همشهری آنلاین - علیرضا سردشتی: ما بدون اینکه ذرهای احساس خستگی کنیم در گرمای اواخر خرداد با خوشحالی به تابلوهای خیابانها نگاه میکردیم. بعد از پیادهروی فراوان، تابلویی را دیدیم که رویش نوشته شده بود: «خانه صبا». خانهای که یکی از بزرگان موسیقی ایران سالها در آن اقامت داشت؛ هنرمندی که در چند دهه گذشته نام و آثارش هر ایرانی را از هر جای این مملکت تحت تأثیر قرار میداد. تلاش صبا در زمینه موسیقی، یکتا بود و سهم زیادی در شناخت و گسترش موسیقی ایران داشت. حال عجیبی داشتیم، تا چند لحظه بعد به همانجایی میرفتیم که سالها آسایش یکی از بزرگترین مفاخر موسیقی ایران را فراهم کرد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
این دیوارها برای ما اصلاً معمولی به نظر نمیرسید. یاد یکی از مسافرتهایم به بسطام افتادم. در بسطام هم هر لحظه به خودم میگفتم روزی بایزید از روی همین خاکها عبور کرده و حضور او را در آنجا با تمام وجودم حس میکردم. اما جایگاه صبا در فرهنگ و موسیقی ایرانی کجاست؟ اهالی شمیران تا چه حد این بزرگمرد موسیقی ایرانی را میشناسند؟
***
صبا در سال ۱۲۸۱ به دنیا آمد. از کودکی با موسیقی انس پیدا کرد، زیرا پدرش کمالالسلطنه مردی هنردوست و آشنا به موسیقی بود و به اصرار او فرزندش ابوالحسن نواختن تمام اسبابهای موسیقی معمول زمان را فرا گرفت. صبا در ۲۴ سالگی وارد مدرسه وزیری شد و در آن ایام بنا به رسم معمول زمان، ویولن را که با تکنیک کمانچه مینواختند، صبا در آنجا فرا گرفت. صبا برای نخستین بار در ارکستری که وزیری تشکیل داده بود با نواختن به شیوه گروهنوازی آشنا شد. چندی نگذشت که کلنل وزیری وقتی مهارت صبا را در ردیف موسیقی ایرانی دید تعلیم یکی از کلاسهای مقدماتی ویولن را به او واگذار کرد.
وزیری روز به روز تربیت شاگردان بیشتری را به عهده صبا واگذار میکرد. به سال ۱۳۰۸ مدیریت مدرسه صنایع ظریفه در رشت به عهده صبا واگذار شد و او ۲ سال و چند ماه را در آنجا سپری کرد، گرایش او به موسیقی شمال ریشهاش از همین اقامت میآید. صبا در مدتی که در گیلان اقامت داشت، بسیاری از نواهای محلی آن دیار را یادداشت کرد و حتی آنها را با مهارتی کامل مینواخت. پس از اینکه به تهران آمد قسمتی از آنها را روی صفحه گرامافون ضبط کرد که برخی از آنها در حال حاضر نایاب شدهاند و این صفحات نمونه بارزی از خدمات صبا به موسیقی محلی و معرفی آنها به جامعه ایران بودهاند.
صبا، جمعه ۱۳۳۶ در آذر ماه، ماه آخر پاییز، بر اثر بیماری قلبی درگذشت. او ساکن منزل پدریاش در ظهیرالاسلام تهران بود. صبا از ابتدا در همان خانه پدری سکنی گزید. در مدتی که در گیلان اقامت داشت هوای آنجا به مزاجش سازگار نیامد و پس از اینکه کار خود را در آنجا به پایان رساند به شمیران برگشت. هرمز فرهت، از موسیقیشناسان ایرانی در مدتی که در شمیران اقامت داشت، میگفت: هربار که من از جلوی خانه صبا گذر میکردم در بیشتر موارد صدای ویولن استاد که از خانه به گوش میرسید، گویا هوای شمیران را مطبوعتر میکرد. در یادداشتی از فریدون رهنما که در مرگ او نوشته آمده است: «هر مرگی میتواند در ما زندگی بینگیزد، چه یک مرگ غیرعادی و چه یک مرگ عادی. به ما فرصت میدهد که درباره انسانی داوری کنیم؛ برتریهایی که داشت و یا نداشت، آنچه او را رنج میداد، نبرد او با تقدیری که بر او یا بر ما فرمانروا بود، آنجا که ایستادگی کرد، آنجا که تن زد، آنجا که تلاش کرد، آنجا که از پا در آمد، آنجا که گذشت. زیرا، میدانیم که در گذشته است و دیگر نمیتواند پاسخ ما را بدهد و همه پاسخها را ما با اندیشهها و پندارهایمان باید در زندگی او و آنچه از خود بجا گذاشته است، و نیز در زندگی و آفرینشهای خودمان بیایبم. مرگ پایان یک زندگی و آغاز زندگیهای دیگر است.»
ساختمان خانه صبا بعد از مرگ او به وسیله وزارت فرهنگ و هنر از بازماندگان خریداری شد. این خانه که در ضلع غربی ظهیرالاسلام به شماره ۹۲ واقع است. دارای ۵ اتاق، زیر زمین و حیاط کوچکی است... بهطور کلی، موزه صبا به ۲ بخش تقسیم میشود، بخش اول شامل سازها، لوازم شخصی و آثار استاد از جمله ردیفهای موسیقی است و بخش دوم اختصاص به کارهای دستی خانم صبا، همسر استاد صبا، دارد که شامل مجموعه تندیسهای مومی و لباسهای محلی و سنتی ایران قدیم است.
بعد از صبا ما چه کردیم؟
تلاش ما در شناساندن این همه مفاخر موسیقی به مردم خود تا کجا بوده است؟ چنین خانه و موزهایی در شمال شهر تهران بعید است که سوت و کور باشد، چند نفر در بین اطرافیانمان سراغ داریم که با مشاهیر و استادان ایران آشنا باشند، صحبت از مجسمهسازی و نقاشی و... نیست، موسیقی در بین مردم ما رواج دارد و همدم تنهاییهای خیلی از ما شده است، وقتش نرسیده که به سراغ مردان بزرگش برویم؟ وقتی که در خبرها و جاهای دیگر میخوانیم که چطور مثلاً موزه موتزارت را در اتریش و یا خانه بتهوون در وین و... چطور با دلسوزی زیاد حتی تهسیگارها و یادداشتهای بیاهمیت آن افراد را هم حفظ کردهاند، به حال و وضع این قبیل مکانها در ایران نباید تأسف خورد!؟
*منتشر شده در همشهری محله یک به تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۱