همشهری آنلاین - سحر جعفریان: در چهارمین تور تهرانگردی مرکز تهرانشناسی همشهری به میعادگاه مبارزان در روزهای حماسه و خون رفتیم و با شاهدان عینی روزهای حماسه و خون، دفتر خاطرات روزهای پیروزی انقلاب اسلامی را ورق زدیم.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
خانه ابوذر انقلاب
طنین سرودهای انقلابی و اهتزاز پرچم خوشرنگ ایران بر تارک هر ساختمان، حال و هوای دهه فجر را در سر و جانمان زنده میکند؛ حال و هوای روزگاری که شکوفه حکومت اسلامی در سایه وحدت مردمی و رهبری معنوی ثمر داد و شوربختی دودمان پهلوی و شاهنشاهیوابسته رهایمان کرد. در همین حال و هوای خاطرهانگیز، گردشگران تور تهرانگردی مرکز تهرانشناسی همشهری، خود را به یکی از محلهای انقلابی که در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، کانون اصلی شکلگیری حرکتهای مردمی بود، میرسانند. هوا سرد است و برفی. اما سرما و برف، هیچ یک، از شلوغی صبحگاه و همیشگی خیابان انقلاب اسلامی حوالی پل روگذر روشندلان کم نکرده است. بعد از گذر از فرعی خیابان نورمحمدی، ساختمان قدیمی و آجرنمای کتابخانه خانه آیتالله طالقانی معروف به ابوذر انقلاب در بنبستی با همین نام، نمایان میشود؛ ساختمانی که از حدود سال 1349تا 1358منزل مسکونی آیتالله طالقانی بود و یک سال (1374) بعد از اینکه شهرداری منطقه 12آن را تملک میکند به کتابخانهای عمومی برای کتابدوستان تبدیل میشود. البته تا پیش از سکونت آیتالله طالقانی در این ساختمان و این محله، منزل ایشان روبهروی مهدیه در محله امیریه واقع بود.
همسایگی با ساواک
کتابخانه آیتالله طالقانی، خانهای در 3طبقه، با بیش از 450مترمربع مساحت، حیاطی سرسبز و معماریای قدیمی است که اهالی محله از آن خاطرات انقلابی و سیاسی بسیاری در حافظه خود به ثبت رساندهاند. نصرالله حدادی، تهرانشناس روایتش را اینگونه آغاز میکند: «آیتالله سیدمحمود طالقانی، مفسر برجسته قرآن، عالمی متفکر و مبارزی سیاسی بودند که به روایتی، از دوره رضاشاه و شروع جریان کشف حجاب وارد عرصه سیاسی و مذهبی میشوند؛ روحانی مبارزی که بنیانگذار انقلاب اسلامی از ایشان بهعنوان ابوذر انقلاب یاد میکنند. آیتالله طالقانی 2منزل داشتند؛ یک منزل در روستای گلیرد طالقان و منزل دیگر هم (بعد از ساختمان امیریه) همین ساختمان مقابلتان است که ملاحظه میکنید.» حدادی با دست اشارهای به ساختمان آجرنمای کنار کتابخانه آیتالله طالقانی میکند و ادامه میدهد: «در واقع این دو ساختمان مجزا که کنار یکدیگر مشاهده میکنید ابتدا متعلق به یک نفر بود، یک ساختمان را آیتالله طالقانی خریداری کردند. کمی بعد از سکونت در آن و آغاز فعالیتهای برجسته مذهبی-سیاسی ایشان تا پیش از ورود امامخمینی (ره) به ایران، ساواک ساختمان مجاور را خریده و مأموران ساواک در آن مستقر شدند تا کنترل و تعقیب این چهره شاخص انقلابی به حداکثر خود برسد. علاوه بر این کنترل محسوس و مستقیم، در شیفتهای مختلف پاسبانهایی ابتدای کوچه (بنبست طالقانی) میایستادند و نگهبانی میدادند. »
یک وانت هیزم برای پاسبان
حدادی خاطره زیبایی در همین ارتباط تعریف میکند: «در یک شب سرد زمستانی، آیتالله طالقانی با مسئول مسجد هدایت در محله لالهزار که یکی از پایگاههای اصلی شکلگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی بود، تماس تلفنی میگیرند و درخواست میکنند یک وانت هیزم برایشان بیاورند. ساعتی بعد، راننده وانت پر از هیزم از راه میرسد و میخواهد که وارد کوچه طالقانی شود. پاسبان ممانعت میکند و با داد و فریاد به راننده دستور میدهد از کوچه دور شود. آیتالله طالقانی با شنیدن سر و صدا از منزل خود بیرون میآیند و خطاب به پاسبان میگویند خانه من به قدر کفایت گرم است و نیازی به هیزم ندارم. اینها را برای گرمشدن تو درخواست کردم.»
