همشهری آنلاین - لیلا مسلمی: به همین مناسبت گفتوگویی با «ناصر شکر اللهزاده»، که یکی از جانبازان سرفراز هشت سال دفاع مقدس است انجام دادهایم. ناصر شکراللهزاده متولد سال ۱۳۴۳ است. در سال ