دندان‌هایش زرد و کرم‌خورده، رنگ رخسارش سرخ و سیاه، قامتش میانه و لاغر اندام است. از آن چهره هایی است که در نگاه اول می‌گویید لابد مصرف مواد چنین فرسوده‌اش کرده و این، کنجکاوی‌تان را بیشتر می‌کند.

همشهری آنلاین - رضا نیکنام : جوانی حدود ۲۵ساله است که مدت‌ها در دام اعتیاد گرفتار بوده و حالا انتخاب دیگری کرده است. خودش را «وحید» معرفی می‌کند و رفتار متین و مودبانه‌ای دارد. اگر کف خوابگاه مددسرای شهرداری زباله‌ای ببیند فوری خم می شود و آن را از روی زمین برمی دارد. انگار در این خانه امن و گرم دنبال چیز دیگری می‌گردد؛ او می‌خواهد خودش را پیدا کند.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

 برای دقایقی رفتارش را زیر نظر می‌گیریم. از آن آدم‌هایی نیست‌ که به طور اتفاقی از مددسرای اضطراری منطقه ۱۸ سر درآورده باشد. تا همین چند وقت پیش کنار خط راه آهن تهران- اهواز و داخل تونل و زیرگذرها شب را به صبح می‌رساند تا اینکه یک شب سرما به مغز استخوانش می‌رسد و دیگر تابش سر می‌آید. همین طور که به خودش می‌پیچد، یاد اتاق‌ گرم و فرش نرم خانه می‌افتد که با دستان خودش نابودش‌کرده. آن‌وقت است یک رهگذر از راه می رسد که دلش می‌سوزد و نشانی این مرکز را که اتفاقا در نزدیکی‌اش بود به او می‌دهد.

همه چیز از یک نخ سیگار شروع شد

نباید فکر کنیدکه اعتیاد دور از تصور است و راه پر پیچ و خمی دارد. گاهی آنقدر ساده است که شوخی به نظرمی‌رسد. آقا «وحید» در فضای گرم و صمیمانه مددسرای شهرداری عاقل‌تر به نظر می‌رسد و حرف‌های منطقی و حساب‌شده می‌زند، از آن حرف‌هایی که اگر آقاجون می شنید شک نکنید که می‌گفت: «موقع زن گرفتنش شده ها، باید براش آستین بالا بزنیم.» جوان با شنیدن این جمله لبخندی می‌زند: «باور کنید تا چند سال پس از دوره خدمت حتی یک نخ سیگار نکشیده بودم اما رفیق‌بازی بالاخره کار دستم داد. می‌خواهید باور کنید یا نه، سطح سواد خانواده‌ام بالا بود هیچ آدم سیگاری در خانه‌مان نداشتیم، من‌ کسی بودم که فکر می‌کردم بعد از رفتن به سربازی و دانشگاه باید با بقیه فرق‌ کنم. یه جورهایی می‌خواستم پیش دیگران جلب توجه‌کنم و بگویم بزرگ شده‌ام. همه چیز از کشیدن یک نخ سیگار در دورهمی با دوستانم شروع شد. اولش کمی سرفه و سوزش گلو داشتم و بعد از چند وقت این عوارض از بین رفت، طوری که اگر چند نخ سیگار پشت هم روشن می‌کردم برایم خیالی نبود و به سرفه نمی‌افتادم.»

من داخل مردابم، حضرت فیل کجاست!

یک نقطه مشترک بین معتادان وجود دارد که آن مصرف سیگار است. البته نمی‌توان گفت همه سیگاری‌ها معتادند، اما با قاطعیت می‌توان گفت هر معتادی اول با سیگار شروع کرده است. وحید از یادآوری روز اول کشیدن سیگار متنفر است و به سختی زوایای تاریک زندگی‌اش را برای ما روشن می‌کند: «خیلی راحت به‌کشیدن سیگار عادت کردم و کم‌کم در میهمانی‌های خودمانی به مصرف مشروبات الکلی‌کشیده شدم و همین طوری به داخل مردابی افتادم که به قول یکی از دوستانم بیرون آمدن از آن، کار حضرت فیل بود!»

