در نزدیکی فلکه سوم خیابان‌ خزانه‌ بخارایی یک فلکه جمع و جور وجود دارد به نام «فلکه محقق» که یک سرش می‌خورد به خیابان شهید فراهانی و خیابان تقوی و سر دیگرش به شهرک بعثت می‌رسد. این میدان قدیمی تهران تاریخچه‌ای جالب دارد که در ادامه می‌خوانید.

همشهری آنلاین - مریم قاسمی : با اینکه نام فلکه محقق روی تابلو وسط فلکه خودنمایی می‌کند، اما هنوز که هنوز است اهل خزانه به وقت نشانی دادن، آن را «فلکه چالّی‌ها» معرفی می‌کنند. دورتادور میدان مغازه‌های صافکاری و نقاشی است و مغازه‌دارانی که خودروهای مردم را روبه‌راه می‌کنند. حالا این اسم خاص از کجا آمده و برای چه و به چه دلیل به این نام نامیده می‌شود، بهانه‌ای است برای ما تا به سراغ آدم‌های قدیمی محل برویم و دنبال پاسخ این سوال باشیم.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا ببینید

باغ میوه‌ای که بچه‌ها به آن ناخنک می‌زدند

چندین سال قبل زمین‌های دور و اطراف میدان محقق فعلی، متعلق به آقای وارسته و آقای «ابوالحسن محقق» بود. آقای محقق ملاکی بود که وکالت هم می‌کرد. کم‌کم‌ همه زمین‌ها فروش رفت و اولین ساکنان محل، خانه‌هایشان را آن اطراف بنا کردند.

این طور که اهالی تعریف می‌کنند، «علی‌اکبر رضایی»، «غلام قنبری» و حاج‌ «اصغر رنجبر» اولین ساکنان محل بودند. جعبه‌سازی جنوب‌ غرب میدان هم بود که حالا شده مجتمع مسکونی راهنمایی و رانندگی که محل دپو کلی جعبه و پالت بود. شمال‌ غرب میدان، باغ میوه محقق قرار داشت. با در چوبی و دیوار چینه‌ای پر از درختان میوه مثل توت، سیب و انگور که بچه‌های بازیگوش در مسیر رفتن به مدرسه گه‌گداری به آن ناخنک می‌زدند و باغبان با داد و فریاد آنها را از باغ بیرون می‌کرد.

جایی که در حال حاضر بوستان اندیشه است کانال آبی بود که آبش از کارخانه برق می‌آمد و می‌رفت سمت پایین. البته آب تقریباً گرمی‌ که اصلاً شبیه آب نبود و آهک داشت و بچه‌ها ندانسته دست‌هایشان را داخلش می‌شستند تا سفید شود! گاهی هم مردم محل ظرف و ظروف و رخت و لباس‌شان را برای شست‌وشو می‌آوردند. انتهای خیابان فراهانی قنات بزرگی بود. آب قنات، برخلاف آب کانال، زلال و خنک بود و تقریباً ۲۰‌ـ ۳۰ پله می‌خورد و پایین می‌رفت. کوره‌های آجرپزی بهزادی و کوره تهران هم نباید در این فهرست از قلم بیفتد به اضافه گلدان‌سازی که گلدان‌ها و کوزه‌های سفالی می‌ساخت. کم‌کم که محله شکل گرفت و دوروبر میدان‌ ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی‌ـ پر از جمعیت شد. میدان محقق هم سرو سامان گرفت و چند بار کوچک و بزرگ شد و آخر سر به شکل کنونی درآمد.

ارتباط محقق و شالی‌ها!

اینکه اسم محقق روی فلکه است درست، اما اینکه چرا این فلکه را به اسم چالّی‌ها یا شالّی‌ها می‌شناسند قصه‌ دارد. از آنجا که بیشتر ساکنان دور میدان را چالّی‌های قزوین تشکیل می‌دادند به این اسم معروف شده بود. از قدیمی‌های میدان حاج «اصغر ابراهیمی» بود که در خیابان مسلم فراهانی قهوه‌خانه داشت. نبش میدان مغازه حاج «اکبر رضایی‌ کنی» بود که به اکبرقصاب معروف بود، حاج «ذبیح شیخ‌سلیمانی»، «علی‌اکبر رفیعی» که خاور داشتند و «اصغر رفیعی» که پمپ‌ساز بود. گاراژ «حبیب قاسمی» هم آنجا بود که در آن شن و ماسه دپو می‌کرد. یکی از این ساکنان که اصالت چالی داشت حاج «حسین همتی‌خو» بود که خانواده‌اش حدود ۷۰ سال قبل از شال به تهران آمده بودند. حاج حسین در تهران به دنیا آمده بود، اما چون اصالت شالی داشت همچنان خود را شالی می‌دانست.

