همشهری آنلاین - سحر جعفریان: تعداد بسیار زیادی از این مزارها به مشاهیر ملی و مذهبی کشور تعلق دارد و در دل هر یک روایتی شنیدنی ثبت است. به همین بهانه، در دومین تور تهرانگردی همشهری راهی آرامستان امامزاده عبدالله(ع) میشویم تا هویت شهرمان را از میان روایت هر مزار جستوجو کنیم.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
از اسماعیلخان صولتالدوله تا تیمورتاش
وارد کوچه امامزاده عبدالله(ع) که میشویم گنبد و گلدسته آستان نمایان میشود. بازدیدکنندگان ضمن عرض سلام و ارادت، قدم پیش میگذارند. ۲طرف کوچه، آرامگاههای خانوادگی قدیمی جای گرفته؛ آرامگاههایی که اگر نزدیکشان شویم و از لابهلای نردههای فلزی زنگزده یا شکافهای کوچک و بزرگ درِهای فرسودهشان که سالها، کلیدی در قفل کهنهشان نچرخیده، سرک بکشیم متوجه گرد فراموشی بر آنها میشویم. «نصرالله حدادی»، تهرانشناس رو به جمعیت بازدیدکننده میگوید: «شهر تهران بهویژه شهرری آرامستانهای قدیمی بسیاری دارد که در هر یک از آنها، مشاهیری مختلف خفتهاند؛ مشاهیری که شنیدن و خواندن روایتشان، ما را به تاریخ پیوند میزند. جهاد تبیین در عرصه هویت شهری را میتوان از همین جا آغاز کرد.»
«سیدعلی شهیدی»، نوه علامه سیدجعفر شهیدی و پژوهشگر، به آرامگاه سمت راست در نزدیکی ورودی اصلی حیاط مزار، اشاره میکند و میگوید: «اینجا آرامگاه خاندان اسماعیلخان صولتالدوله قشقایی از ایلخانان بزرگ ایل قشقایی با چندین طایفه پرجمعیت است. او در حدود فارس فعلی برای خود حکومتی داشت. با وقوع جنگ جهانی اول و حمله انگلیسیها از سوی مجتهد لاری فتوای مقابله گرفت و به جنگ با نیرویهای انگلیسی پرداخت. کمی بعد که رضاشاه زمام حکومت مرکزی را محکم در دست گرفت با هدف سرکوب قدرتهای محلی مانند قدرت عشایر و ایلات، صولتالدوله را که آن زمان نماینده مجلس و موردحمایت مستوفیالممالک بود در محدودیتهای سیاسی قرار داد. تا اینکه مستوفیالممالک فوت کرد و در مراسم تشییع پیکر او، صولتالدوله با حکم رضاشاه به زندان افتاد. ۶ماه بعد از حبس، صولتالدوله هم در کنج زندان فوت کرد.
او شش فرزند داشت که همگی جز یکی از آنها در گوشه و کنار همین آرامستان بزرگ خفتهاند.» حدادی هم توجه بازدیدکنندگان مشتاق به تاریخ تهران را به سمت چپ، آرامگاه عبدالحسین تیمورتاش یا همان حضرت اشرف دربار رضاشاه جلب میکند و مختصر میگوید: «تیمورتاش از پایهگذاران سلطنت پهلوی اول و وزیر مورداعتماد دربار بود. وزیری مقتدر و فاسد که در فساد اخلاقی او همین بس که در زمان حیات و صدارتش، اغلب زنان بهویژه زنان دارای جمال درامان نبودند.
مثالش هم ماجرای ثریا (پری) دختر موردعلاقه شهریار شاعر تبریزی است که تیمورتاش بعد از اطلاع از بیتابی و عاشقی شهریار بر یار خود، بر یار او حریص شد! تیمورتاش در جریان مذاکرات با دولت انگلیس بر سر موضوع نفت ایران و تمایلش به همکاری و دوستی با دولت روسیه، گرفتار دسیسههای سیاسی شد و رضاشاه نیز صلاح تاج و تختش را در برکناری و به زندان افکندن وزیرش دید. داستان تیمورتاش با همه فراز و فرودهایش بالاخره در مهر۱۳۱۲و با دستور قتلش بهدست رضاخان به پایان رسید.» شنیدن این روایتها در آغاز تور، به بازدیدکنندگان نوید یک روز هیجانانگیز را میدهد.
