همشهری آنلاین - نصیبه سجادی: از راهاندازی نخستین مهدکودک در تهران تا ایجاد شبهخانوادههایی برای خالی کردن پرورشگاهها از کودکان سرراهی و یتیم که قرار بود هیچگاه طعم زندگی کنار خانواده را نچشند، مشارکت در راهاندازی مرکزی به نام رعد برای توانبخشی حرفهای جانبازان و معلولان به همراه دوستان همدانشگاهی و ... و .... «خسرو منصوریان» اکنون در آستانه ۸۱سالگی همچنان در حال ادامه این راه است در جایی دیگر، در مرکزی به نام انجمن احیای ارزشها و توانیاب. بهانه آشنایی ما با این شهروند نوعدوست همین انجمن است؛ انجمنی که راهاندازی شده تا با کمک افرادی همفکر، حامی کودکان معلول و خانوادههای آسیبدیده باشد. چراغ نخستین حمایتها را هم خودش روشن کرده، آن هم به این صورت که ششدانگ خانهاش را وقف انجمن کرده تا سرپناهی باشد برای همه روزهای درماندگی آسیبدیدگان.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
جای کودک یتیم در پرورشگاه نیست
سالها کارورزی و کارآموزی در سازمانها و انجمنهایی مثل انجمن آسیبدیدگان اجتماعی و پرورشگاهها او را با مسائل و پدیدههای اجتماعی بسیاری آشنا و پنجرههای جدیدی را جلو راه او باز کرده است. این است که منصوریان وقتی در سال ۵۸ در بخشی به نام سازمان تربیتی شهر تهران مشغول میشود، تصمیم مهمی برای کودکان میگیرد کودکانی که از داشتن پدر و مادر محروم بودند و لقب سرراهی بر پیشانی آنها حک شده بود. میگوید: «در اعلامیه جهانی حقوق کودک آمده است که "کودکان مهمترین سرمایههای یک مملکت هستند" و این یعنی اگر نفت، گاز و ... سرمایه یک کشور است، کودکان سرمایههای مهمتری هستند.»
شاید به همین دلیل است که هرکاری در حوزه آسیبهای اجتماعی و سلامت جامعه انجام میدهد در نهایت نگاهی اساسی دارد به کودکان که به گفته او، میتوانند یک کشور را بسازند: «به پرورشگاهها که میرفتم، میدیدم کودکان بسیاری همگی یک جا زندگی میکنند، زیر یک سقف با چند مربی. این با اصل اولیه تربیت که رشد کودک را درون خانواده امکانپذیر میداند، منافات داشت.»
برای همین، به جای آن که همان رویه سابق را در پیش بگیرد، تصمیم میگیرد مرکزی شبه خانواده ایجاد کند: «مددکارها را فرستادم اطلاعات راجع به هرکودک بیسرپرست جمع کنند تا کودک اگر مادر، خاله، عمو یا کسی را داشت که حاضر بود از او نگهداری کند، بیشتر از پولی که سازمان هزینه میکرد به آن شخص پرداخت کنیم و سرپرستی کودک را به او بسپاریم. این کار اجرا شد.»
منصوریان میگوید: «برای کودکان باقیمانده هم که جایی نداشتند بروند، خانههایی اجاره کردیم تا ۱۰ـ ۱۵ بچه در آنجا بهصورت خانواده نگهداری شوند نه ۳۰۰ نفر زیر یک سقف. به اینترتیب، با امداد خانوادهها پرورشگاههای بسیاری خالی و به دانشگاه و هنرستان تبدیل شدند، مثل پرورشگاه شماره یک دختران در چهارراه لشکر، کنار پمپ بنزین، و پرورشگاه شماره ۴ پسران در خیابان سینا.»
بهشت همینجاست
منصوریان، شهروند دوستداشتنی شهر ما، در ۸۱سالگی روزها و شبهایش را در انجمنی میگذراند که دغدغه کمک به کودکان، مادران و در یک کلام آسیبهای اجتماعی دارد و با کمک نیروهای جوانی که با او همراه شدهاند سعی میکند بخشی از بار مسئولیت رفع گرفتاریهای اجتماعی را از دوش دولتها بردارد: «توانبخشی کودکی که با ناتوانی جسمی به دنیا آمده بسیار پرهزینه است و دولتها در بسیاری از کشورها بهتنهایی از عهده هزینههای آن برنمیآیند. این مؤسسه را راهانداختیم تا همه کارهای غربالگری، کاردرمانی، گفتاردرمانی و فیزیوتراپی را رایگان برای کودک انجام دهیم. در این راه از کمکهای استادان دانشگاه، پزشکان و دانشجویانی که علاقه به کار داوطلبانه دارند، استفاده میکنیم.»
منصوریان میگوید: «فرزندانم در آمریکا زندگی میکنند و میتوانم بروم آنجا و راحت کنار فرزندانم زندگی کنم، ولی اینجا وطن من است. وقتی مادری بچهاش را مثل یک تکهگوشت میآورد اینجا و بعد از ۵ سال این بچه با پای خودش به مدرسه میرود، چه لذتی را میتوانم جایگزینش کنم.»