او کامیون‌دار بود و سال ۱۳۵۳ به شال رفت و آنجا کوره‌پزخانه زد. او عضو انجمن محلی هم بود و برای‌ آبادانی محله خیلی زحمت کشید. به‌طور مثال، انتهای خیابان فراهانی که به فدائیان اسلام می‌خورد، خیابان بن‌بستی بود که باعث ناامنی و وحشت اهالی می‌شد. برای همین حاجی از اهل محل کمی پول جمع کرد و با بولدوزر راه را باز کرد. حتی وکیل صاحب آن زمین شکایت کرد که تصاحب عدوانی کرده، اما حاج حسین دادگاه را قانع کرد که این کار برای محل و اهالی‌اش انجام شده و شخصی نیست.

رفتن به اداره برق برای برق‌دار کردن خیابان‌ها از کارهای دیگر او بود. حاج حسین به نوعی بزرگ محل محسوب می‌شد و خانه‌اش تقریباً حکم دادسرا را داشت و هر کس مشکل داشت برای حلش پیش او می‌آمد. حرفش خریدار داشت و به کارهای اداری هم وارد بود. چند بار پیش آمده بود که شخصی از هم‌ولایتی‌ها تصادف کرده بود و برای گرفتن رضایت از حاج‌حسین می‌خواست که کمکش کند. در مراسم خواستگاری هم پای ثابت بود. خلاصه اینکه هنوز نام حاج «حسین همتی‌خو» در خزانه سر زبان‌هاست.

شال؛ قصبه‌ای از بخش بوئین‌زهرا

اما بشنوید از شال: «شال» معرب لفظ چال است که در زبان محاوره و محلی نیز به همین نام‌خوانده می‌شود. وجه تسمیه آن هم به شرایط جغرافیایی شال برمی‌گردد. چون اگر دشت قزوین را مانند پیاله بدانیم شال تقریباً در ته این پیاله قرار دارد. به گفته علامه دهخدا، شال قصبه‌ای از دهستان رامند بخش بوئین‌زهرا در شهرستان قزوین است که آبش از رودخانه خزرود تأمین می‌شود و محصولاتش غلات، انگور، بادام، قیسی و هندوانه است و شغل اهالی‌اش زراعت، گلیم‌بافی و جاجیم‌بافی. شال قصه جالبی دارد که یادآوری‌ آن برای خیلی از اهالی خزانه که اهل آنجا هستند خالی از لطف نیست.

می‌گویند در زمان پهلوی اول از طرف دولت می‌آیند و می‌گویند که کل روستا، ۷۰۰ تومان بدهند تا ما برایشان بخشداری بزنیم. بزرگ‌های محل نمی‌پذیرند که این پول زور را به دولت بدهند. اما اهالی بوئین‌زهرا زرنگی می‌کنند و ۷۰۰ تومان را می‌دهند و دولت در آنجا بخشداری می‌زند و بوئین‌زهرا، بخش می‌شود. در حالی که از لحاظ جمعیت و وسعت یک‌دهم شال هم نبود! به گفته «حسینعلی رنجبر»، در حال حاضر هیچ جای ایران به اندازه شال کوره آجرپزی ندارد؛ حدود ۲۰۰ کوره که کل آجر استان‌های شمالی کشور را تأمین می‌کند. علاوه‌ بر این، اغلب ساکنانش کشاورز و دامدارند و دست‌شان به دهانشان می‌رسد. به گفته او، «در شال آدم فقیر و کم‌درآمد نمی‌بینید.»

شکل‌گیری هیئت شالی‌های مقیم مرکز!

مهاجرانی که از شهرهای مختلف به پایتخت می‌آمدند همیشه سعی می‌کردند اصالت خود را حفظ کنند و در هر صورت در یک محل ساکن شوند تا در خوشی و ناخوشی در شهر غریب به داد هم برسند. شالی‌های مقیم میدان محقق هم روزهای جمعه و شب شنبه یک هیئت چرخشی داشتند که هر هفته خانه یکی بود. هیئت خانه به خانه می‌رفت و برنامه‌هایش قرائت قرآن بود و مسائل روز که در جمع مطرح و درباره‌اش بحث می‌شد و یک روحانی بود به نام حاج آقا نورانی که گاهی می‌آمد و مسئله می‌گفت. تا اینکه سال ۱۳۵۹ حاج «اصغررنجبر» ۲۰۰‌متر از زمین خودش را وقف هیئت می‌کند و آستین همت بالا می‌زند و حسینیه شالی‌ها را رو به راه می‌کند.

بیش از ۳۰ سال است که همه‌ساله در ایام محرم و صفر تا هفتم امام در حسینیه برنامه عزاداری و اطعام برگزار می‌شود و ۳ شب اول را فرزندان حاج اصغر ‌بانی اطعام هستند. یک اخلاق خوب که هنوز شالی‌ها بعد از سال‌ها که از شال به تهران آمده‌اند حفظ کرده‌اند این است که هر اتفاق خیر و شری برای هر کدام از شالی‌های محل بیفتد همه سعی می‌کنند، هر چند نسبتی با او نداشته باشند باز هم در مراسمش شرکت کنند و این‌طور مراسم‌ها را پر و پیمان و آبرومند برگزار کنند تا نام شالی یا چالی در خزانه و فلکه سوم یادگار بماند.

برچسب‌ها