قدرت ایل و و حشت رضاخان
قطعه مدفونین ایل قشقایی و بختیاری آرامستان امامزاده عبدالله(ع) نیز روایتهایی برای شنیدن دارد. حجتالاسلام کاظمزاده با ورود به این قطعه میگوید: «ایلات در پیشرفت هر کشوری مؤثر هستند. ایلاتی که ضمن کوچ، دامپروری میکنند و از حافظان مرزها در بخشهایی از کشورها محسوب میشوند. نکته جالب آنکه با وجود اینکه تا سال ۱۳۳۸ما واردات گوشت به کشور را نداریم و حتی به کشورهای حوزه خلیجفارس و هندوستان هم صادرات داریم، اما از سال ۱۳۴۲واردات گوشت یخزده از استرالیا و فرانسه و دیگر کشورها به کشورمان شروع میشود.»
در ادامه این مقدمه، حدادی به تاریخ سرکوب ایلات در ایران اشاره میکند و میگوید: «مردمان ایل ویژگیهای منحصر بهفردی داشته و دارند که رضاشاه از بسیاری از آنها میترسید. ایلات درنظر او نیروهای گریز از مرکزی بودند که ظرفیت استقلال یا تشکیل حکومت داشتند. برای همین، جریان تختهقاپو کردن یا اسکان دائمی عشایر را از حدود سال ۱۳۰۶راه انداخت. گفته میشود وقتی سران ایل به مقابله با این جریان پرداختند فقط در یک روز ۲۴۰نفر از این سران به حکم رضاشاه اعدام شدند.» کمی آن طرفتر مزار دانشجویان شهید ۱۶آذر سال ۱۳۳۲نیز پیداست. حجتالاسلام جواد علیرضایی، تولیت آستان امامزاده عبدالله(ع) به مزار زنی جوان در پایین دست قبور شهدای ۱۶آذر اشاره میکند و میگوید: «این خانم در زمان درگیری ۱۶آذر سال ۱۳۳۲در آن محل حضور داشتند که مورد اصابت گلوله قرار میگیرند و در شرایطی که باردار هم بودند به شهادت میرسند.»
ادای احترام به یک خاندان بزرگ
حالا وقت آن رسیده است که بازدیدکنندگان آرامستان تاریخی امامزاده عبدالله(ع)، از نزدیک آرامگاه خاندان نظام مافی را در منتهیالیه سمت راست حیاط مزار زیارت کنند؛ آرامگاهی با نمای آجری و در بخشهایی با سیمان سفید که بیش از ۱۰مزار را در خود جای داده است. یکی از بازدیدکنندگان میپرسد: «این خاندان با مدارس، مسجد و بیمارستان موقوفی نظام مافی ارتباطی دارد؟» شهیدی، سری به نشانه تأیید تکان میدهد و میگوید: «این خاندان وقفهای بزرگ و بسیاری در تهران انجام دادهاند. آرامگاه خاندان نظام مافی از ۲بخش تشکیل شده که یک بخش آن در دوره قاجار و بخش دیگرش در دوره پهلوی بنا شده است.
حسین قلیخان نظامالسلطنه مافی نخستوزیر دورههای ناصری، مظفری و محمدعلی شاه است. لقب نظامالسلطنه در این خاندان موروثی شد و در نهایت این لقب رسید به محمدعلیخان نظام مافی که در دوره پهلوی دوم سناتور و وزیر دادگستری بود. اغلب موقوفات این خاندان را میتوانیم در محلههای غربی تهران ببینیم.»