راهپیماییهای سرنوشتساز
راوی خانه ابوذر انقلاب از راهپیماییهای سرنوشتسازی برایمان میگوید که از همین خانه آغاز شد: «اعلامیههای ایشان برای برگزاری و حضور مردم در راهپیماییهای 19آذر (تاسوعا)، 20آذر (عاشورا) و اربعین (30دی ماه)همان سال(1357) ازجمله مهمترین عوامل سرعتبخشیدن به پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. هر 3راهپیمایی با حضور گسترده آحاد مردم انجام گرفت اما راهپیمایی روز اربعین 3ویژگی مهم نسبت به 2راهپیمایی پیشین داشت؛ نخست اینکه در زمان راهپیمایی اربعین، شاه از ایران رفته بود. دوم اینکه دیگر حکومت نظامی به اندازه قبل رعبانگیز و وحشتآور نبود و سوم هم اینکه سربازان زیادی به ملت پیوسته بودند. این محله که کتابخانه آیتالله طالقانی در آن واقع شده است در زمان حکومت پهلوی اول و دوم به محله ولیآباد شهرت داشت؛ چراکه اراضی آن، روزگاری در اختیار محمد ولیخان سپهسالار تنکابنی که از ظلم و جور رضاشاه دست بهخودکشی زد، بود. این را گفتم تا برسم به راهپیمایی روز اربعین که جمعیت میلیونی مردم در خیابانهای اطراف ولیآباد موج میزد. آیتالله طالقانی پیشقراول راهپیمایی آن روز که قدم برداشتند، لحظه به لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد. در واقع حضور ایشان، قوتقلب و انگیزهای برای مردم بود؛ مردمی که از بیلیاقتی و ناعدالتی حکومت وقت به ستوه آمده بودند. یک نکته کلیدی را اینجا بگویم و آن اینکه بسیاری، در آن سالها معتقد بودند شمالشهرنشینها به جریان انقلاب اسلامی توجهی ندارند اما این اعتقاد و ادعا با وقوع راهپیمایی اربعین 1357و خیل جمعیتی که از خیابانهای بالای شهر سرازیر میشد، رد شد.»
خواندن قطعنامه در مسجد صاحبالزمان عج
بهگفته حدادی از جمعیت تقریبی 4میلیون و 200هزارنفری تهران، بیش از 3میلیون و 500هزار نفر در راهپیمایی شرکت کرده بودند؛ جمعیتی که سعی داشتند ضمن شعارخوانی و اعلام نارضایتی، خود را به میدان آزادی برسانند. او میگوید: «من و دوستان به حوالی مسجد صاحبالزمان (عج) در تقاطع خیابانهای آزادی و بهبودی که رسیدیم، شنیدیم همان جا قطعنامهای خوانده شد مبنی بر اینکه شاه رفته و با انتظار برای ورود امامخمینی (ره) به کشور، انقلاب اسلامی به سرانجام خواهد رسید. آن روز روی بسیاری از دیوارهای شهر نوشته بودند که مردم، هوشیار باشید کودتای 28مرداد رخ ندهد و این حکومت ظالم، جان دوباره نگیرد. بعد از راهپیمایی اربعین، تقریبا هر روز و هر ساعت در شهرهای مختلف کشور راهپیماییهای بزرگ و کوچک برگزار میشد طوری که حکومت بهتدریج زمام امور را از دست داد.»
