همشهری آنلاین - پریسا نوری: مویدی در کتاب «۵۰ روز از جنگ» حال و روز تهران را از ۱۱ اسفند ماه سال ۱۳۶۶ تا آخر فروردین ماه ۱۳۶۷ که این شهر بیدفاع آماج حملات بیرحمانه موشکها بود، به خوبی روایت کرده است. تصاویری از ویرانی محلهها، کودکان غمگین در میان آوار خانهها، حضور مردم در پناهگاهها، جستوجوی امدادگران در خرابهها در کنار عکسهایی از انتظار رسیدن نوروز و امید به زندگی در تاریکترین روزهای این شهر، این کتاب را جذابتر کرده است. به مناسبت چهل و دومین سالروز آغاز جنگ تحمیلی، با این عکاس پیشکسوت جنگ درباره روزهای دشوار موشکباران تهران گفتوگو کردهایم. مویدی با وجودی که بیش از ۱۲ هزار عکس از جنگ ۸ ساله ایران و عراق ثبت کرده و پس از جنگ جزو ۱۰ عکاس برتر حوزه جنگ معرفی شده، خودش را عکاس جنگ نمیداند و معتقد است عکاسی از جنگ بخشی از وظیفهاش بهعنوان عکاس خبری بود.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
-
از معدود عکاسانی هستید که اوج روزهای موشکباران تهران را عکاسی کردهاید. از آن روزها بگویید.
از روز ۱۱ اسفند ماه سال ۱۳۶۶ که موشک به یکی از کوچههای میدان هفتمتیر اصابت کرد تا پایان فروردین ماه سال ۱۳۶۷که موشکباران تمام شد، در تهران بودم و از موشکباران اینجا عکاسی کردم. در آن ۵۰ روز فقط ۲ روز تهران نبودم و برای عکاسی از بمباران شیمیایی به حلبچه رفتم که آن دو روز هم تهران موشکباران نشد.
-
آن روزها فکر میکردید موشکباران تهران ادامه داشته باشد؟
با شروع دوباره موشکباران و روزی که نخستین موشک به میدان هفتمتیر خورد، سریع خودم را رساندم و عکاسی کردم. اصابت موشک به وسط پایتخت این پیام را داشت که این حملات ادامهدار است. از طرفی عراق هم گفته بود تهران را بمباران شیمیایی میکند. به همسرم زنگ زدم و ماجرا را گفتم. گفتم ماشین بگیرید و با بچهها به شهرستان و خانه پدرت بروید. پول نیاز داشتم. پیکانم را زیر قیمت فروختم. آن موقع چک پول و پول درشت نبود و با یک کیسه اسکناس به خانه رفتم. نصف پول را به همسرم دادم و او و بچهها را راهی شهرستان کردم. موقع خداحافظی گفتم شاید دیگر همدیگر را نبینیم. وقتی که دیگر دلشوره خانواده را نداشتم، در تهران ماندم و از همه روزهای موشکباران عکاسی کردم.
-
به نظر میرسد در برخی از تصاویری که از موشکباران تهران ثبت کردهاید، قبل از نیروهای امدادی به محل رسیدهاید. آن روزها که شبکههای اجتماعی و رسانههای آنلاین نبود، از کجا آنقدر زود متوجه میشدید که موشک کجا خورده و چطور خودتان را سریع میرساندید؟
روزهای اول به صدای آژیر آمبولانسها گوش میدادم و با موتوری که از مرحوم «بهمن جلالی» مدیر سرویس عکس مجله سروش قرض گرفتهبودم، دنبال صدا میرفتم، اما بعدها، از صبح در ستاد تبلیغات جنگ مینشستم و همینکه خبر میرسید موشک به جایی اصابت کرده سریع خودم را به محل میرساندم.
-
بهعنوان کسی که شاهد روزهای موشکباران تهران بوده، از حال و هوای آن روزهای پایتخت بگویید.
روزهای تلخی بود. ادارهها و اماکن دولتی را با کیسه شن پوشانده بودند که اگر بمباران شد ترکشهایش به کسی نخورد. پارکینگها و زیر زمینها به پناهگاه تبدیل شده بود. با وجودی که شبعید بود، اما شهر از همیشه خلوتتر بود. مردم به خانههای اقوامشان در شهرستان رفته بودند. در شهر پرنده پر نمیزد اما در عوض ترمینالها شلوغ بود، همه میخواستند از شهر بیرون بروند. آنهایی هم که مانده بودند، نمیدانستند یک ساعت دیگر زندهاند یا نه. طوری شده بود که هر روز صبح که از خواب بلند میشدم ۲ چیز از خدا میخواستم. یکی اینکه امروز جنوب شهر را نزنند و دوم اینکه مرگ هیچ بچهای را نبینم. یک موضوعی هم برایم جالب بود با وجودی که خیلی از خانهها خلوت بود و درو پیکر درستی نداشت حتی یکبار هم نشنیدم و ندیدم که از خانهای سرقت و دزدی شود.