مقبره خطاط نامآشنا
«میرزا محمدحسین سیفی قزوینی» ملقب به عمادالکتاب، از استادان شهیر هنر خوشنویسی و خط نستعلیق در حدود ۱۰۰سال قبل است که شیوه خاص میرزامحمدرضا کلهر را در خوشنویسی گسترش داد. او آخرین حلقه از زنجیره استادان قدیم خوشنویسی است که این هنر را به خوشنویسان معاصر انتقال داده است. میرزامحمدحسین سال ۱۲۷۱در خیابان ناصرخسرو تهران یک آموزشگاه خوشنویسی راهاندازی و بهواسطه آنکه نسخهای از شاهنامه فردوسی را برای مظفرالدینشاه قاجار خوشنویسی کرد. مظفرالدینشاه هم به او لقب «عمادالکتاب» را گرفت و بهمدت ۷سال هم معلم مشق احمدشاه قاجار بود. او در دوران مشروطه، عضو جنبش آزادیخواهان بود و ۵سال هم زندانی شد. عمادالکتاب در چند سال آخر عمر در دربار پهلوی سمت خوشنویس مخصوص را داشت و در سال ۱۳۱۳موفق به دریافت نشان درجه یک فرهنگ از وزارت معارف (وزارت فرهنگ) و یک قطعه مدال از دربار شد. با این حال او ازجمله هنرمندانی است که هنر خوشنویسی را از انحصار خاندان اعیان و اشراف خارج کرد.
راز تدفین عارف در سراب
با قدم گذاشتن بر حیاط مزار آستان مبارک، حجتالاسلام «حسین کاظمزاده»، عضو خانه طلاب جوان، جمعیت بازدیدکنندگان را به سمت راست و سوی آرامگاهی که سر درش تابلوی «خاندان ناصری» نصب است، هدایت میکند؛ آرامگاهی با ۲اتاق رودررو، دیوارهای سفید، سقفی بلند و تابلوی عکسهای قدیمی. اینجا از معدود آرامگاههای آرامستان است که مزارهایش در سرداب قرار دارند. برای همین بازدیدکنندگان از پلکانی کوچک و آجری، خود را به سردابی کوچک میرسانند. جایی که قرار است در آن، مزار آیتالله سیدعلی حائری ملقب به آسیدعلی مفسر را زیارت کنند و روایتهایی از این عالم عامل و فقیه عارف بشنوند. کاظمزاده پیش میرود و بازدیدکنندگان کنجکاو نیز در پس او، خود را از راهرویی باریک به مرکز سرداب با سقفی گنبدی و کوتاه میرسانند.
ابتدا، یکی از خادمان آرامگاه سخن میگوید: «شاید بپرسید چرا آسیدعلی مفسر در آرامگاه خاندان ناصری (یکی از عطرفروشان بازار تهران) دفن شدهاند. قصهاش بازمیگردد به زمانی که آسیدعلی مفسر بعد از رحلت استادش یعنی آیتالله میرزاحسن شیرازی از کربلا به تهران مهاجرت میکنند و در مسجد جامع، بنای برگزاری جلسات تفسیر قرآن و تعلیم میگذارند. یکی از کسانی که پای منبر و درسش مینشست همین اسماعیل ناصری بود. حاج اسماعیل ناصری، چنان شیفته علم و کرامات آسیدعلی مفسر شده بود که به اصرار از ایشان میخواهند اجازه دهند بعد از رحلتشان در آرامگاه خانوادگی او دفن شوند.» علیشهیدی نیز در ادامه صحبتهای خادم، میگوید: «در زمانهای قدیم رسم بوده که ارادتمندان عالمان و فقهای زمان به نشانه احترام و کسب افتخار معنوی، پیکر عالمان و فقها را در آرامگاههای خانوادگی خود دفن کنند.» داستان زیارت قبر این عالم شیعه توسط امام عصر(عج) به همراه کریم پینهدوز هم مشهور است.