راهپیمایی مستقل نوجوانان
گردشگران در مقصد بعدی یعنی مقابل در اصلی دانشگاه تهران، قرار است روایتهایی از روزهای 13آبان و 8بهمن 1357را بشنوند. به مقصد که میرسیم هم هوا سردتر میشود و هم دانههای برف، سریعتر و بیشتر از قبل بر زمین میریزند. ابتدا حجتالاسلام حسین کاظمزاده، عضو خانه طلاب جوان میگوید: «تا پیش از حادثه 13آبان 57، نوجوانان و دانشآموزان هویت مستقل در راهپیماییهای انقلابی نداشتند. این هویت با سخنرانی امامخمینی (ره) در مهر ماه همان سال خطاب به دانشآموزان، برانگیخته شد و تجلی یافت.»
کشتار مردم و دانشآموزان
حدادی که در حادثه 13آبان 57حضور داشته، با یادآوری آن کشتار بیرحمانه میگوید: «دانشآموزان از روز 12آبان 57 با تعطیلکردن مدارس، علیه حکومت پهلوی شعار میدادند و سعی داشتند به جریان راهپیماییهای انقلابی بپیوندند. صبح روز 13آبان، خود مأموران رژیم پهلوی اقدام به آتشزدن مغازهها و اموال عمومی کردند تا بهانهای برای اجرای حکومت نظامی و به تبع آن عزل جعفر شریف امامی داشته باشند. از ساعت حدود 16هم جمعیت قابل توجهی از دانشآموزان به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا در محوطه دانشگاه، تجمع کنند. در مسیر، سایر گروههای مردم نیز به آنها ملحق شدند. مأموران رژیم برای اینکه شرایط را به کنترل خود درآورند و از گستردگی دامنه راهپیمایی جلوگیری کنند، درهای میلهای دانشگاه را روی دانشآموزان و راهپیمایان بستند و شروع به تیراندازی کردند. بسیاری از دانشآموزان در آن وضعیت راه فراری نداشتند. افراد بیرون از دانشگاه (خیابان، میدان انقلاب و خیابانهای فرعی) نیز هدف تیراندازیهای بیامان مأموران قرار گرفتند. مغازهدارها و صاحبخانههای آن حوالی، شهدا و زخمیها را یا به داخل مغازهها و خانهها میکشاندند یا به هزار زحمت و خطر، راهی بیمارستانهای نزدیک میکردند. مأموران نیز با دیدن این همراهی، به داخل مغازهها و خانههای آنها یورش میبردند. »
نوکری که ثروتمند بود
گردشگران به نوبت سوار اتوبوس ویژه تهرانگردی میشوند تا به مقصد بعدی یعنی خیابان 17شهریور برسند. حجتالاسلام کاظمزاده فرصت را مغتنم میشمارد و سؤالی با این عنوان مطرح میکند: یکی از ریشههای وابستگی رژیم پهلوی به کشورهای بیگانه، صنعتی بود که پایههای اقتصاد داخلی را متزلزل میکرد و گردش مالی بازارهای کشورهای استعمارگر را رونق میبخشید. سرفصلهای وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی به کشورهای غربی و اروپایی شامل چه مواردی بودند؟ حدادی در پاسخ به این سؤال، میگوید: «رژیم پهلوی در قامت یک نوکر بود؛ نوکری که اتفاقا ثروتمند بود و میتوانست بهعبارتی آقا و سرور خودش باشد اما عزتنفس، غیرت و پشتکار نداشت. برای همین در گذر زمان به بازار مصرفی بزرگ برای تولیدات گوناگون کشورهای غربی و اروپایی تبدیل شد. آمریکاییها به اسم مدرنیته و ترقی، محصولات و برندهای خود را از پوشاک گرفته تا خوراک و صنایع روانه ایران میکردند، اما حاضر نبودند دانش فنی و تکنولوژی آن را در اختیار ایران بگذارند. آنها به سبب سودآوربودن این بازار مصرفی از حرکت ایران در مسیر خودکفایی نیز بهشدت جلوگیری میکردند. همهچیز واردات بود حتی آن صنایعی که منابعش در