-
چرا دعا میکردید جنوب شهر را نزنند؟
چون محلههای جنوب شهر شلوغ و خانههایش فرسوده بود؛ پارکینگ هم نداشتند که هنگام موشکباران پناهگاه ساکنان شود، وقتی موشکی در محله میافتاد، دهها و صدها نفر شهید میشدند اما خانههای بالای شهر مقاوم و نوساز و اغلب خالی بودند و ساکنانشان از تهران رفته بودند.
-
با توجه به اینکه در جبهه و بسیاری از عملیاتهای جنگی عکاسی کردهاید و جزو نخستین عکاسانی بودید که فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه را ثبت کردید، قطعاً صحنههای تلخ بسیار دیدهاید. میتوانید بگویید کدام قاب از تصاویر حمله موشکی به تهران شما بیشتر از بقیه تحت تأثیر قرار داد؟
آن زمان با وجودی که جوان بودم و مثل الان احساساتی نبودم، مرگ بچهها خیلی برایم آزاردهنده بود. وقتهایی که پیکر بیجان بچهها را از زیر آوار بیرون میآوردند یک گوشه خلوتی پیدا میکردم و اشک میریختم. شاید چون خودم پدر ۲ بچه بودم آنقدر اذیت میشدم.
-
به یاد دارید تلفات کدام یک از محلههای تهران در حملات موشکی بیشتر بود؟
خیابان اقبال و محله سبلان را که زدند شبیه یک قتلگاه شده بود. باورتان نمیشود آن روز پیکر چند نفر را از زیر خاک بیرون کشیدند.
-
در میان همه این تلخیها، خاطره شیرینی هم دارید؟
موشکباران محله سبلان خیلی مهیب بود. خانهها همه خراب شده و امدادگران در تلاش بودند پیکرها را از زیر خاک بیرون بیاورند. در میان آنها خیلیهایشان بچه بودند. به قدری حالم بد شده بود که گوشه دنجی پیدا کردم تا کمی گریه کنم و آرام شوم، یک دفعه متوجه شدم خاک کمی تکان خورد. حدس زدم باید کسی زیر خاک باشد. چون ما اجازه نداشتیم در امداد و نجات دخالت کنیم، داد زدم و امدادگرها را صدا کردم. آمدند خاک را کنار زدند و پیکر نیمه جان یک بچه حدودا یک ساله را بیرون آوردند. همه خانواده آن بچه زیر آوار شهید شده بودند. یادم است آن زمان چون نگاتیو کم و گران بود از هر صحنه فقط یک عکس میگرفتم، اما لحظه به لحظه امداد و نجات آن بچه را از وقتی که از خاک بیرون آمد تا زمانی که او را در آمبولانس گذاشتند، عکس گرفتم. از اینکه غم و غصه من باعث شد بروم گوشهای خلوت کنم و متوجه آن بچه بشوم خوشحال بودم.
