دکتر داور شیخاوندی استاد نامآشنای جامعهشناسی در این باب سخن گفت و انتقادات و پیشنهادهای خود را بهطور خاصی در باب متون جامعهشناسی مطرح کرد؛ انتقاداتی که بنا به تصریح برخی از حاضران در جلسه گویی گوشی برای شنیدن آنها یافت نمیشود!
هیدگر هنگامی که در باب دازاین و مسئله هستی، کلیات تئوری خود را سامان میداد فصل مهمی را به «زبان» اختصاص داد و آن را درمفهومی کلان مطرح کرد. رئالیستهای انتقادی نیز معتقدند که زبان اساساً ماهیتی دارد که در «معرفت» نسبت به جهان و ساحتهای اجتماعی نقش کلیدیای را ایفا میکند. اما در ایران وضع ما چگونه است؟ گویی به علت ناهمسازی موجود میان علوم انسانی غربی و متن اجتماعی ما، «زبان» بهعنوان عامل معرفتساز نمیتواند نقشی پویا را ایفا کند و ترجمههای متون فلسفی و جامعهشناختی خود مصداقی بر همین امر است.
دکتر داور شیخاوندی مباحث خود را بر همین مقولات استوار کرد و از مسائلی مهم در حوزه زبان جامعهشناسی سخن راند. دکتر شیخاوندی گفت: «علم در زبان منعکس میشود و اگر زبان در این باب همراهی نکند، فهم علم با دشواری مواجه میشود و چه بسا بدفهمی به بار آورد. از این منظر، جامعهشناسی در ایران بد آغاز شد؛ ابتدا به آن علمالاجتماع میگفتند و به همین وجه به روانشناسی هم «علمالنفس» گفته میشد. نکته بعدی که حساسیتها را نسبت به جامعهشناسی افزایش داد و به غیرعلمیشدن زبان آن انجامید، این بود که حزب توده کتابی نوشت تحت نام «جامعه را بشناسیم».
بعداز آنکه جامعهشناسی به دانشگاهها آمد، مسئولین وقت هم گمان میکردند جامعهشناسی ذاتی مارکسیستی دارد. حتی نقل شده شاه «سوسیولوژی» را با «سوسیالیسم» اشتباه میگرفت و این امر خود داستانها به بار آورد.»
شیخاوندی سپس به این امر اشاره کرد که واضعان جامعهشناسی ایرانی همگی از اهالی فلسفه بودهاند؛ «این امر یک ناکامی برای جامعهشناسی ایرانی بود. حتی ادبایی نظیر مرحوم فروزانفر هم جامعهشناسی را «علمالاجتماع» میخواند. درحالی که اجتماع «Community» ربط معنایی با «Society» به معنای جامعه ندارد. اکنون هم همان میراث برای ما باقی مانده است.»
شیخاوندی ادامه داد: «جامعهشناسی منبسط است و واژگان بسیاری از آن پدید آمده اما هنوز در ترکیبات آن مشکل داریم. در کتب درسی مدارس، اجتماع را امری که در آن افرادی که در خوی و خون مشترکاند و در روستا زندگی میکنند معرفی میکنند، بعد جامعه را که مختص به زیستمدرن و شهری است تعریف میکنند اما همچنان صفت جامعه را «اجتماع» ذکر میکنند. حتی افراد حرفهای در عرصه تفکر ما هم تعریفی که برای «Community» صادق است را به «Society» اطلاق میکنند؛ در حالی که «Community» حوزه رفتاری خاص خود را دارد و حوزه وفاق است، اما در جامعه کثرت و تکثر است که خود را مینمایاند.»
دکتر شیخاوندی به ابداع کلمه جامعوی از سوی خود اشاره کرد و گفت: «برخی گمان میکنند این لغت «جامعوی» ارجاع به گزاره «جامعهای» است که آنها بهکار میبرند. «Social» را بنده از جامعه گرفتهام و حداقل از زمان محمود غزنوی(!) «ه غیرملفوظ» و «الف» تبدیل به پسوند «وی» شد بنابراین لغت «جامعوی» صحیح است. البته برخی از جامعهشناسان نیز اکنون لغت «Societal» را بهکار میبرند که از اواخر دهه60 میلادی رواج پیدا کرد که ناظر به روابط و تعاملات کلان بین جوامع است؛ درحالی که «Social» یا جامعوی به روابط بین افراد و گروهها ارجاع میدهد.
گزاره «Societal» توسط آمریکاییها ابداع شد و پس از آن فرانسویها هم این امر را پذیرفتند. این گزاره برای برنامهریزیهای کشوری هم مورد استناد قرار گرفته است چراکه دایره شمول «Social» چندان گسترده نیست. به همین جهت از بحث تئوریک این امر صادقتر است و تمام ابعاد کشوری و جامعه را در بر میگیرد. اما مترجمان ما هم «Societal» و هم «Social» را یکسان ترجمه میکنند و مفهومی که از «Societal» اخذ میشود را بیمعنا کردهاند. پس مفهوم انتقال و سازگاری در جامعه چندفرهنگی و چندهنجاری در این سنخ ترجمهها به نیکی افاده نمیشود.»