به من می‌گفتند «مخ کامپیوتر»

«وحید» به خاطر موقعیت خانوادگی در دوران مدرسه و دانشگاه همیشه جزو شاگردان زبر و زرنگ بود و تا زمان گرفتن فوق‌دیپلم در رشته مهندسی کامپیوتر در دانشکده فنی تهران، چندان درگیر اعتیاد نشد. خودش اعتراف می‌کند: «باور کنید که تحصیلات ربطی به اعتیاد ندارد.  مثلا به من در محل و توی دانشگاه می‌گفتند «مخ کامپیوتر» چون وقتی پشت مانیتور می‌نشستم همه‌ کار از من بر می‌آمد، از هک کردن سایت دانشگاه و مدرسه و کش رفتن سوالات آخر ترم تا تغییر در نمرات!  آن زمان از دوستانم شنیدم که مصرف شیشه تمرکز را خیلی بالا می برد و اعتیادآور هم  نیست و به همین راحتی گول خوردم. شیشه را به این دلیل مصرف می‌کردم که دیگر خواب به چشمانم نیاید و انرژی ام برای کارهای فکری چندین برابر شود. این خاصیت زودگذر و مخرب شیشه است که برای مدت کوتاهی قدرت ذهن و تفکر را بالا می برد.»

اعتیاد، مثل وام بلاعوض نیست

مصرف مواد مخدر از نوع شیشه در یکی ۲ سال اول به مصرف کننده اصطلاحا  وام خوب می دهد. معتاد به خیال اینکه وام بلاعوض است و آن را مصرف می کند در دام آن می افتد اما  در مواقع پس دادن وام باید زندگی  و جانش را پای آن بدهد. آقا «وحید» در باره تغییرات رفتاری که پس از اعتیاد به شیشه به دست می‌آورد، می گوید: «به جامعه و حتی خانواده مظنون بودم و طولی نکشید که به فردی کاملا منزوی و گوشه‌گیر تبدیل شدم. یادم هست فقط برای تهیه مواد از خانه بیرون می‌رفتم و بقیه وقتم را جلوی کامپیوتر می‌گذراندم و مشتری راه می‌انداختم. پول خوبی داشت مثلا برای پس گرفتن جی‌میل بنده خدایی که هک شده بود و کلی اطلاعات مهم داشت ۵۰۰ هزار تومان گرفتم که شاید برای این کار بیش از یک ربع وقت نگذاشته بودم. پول خوبی درمی‌آوردم اما همه اش دود شد رفت هوا.»

او پس از مصرف موادمخدر به مایه عذاب روحی، روانی و عاطفی برای خانواده به ویژه پدر و مادرم تبدیل شده بود. وحید ذره ذره پیش آنها آب می شد و کاری از دستشان بر نمی‌آمد: «موقعی دیدم که حتی توانایی کارهای ساده و شخصی مثل شانه کردن مو، شستن دست و صورت و... را نداشتم و این یعنی شروع زندگی نکبت بار. دیگر به آخر جاده رسیدم و به یک کارتن خواب و معتاد بی‌خانمان تبدیل شدم.»

او نمی خواست بیش از این جلو برود، اما جرئت نداشت. می ترسید که اگر مواد مصرف نکند، بمیرد: «درمانده بودم. از خانه مانده و از جامعه رانده. در همین خرابه‌های اطراف از خدا خواستم کمکم کند. گاهی شب‌ها اشک می‌ریختم و گریه می‌کردم. تا اینکه یک روز  فرد رهگذری‌ که‌ مهربان و دلسوز بود نشانی این مرکز را داد و گفت: «آنجا بروی پشیمان نمی شوی. فقط قول بده زیر سقف این خانه که رفتی به کارهایت فکر کن و برای اعمال خودت قاضی باش و مسیرت را عوض کن.» من هم به مددسرا رفتم و از همان روز اول تصمیم گرفتم که دیگر مواد مصرف نکنم. اعتراف می‌کنم که اگر شهرداری نبود نمی دانم چه عاقبتی پیدا می‌کردم.»

اینجا مرکز ترک اعتیاد نیست!

از زمانی که به همت معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۱۸ مددسرای اضطراری در شهرک صادقیه تجهیز و راه اندازی شده افراد بسیاری مانند «وحید» در این مددسرا اسکان یافته اند. اما نکته قابل توجه این است که اینجا مرکز ترک اعتیاد و کمپ بازپروری نیست، بهتر است بگویی اینجا مرکز خویش‌بیداری  است. آدم هایی که در اینجا سامان می یابند به آخر خط رسیده اند اما هنوز به نجات امید دارند. برخورد پرسنل و کادر با آنان همچون برادر و رفیق است و برای همین حس زیباست که باعث می شود این افراد انگیزه بالایی برای تغییر مسیر زندگی بیابند و خودشان را از منجلاب بیرون بکشند.

کارشناسان و مددکاران مرکز خدمات رفاهی شهرداری منطقه ۱۸ آماده ارائه هرگونه خدمات مشاوره ای به این عزیزان هستند از چگونگی ترک اعتیاد و پیدا کردن شغل و حرفه برای آنان تا تلاش برای بازگشت به دامان پرمهر خانواده.

برچسب‌ها