ایران تامین بود و میتوانست صنعت بومی محسوب شود! سازوکار کشورهای بیگانه برای صادرات کالاها و محصولاتشان به ایران هم اینگونه بود که بهترینها و باکیفیتترینها را صادر میکردند تا با جلب رضایت مشتریان بازار مصرف، آنها را وفادار و ثابت نگه دارند! بهعنوان مثال صنعت خودروسازی ایران در آن زمان، فقط مونتاژ بود؛ مونتاژی که به اسم صنعت مادر یا تولید ملی به خورد ملت میدادند. شاید تنها صنعت مادر در آن زمان صنعت ذوبآهن بود که البته آن هم در مراحل نخست فرآوری، بیشتر زیانآور بود. مثال دیگرش صنعت کفشسازی است که در آن روزگار ما جزو 5کشور تولیدکننده برتر جهان محسوب میشدیم اما به هیچ وجه از آن حمایت دولتی نمیشد. راه دور نرویم؛ برنج آمریکایی حدود سال 1350چنان در ایران بازار خودش را پیدا کرد که دیگر کسی به برنج اصیل ایرانی با آن عطر و طعم اهمیت نمیداد.» بحث وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی به کشورهای سلطهگر با رسیدن به خیابان 17شهریور و مسجد امامرضا ع به پایان میرسد.
مجروحان در حمام نمره محله و خانههای مردم
بعد از اقامه نماز ظهر در مسجد امام رضا(ع)، گردشگران در شبستان مسجد گرد هم میآیند تا حجتالاسلام والمسلمین رئوفی از کشتار و حادثه خونین 17شهریور روایت کند. البته بیش از ایشان حجتالاسلام کاظمزاده میگوید:«سعی داریم با محقق ساختن جهاد تبیین در شناخت درست تهران از پروژه تطهیرسازی رژیم پهلوی که از مدتها قبل توسط دشمنان کلید خورده است، به سلامت عبور کنیم.» حجتالاسلام رئوفی، امامجماعت مسجد امامرضا(ع)، درباره واقعه 17 شهریور عنوان میکند و روز حادثه بنده شاهد عینی نبودم. 13شهریور راهپیمایی بزرگ عید فطر از تپههای قیطریه تهران بعد از نماز عید شکل میگیرد. این راهپیمایی و تظاهرات از قیطریه، ونک، خیابان پهلوی (خیابان ولیعصر (عج))، خیابان ژاله و جنوب تهران آغاز شد و ساعت 18:30در میدان شهیاد (میدان آزادی) به پایان رسید. 16شهریور هم با وجود اعلام برخورد شدید دولت با برگزارکنندگان راهپیمایی و استقرار مأموران گارد ویژه، مردم در همه محلهها به خیابانها آمدند. رژیم پهلوی مستاصل شده بود. بنابراین دوباره اعلامیه برقراری حکومت نظامی در روز جمعه، 17شهریور را صادر کرد اما فایدهای نداشت و اعتراضات و راهپیمایی از میدان ژاله یا همان شهدا شکل گرفت. سربازان ارتش فرمان تیراندازی را دریافت کردند و کشتار خونین آغاز شد. زنان در صفهای نخست ایستاده بودند تا مأموران به قولی حیا کنند و کار به خشونت کشانده نشود اما نظامیان رژیم، بیشرمتر از این حرفها بودند. در نقلقولهای معتبری از اهالی محله و پسرعموهایم که شاهد عینی بودند، شنیدهام آنقدر خون بر زمین ریخته بود که دقایقی بعد از تیراندازی، مأموران مشغول شست و شوی خیابانها میشوند تا خبر ننگشان در شهر نپیچد. آنها حتی به افرادی که در جوی آب معابر پناه گرفته بودند هم رحم نکردند و بالای سرشان میرفتند و مستقیم شلیک میکردند. خیلی زود، دامنه تظاهرات به خیابانهای اطراف و سایر محلههای شهر کشیده شد. مردم در خانههایشان را باز میکردند تا مجروحان را از زیر دست و پا نجات دهند. تعدادی از مجروحان نیز به مغازهها و حمام نمره انتهای خیابان آشتیانی منتقل شدند.»