در آنجا کریم پینهدوز تعریف میکند که سیدعلی مفسر از قبر سربرآورد، ادای احترام به امام عصر (عج) کرد و عرض کرد چرا شیخ مرتضی زاهد به دیدار ما نمیآید و امام عصر (عج) پاسخ داده بود او مشغول کاری است که نمیتواند بیاید و من به جای او به تو سر زدهام. مرحوم حقشناس میگفت: من در عالم رؤیا این شخصیت را دیدم بالای منبر و به من گفتند تحت تعلیم او باش و فردایش ایشان را دیدم در همان وضعیت و اینگونه شد که تا آخر عمرش مرا تحت تعلیم و تربیت خود قرار داد.
قبرستان تیفوسیها
قبرستان تیفوسیها که مربوط به دهه ۲۰شمسی است در حیاط قدیمی این آرامستان قرار دارد. قبرستانی مملو از قبوری که تنگ هم ردیف شدهاند و عبارت «مرگ بر اثر تیفوس» روی سنگ بسیاری از آنها تراشیده شده است. برای دسترسی به این قسمت از آرامستان باید از چند پله و از میان نردههایی فرسوده که در انتهای حیاط اصلی قرارگرفتهاند، عبور کرد. شهیدی با نگاهی به اطراف میگوید: «اوایل دهه ۲۰و با وقوع جنگ جهانی دوم بهرغم اعلام بیطرفی ایران، نیروهای انگلیس و شوروی وارد ایران شدند. مدتی بعد با آوارگی لهستانیها و مهاجرت آنها به ایران به شرایط قحطی و کمبود مواد غذایی اضافه شد و از میان آن بیماری تیفوس همهگیر شد؛ بیماریای که آن سالها میگفتند سوغات فرنگیهاست و بساط شادی عید نوروز سال ۱۳۲۲تهرانیها را برچید.
تهرانیها از ترس ابتلا به این بیماری کشنده از خانه بیرون نمیآمدند و با کسی معاشرت نمیکردند. با این حال بیماری تیفوس، تلفات فراوانی داشت که گستردگی این قبرستان، به نوعی گواه آن است.» به میانه قبرستان تیفوسیها که میرسیم، شهیدی به مزار دکتر عبدالله حامدی اشاره میکند و ادامه میدهد: «دکتر حامدی از بنیانگذاران سرمسازی رازی است که در دوران شیوع تیفوس، دست از طبابت برنداشت. او سرانجام در سال ۱۳۲۲بر اثر ابتلا به همین بیماری فوت میکند. بسیاری، از او بهعنوان نخستین شهید سلامت یاد میکنند.»
پهلوانی که ستون شد
روایت پهلوان سیدابراهیم حسینی، شاگرد سیدحسن شجاعت (سیدحسن رزاز) هم شنیدنی است. مزارش کمی پسِ آستان امامزاده قراردارد. سیدمحمدموسوی، از قدیمیهای شهرری تعریف میکند: «به ۲دلیل پهلوان ابراهیم یا همان سیدستون، به شهرت رسید. یک؛ به خاک زدن پشت یکی از اراذل مدعی محله و دیگری ماجرای نیمه شب یکی از شبهای ماه رمضان. شبی که سیدابراهیم در کوچه میرفت و صدای فرو ریختن آوار به گوشش رسید. به محل صدا نزدیک شد و دید که تیرک چوبی طاق آلونکی محقر در حال شکستن است و زنی همراه با فرزندانش در آلونک گرفتار ماندهاند. سیدابراهیم به زیر طاق رفت تا از بیشتر فرو ریختن آن جلوگیری کند. چند مرتبهای هم فریاد زد و طلب کمک کرد اما آن وقت شب از کسی خبر نشد. چندین ساعت گذشت و شانهاش زیر سنگینی طاق زخمی شد. تا اینکه نزدیک اذان صبح، موذن از کوچه گذر کرد و به کمک آمد. از آن شب به بعد او را سیدستون نامیدند.»
