‌گیری
روزه زیباست
و روز
با دست‌های ‌تو  افطار می‌کند.

وحدت

ای ‌قدیس قدیس‌ها!
ای‌ مرجع مسیح عشق!
تو با حرف‌هایت،
ادیان را وحدت می‌بخشی
و چشمان خدا را شاد می‌کنی.

کسی مثل تو

همه آدم‌ها به تو اعتراف می‌کنند
و کسی رانمی‌شناسند
که مثل تو
از آن‌که آزارش می‌دهد، درگذرد
و بی‌حساب ببخشد.

عاشق

نه از آتش می‌ترسم
ونه به بهشتش طمع بسته‌ام
محبتش را دیده‌ام
ومثل تو
عاشق خودش شده‌ام.

زندگی

ای ‌که در نمازم
هماره زنده‌ای!
عمرم را چون بخوری
برای‌ تو می‌سوزانم
تا هر روزی که ‌از عمر من کم می‌شود
زندگی
به اندازه روزگاران
در تو دوام یابد.

بالاتر از صدا

چرا عاشق توأم؟
عشق تو مایه بزرگی ‌است
عشقت، مرا بالا می‌برد
بالاتر از صدا
و از پرتگاه‌ها
به جایی می‌بردم
که مرگ نمی‌تواند به آنجا برسد.


تو بردی

تو با ظالم‌ها جنگیدی
و بردی
تا با جهاد خود
به جان ما آرامش ببخشی
فریادت را نفهمیدند
و هم تو را
هم پسرانت را کشتند.

قربانی

ای ‌ابوالحسن!
پسرت از دنیا رفت
و مرگ پسر دومت هم
مرا به گریه انداخت.
 
سه تن
به خاطر کرامت انسانی
خود را فدا کردند.

غسل تعمید خاک

نسل تو
قهرمانان برگزیده‌اند
بعد از تو
با جوانانشان خود را فدا کردند
آنها را کشتند
بچه‌ها را کشتند
و با خونشان
خاک، غسل تعمید داده شد.

حق

به من گفتی:
با حق درنیاویز
که در هرحال
حق پیروز است
و بعد از سال‌ها ...
گذشته شکاف می‌خورد
و حق تو، چون شعله‌ای ‌روشن می‌شود.