دستور کشتار داریم
محمدجواد رحمانی خلیلی یکی دیگر از شاهدان عینی حادثه 17شهریور است که درباره آن حادثه تاریخی برای گردشگران تور توضیح میدهد:«بیش از 60سال است که ساکن محدوده میدان شهدا هستیم. شیخی با نام یحیی نوری که منزلشان را به کلاس درس و بحث دینی و مذهبی تبدیل کرده بود روزها جلسات حوزوی و شبها محافل سخنرانی برگزار میکرد. گاهی هم اعلامیههایی منتشر میکرد. راهپیمایی میلیونی 16شهریور مردم را سرشار از احساس و حماسه کرد و زمینه برای تظاهرات در 17شهریور فراهم شد. شیخ نوری شامگاه 16شهریور، از مردم خواست تا صبحگاه 17شهریور به خیابان بیایند. از ساعت 7صبح جمعیت در میدان شهدا و خیابانهای اطراف جمع شده بودند و گاردیها نیز از همه طرف محاصرهمان کردند. یکی از مأموران فریاد زد که متفرق شوید ما امروز دستور کشتار داریم. شیخنوری سعی در گفتوگو با گاردیها داشت اما خون مردم به جوش آمده بود و لحظهای از شعار گفتن باز نمیماندند. همان موقع بود که کشتار شروع شد. تا ساعت 22صدای تیراندازی و شلیک قطع نشد. پهلوی تصور میکرد با کشتار، میتواند جلوی مردم را بگیرد اما نشد.»
شهادت چریک انقلاب در شقایقی
آخرین مقصد تور تهرانگردی، بنبست شقایقی در خیابان 17شهریور، محل شهادت سیدعلی اندرزگو چریک انقلاب است. بارش بیامان برف، مانع از حضور گردشگران در کوچه شقایقی شد. حجتالاسلام رئوفی میگوید:«خیلیها تا پیش از شهادت سیدعلی اندرزگو، او را نمیشناختند. اندرزگو متولد محله شوش بود. او به سبب علاقه به علوم دینی در مسجد هرندی دروس فقه و اصول خواند. تحتتأثیر شخصیتهایی مانند شهید نواب صفوی به سیاست ورود پیدا کرد و علیه رژیم ظالم وقت قیام کرد. مبارزات او از تظاهرات و پخش اعلامیه گرفته تا آموزش احکام و آموزههای دینی به مردم و مشارکت در عملیاتهای مختلف، ساواک را حساس کرد. اندرزگو اغلب اوقات بهصورت پنهانی و با نامهای مستعار زندگی میکرد و مدتها از کشور دور ماند. براساس اسناد باقیمانده از ساواک و دیگر شواهد قطعی سیدعلی اندرزگو، در 19ماه مبارک رمضان مصادف با دوم شهریور 1357در درگیری مسلحانه با نیروهای ساواک به شهادت رسید. اندرزگو راهی منزل یکی از دوستانش در خیابان 17شهریور بود، در بنبست شقایقی به محاصره مأموران ساواک درمیآید. تا همین چند سال پیش، محل اصابت گلولههای به خطا رفته ساواک بر دیواره ساختمانهای آن بنبست مشخص بود.»