نقاشی قهوهخانهای و اصلاحات اجتماعی
حسین قوللرآقاسی، هنرمند نامی عرصه نقاشی قهوهخانهای با رویکرد مذهبی و ملی است که بازدیدکنندگان بر سر مزارش حاضر شدهاند. حدادی، کوتاه میگوید: «هنر نقاشی پرده و شمایل از دوره صفوی جان گرفت و در دوره قاجار به اوج رسید که استاد قوللرآقاسی از تأثیرگذاران آن محسوب میشود. اسناد نشان میدهد او نقش عمدهای در گسترش نقاشیهای واقعه کربلا و پردهخوانی داشته است. پدرشان در بابهمایون فعلی حجرهای داشت که در آن روی کاشی و قلمدان نقش میزد. تابلوهایی هم برای ناصرالدین شاه کشید که بسیار موردپسند شاه قجری قرار گرفت. آنقدر مطبوع طبع بودکه لقب قوللرآقاسی یا رئیس غلامان یا تدارکات را به ایشان داد که بعدتر به فرزندش یعنی استاد حسین رسید.»
یادی از یک ملیگرای ضد آمریکایی
روز به وقت ظهر رسیده است و حالا تیغ آفتاب در آسمان، خودی نشان میدهد. بازدیدکنندگان بعد از اقامه نماز و صرف ناهار، راهی مزار دکتر یدالله سحابی یکی دیگر از مشاهیر آرمیده در آرامستان میشوند. مهدی معتمدی مهر، یکی از اعضای حزب نهضت آزادی ایران، این بار راوی است تا از خاطرات یک ملیگرای ضد آمریکایی بگوید: «دکتر یدالله سحابی همراه مهدی بازرگان و آیتالله سیدمحمود طالقانی نهضت آزادی ایران را تاسیس کرد.
او یک سرمایه ملی بود که از وجوه مختلف میتوان توصیفش کرد. اصلیترین وجه شاید همان وجه علمی ایشان باشد که جزو نخستینهای گروههای بورسیه تحصیلی بودند.
دانشآموختهای که به وطن بازگشت تا در خدمت مردم باشد. وجه آموزشی ایشان هم در تعلیم و تربیت شاگردان نخبه مشخص بود. وجه کنشگری مدنی و اجتماعی سحابی را هم میتوان در توسعه نهادهای اجتماعی مانند راهاندازی انجمن، مدرسهسازی و تاسیس انتشارات یافت. نکته قابل تامل در روایتهای سحابی، پیام رهبر انقلاب در پی درگذشت ایشان است که در آن نامه به فعالیتهای مؤثر دکتر سحابی در راستای زدودن تهمتهای ناسازگاری دین و سیاست و دین و علم اشاره داشته و ایشان را شخصیتی منصف معرفی کردهاند؛ شخصیتی که سالها سابقه مجاهدت فرهنگی و سیاسی داشته و با وجود برخی اختلافنظرها از مسیر انصاف خارج نشد.»
توبه گنده لات خیام
آخرین روایت، کنار آرامگاه حاجمصطفی دادکان بازگو میشود. روایتی که ریشه در مکتب امامحسین(ع) دارد. موسوی در اینباره میگوید: «مصطفی دادکان، یکی از لاتهای محله خیام در دوران پهلوی اول بود. بزن بهادری که سر نترس داشت و روزش را با دعوا به شب میرساند. به همینخاطر صدایش میکردند مصطفی دیوانه! البته مصطفی پادگان هم لقب داشت چون حدود ۹سال دوران خدمت سربازیاش به طول انجامید.
سالها گذشت تا اینکه بعد از بازگشت از سفر کربلا، آدم دیگری شد و هیئت محبانالزهرا(س) را راه انداخت. او همان لاتی بود که بهخاطر شرارتهایش در هیئتهای حسینی راهش نمیدادند اما بعد از سفر کربلا، یک شب یکی از بزرگان هیئت محل خوابی میبیند که در آن مصطفی، نوکر خانه امامحسین(ع) شده بود؛ خوابی که نقل آن در بسیاری از منبرها شهرت دارد.»