-
پیش آمده که با دیدن تصاویری که ثبت کردید، از خوشحالی گریه کنید؟
بله. چند سال پیش بچههای روایت فتح زنگ زدند و گفتند بیا دفتر ما کارت داریم. وقتی رسیدم من را بردند اتاق مونتاژ و گفتند ما یک فیلم برایت میگذاریم بنشین و ببین. فیلم که شروع شد دیدم رفتند جلو خانهای نوساز و زنگ در را زدند. جوانی رعنا و رشید بیرون آمد. در ادامه فیلم عکسهایم از موشکباران محله سبلان و همان بچهای که متوجه زنده بودنش زیرآوار شده بودم، پشت هم پخش شد. متوجه شدم فیلمی که پخش کردند فیلم همان بچه است که بزرگ شده و مهندس و فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف بود. آن روز از خوشحالی بسیار گریه کردم. (بغض میکند)
-
کدام عکستان را بیشتر دوست دارید؟
هیچ وقت راجع به کارهای خودم قضاوت نکردم. اما بعضی عکسهایم بیشتر دیده و مطرح شد. مثل عکسی که هنگام آزادی اسرا و از دیدار یک آزاده با خانوادهاش ثبت کردم. آن عکس مربوط به آزادهای در محله نارمک بود که خانوادهاش تا شب قبل از آزادی فکر میکردند مفقود یا شهید شده است. فردای آن روز وقتی روی دوش مردم تا جلو در خانه آمد، ۳ زن که مادر و دو خواهرش بودند، این جوان را محکم در آغوش گرفته بودند و میبوسیدند و اشک میریختند. این عکس در نمایشگاهی در فرانسه به نمایش درآمد و رایزن فرهنگی فرانسه با شنیدن قصه عکس گریه کرد. یک قاب از موشکباران تهران را هم خیلی دوست دارم. عکسی از یک موشک ۹ متری که جمعیتی دورش ایستادهاند. قصهاش هم این است که یک موشک در محله افسریه عمل نکرده و داخل خاک فرو رفته بود. نیروهای عملیاتی برای خنثی کردن موشک آمده بودند و یک کوه از جمعیت هم آن را تماشا میکردند. پلیس نیروی انتظامی از مردم میخواست متفرق شوند و میگفت اگر موشک منفجر شود همه پودر میشوید، ولی هیچکس از جایش تکان نمیخورد!
-
کتاب ۵۰ روز از جنگ را به یک کودک تقدیم کردهاید، درست است؟
بله. کتابم را به کودک ۴ ماههای به نام «پرهام ابراهیمی» تقدیم کردم. این نوزاد که جزو اقلیتهای مذهبی بود در حمله موشکی سال ۱۳۶۶ صدام به تهران در میدان هفتمتیر شهید شد. نخستین و تلخترین عکسم از آن روز مربوط به بیرون آوردن جسد این نوزاد بود.
-
در این کتاب با وجودی که روایتهای ناب و کمنظیری از موشکباران تهران را به تصویر کشیده، در بازار بسیار کمیاب است، چرا این کتاب سیاه و سفید است و دیگر تجدید چاپ نشد؟
آن موقع نگاتیو رنگی خیلی گران بود و برای همین بیشتر عکسهایم سیاه و سفید است. کتاب «۵۰ روز از جنگ» را نخستین بار انتشارات سروش چاپ کرد و بعدها انجمن عکاسان دفاعمقدس خواستند آن را تجدید چاپ کنند اما چون عکسهای برخی عکاسان در نوبت چاپ بود دیدم بیمعرفتی است که تقاضای چاپ مجدد بدهم.
-
با وجودی که سال ۲۰۲۰ با مجموعه تصاویر «حکایت عاشقی» بهعنوان نخستین ایرانی برنده جایزه صلح جهانی آلفرد فرید در اتریش شدید، اما شما را بهعنوان عکاس جنگ میشناسند این عنوان را قبول دارید؟
نه، من دوران جنگ عکاس مجله سروش بودم و بنا به وظیفه از جنگ هم عکاسی کردم اما عکاس جنگ نبودم، عکاس مطبوعات بودم. من ۱۲ هزار و ۷۶۱ فریم عکس از جنگ ۸ ساله دارم ولی این عکسها فقط ۷ درصد از تصاویری است که در دهه ۶۰ ثبت کردهام.
-
خیلی از کسانی که شما را از نزدیک میشناسند، روحیه لطیف و نگاه شاعرانه و زلال شما را به زندگی میستایند. این روحیه چقدر تحت تأثیر صحنههای تلخ و گزنده جنگ و موشکباران قرار گرفته به عبارت سادهتر رد پای جنگ تا کجا در زندگی شخصی شما باقی مانده است؟
آن قدری که تا سالها پس از پایان جنگ شبها خواب میدیدم که مشغول عکاسی از بمباران یکی از محلههای تهران هستم و پیکر بچهای را از زیر خاک بیرون میکشند و صورتش را که نگاه میکنم، میبینم پسر خودم است. با دیدن این کابوس فشارم میافتاد و با رعشه و لرزش بدن بیدار میشدم.
اطلاعات فوری ساسان مویدی
تولد: سال ۱۳۳۸، تهران
زمینه فعالیت: عکاسی مستند و جنگ
ویژگی: بیشتر با عکسهایی که از جنگ ایران و عراق گرفته است شناخته میشود. تاکنون ۸کتاب تصویری از آثار این عکاس منتشر شده و عکسهایش در صدها نمایشگاه داخلی و خارجی به نمایش درآمده و جوایز بسیاری را کسب کرده است.