دکتر شیخاوندی سپس به مسائلی پرداخت که لحاظنکردن آن میتواند مصائب نظری بیشماری را باعث شود؛ «مورد دیگر در باب ترجمه کلمه «Evolution» است که از آن بهعنوان «تکامل» یاد میشود، درحالی که معنای اصیل آن «تحول» است. جامعهشناسی وضع موجود را مطالعه میکند و تکامل نظری دارد. اما در باب تکامل اجتماعی باید گفت این امر از فلسفه تاریخ به جامعهشناسی وارد شده اما بهزعم من جامعهشناسی به تکامل اعتقادی ندارد. باتامور در کتاب خود، بحث مفصلی را در این باب سامان داده است.
جامعهشناسی معتقد نیست که در «آینده» الزاماً تکامل حادث میشود. اگر در گذشته و در آثار مارکس این امر دیده شده، همانطور که گفتم، منبعث از «فلسفه تاریخ» است. لغت ارگانیسم (Organism) هم به سرنوشت مشابهی دچار شده است. این گزاره در کتاب «تقسیم کار جامعوی» دورکیم آمده است، اما درست است که از افلاطون به بعد تا اسپنسر، بسیاری از مقولات به بدن انسان تشبیه شده است و مکتب انداموارگر بر اساس آن نضج گرفته است اما معنای آن مقوله دیگری است. یکی از مترجمان نامور، ارگانیک را به معنای «اندام بدن» بهکار برده است غافل از آنکه در فرانسه نهتنها بدن انسان را «Organ» میگویند بلکه سایر سازمانها و نهادهای اجتماعی هم ارگان گفته میشود؛ پس نمیتوان آن را «آلی» ترجمه کرد و آن را به سایر مقولات تسری داد. ترجمه درست «سازمان» یا «سامان» است، نه آلی.»
بحث دیگری که استاد جامعهشناسی دانشگاه علامهطباطبایی سامان داد تفکیک لغوی و معنایی «دیانت» و «مذهب» بود؛ «در کتابهای معتبر نظری متأسفانه بهجای استفاده از گزاره «دینی»، لغت «مذهبی» بهکار برده میشود. در اولین کتاب جامعهشناسی که در ایران چاپ شده است، آنها از اقلیت مذهبی نام بردهاند، اما خوشبختانه نویسندگان قانون اساسی ما این توجه را داشتهاند که از «اقلیتهای دینی» یاد کنند. این مسائل بسیار مبرهن و آشکار است اما آنقدر مبرهن است که بسیاری از نویسندگان ما همچنان «دین» و «مذهب» را یکسان میانگارند.»
بحث در باب روح
شیخاوندی سپس به نارساییهای ترجمه کلمه «Spirit» اشاره کرد؛ «ترجمه این واژه ازجمله مقولاتی است که از آغاز بد بنیان نهاده شده و مترجم آن به «روح» چندان مقیم نیست. منظور منتسیکو از کتاب «روحالقوانین» معطوف به ذات و جوهر بوده است و کلمه «Spirit» ارجاع به این امر است. روح در زبان، اما معانی متعددی دارد که بعضاً در زبان ما نتیجه معکوس از آن فهم میشود. در باب کتاب وبر هم همین امر صادق است. مراد از کلمه «روح سرمایهداری» ذات سرمایهداری است که من آن را روحیه سرمایهداری ترجمه کردم چراکه به معنی ذات و جوهر آن نزدیکتر است.»
دکتر شیخاوندی سپس از مباحث خود اینچنین نتیجه گرفت: «جامعهشناسی در ایران، دوران خردسالی را میگذراند. زبان ترجمه از این حیث بسیار اهمیت دارد. باید دید این ترجمه تاچه حد با جامعه ما انطباق دارد. برخی گمان میکنند همان آزادی که در غرب است را میتوان با ترجمه تحتاللفظی در ایران رواج داد درحالی که در ایران آزادی به «آزادگی» است. مترجمان و استادان جامعهشناسی باید زبان علم را بسیار دقیق بدانند و زبان خودشان هم به همینوجه، متأسفانه امروز ما بر اثر مسائل مختلف، جرأت نقد یکدیگر را نداریم.»
جامعهشناسی ایرانی و باقی قضایا
جامعهشناسی ایرانی، اگر در حوزه زبان علم و ترجمه به مسائلی صعب برخورده است به آن دلیل است که به هستیهای جامعوی و اجتماعی خویش بیاعتناست و ابزار تحلیلیای را برگزیده که قرابتی با تاریخ و فرهنگ و اندیشه ایران ندارد. دکتر شیخاوندی به نیکی به این امر اشاره کرد که «آزادی» در غرب معنایی دارد و در ایران معنای دگر. اساساً تا چه حد گزاره «جامعهشناسی ایرانی» موضوعیت دارد؟ آیا بسان جامعهشناسی آمریکا که «مکتب شیکاگو» دارد یا آلمان که «مکتب فرانکفورت» داشت، جامعه ایرانی مکتب جامعهشناسی دارد؟