نخستین رئیس بلدیه
مزار بعدی که قرار است روایتش بازخوانی شود؛ مزار خلیلخان ثقفی اعلمالدوله، پزشکی است که بهعنوان نخستین شهردار تهران بعد از تصویب قانون شهرداری و بلدیه، شناخته شده است. حدادی میگوید: «خلیل، فرزند حاج میرزا عبدالباقی اعتضاد الاطبا از رجال نامی دوره ناصری و مظفری است که درس طب قدیم و جدید در دارالفنون و فرنگ خوانده بود. او در سال ۱۳۲۸ هنگام نیابت سلطنت علیرضاخان عضدالملک، رئیس بلدیه تهران شد و حدود ۳سال بر مسند آن نشست.
اقداماتی نیز در زمان ریاستش به انجام رساند اما آنچه بیش از اقدامات منسوب به منصبش، از او نقل میشود، انساندوستی و مهرورزی بهویژه در روزگار قحطی تهران نسبت به مردم تهران است.» جعفرشهیدی نیز روایتهایی دارد که این چنین شرح میدهد: «خلیلخان، در آرامگاه خانوادگی جوادخان سعدالدوله همان نــخستوزیــر محمدعلیشاه دفن شده است. سبقه آشنایی این دو به انجمن معرفتالروح ایران بازمیگردد که طی جلسات آن، با موضوع احضار روح، با یکـدیگر
آشنا شدند.»
جایزه علامه در جیب نیازمندان
حدادی، جمعیت را بالای مزار علامه دکتر سیدجعفر شهیدی متوقف میکند و میگوید: «اینجا مزار بزرگمردی است که همه او را در پیوند با علم، ادبیات و فقه میشناسیم. میخواهم خاطرهای از ایشان نقل کنم تا زوایای کمتر عیان شده از شخصیت این علامه فقید را در آن نمایان کند. در زمان جنگ تحمیلی، طی مراسمی به پاس یکی از خدمات استاد شهیدی، جایزهای نقدی تقدیمشان شد. جایزهای که به گواه فرزند ایشان، آن زمان بهشدت نیازمندش بودند اما استاد شهیدی آن مبلغ را بیدرنگ به تعدادی از خانوادههای نیازمند اهدا کردند.
چرا که اعتقاد داشتند نیاز دیگران در اولویت است. نکته دیگر، فرزند شهید ایشان بودند که استاد هیچوقت نخواستند آن را در جایی بیان کنند تا امتیاز خاصی بابت آن درنظر گرفته شود.» مزار علامه شهیدی در کنار مزار همسرشان، عالیه سعیدی (دختر استاد سیدغلامرضا سعیدی؛ مترجم و نویسنده) قرار دارد.
دایرهالمعارف مشاهیر آرامستان
حجتالاسلام جواد علیرضایی، تولیت آستان امامزاده عبدالله(ع) در فرصتی مناسب از تاریخچه این بقعه مبارک میگوید: «نسب این امامزاده واجبالتعظیم به امامسجاد(ع) میرسد. به روایتی معتبر پیشینه بقعه داخلی آستان مربوط به دوره صفوی است. آرامگاههای خانوادگی واقع در محوطه و حریم آستان این امامزاده به سبک معماری دوره قاجار، پهلوی اول و دوم ساخته شدهاند. آستان امامزاده عبدالله(ع) بقعهای ۴ایوانی دارد که آینهکاریهای ایوان آن درسال ۱۳۶۲، بازسازی شد. مساحت صحن و بقعه هم پیش از این ۱۲هزار مترمربع بود که اکنون به حدود ۹۰هزار مترمربع افزایش یافت.» او با بیان اینکه این آرامستان در ۱۴اردیبهشت سال ۱۳۷۸به ثبت ملی رسیده است ادامه میدهد: «با توجه به مدفون شدن مشاهیر و مفاخر بزرگی در این آرامستان، بر آن شدهایم تا دایرهالمعارف مشاهیر و مفاخر آرامستان را گردآوری کنیم. هماکنون اقدامات مربوط به این دایرالمعارف در مراحل پایانی است. با انتشار آن میتوان به حفظ آثار ملی و هویتی کمک شایان کرد.»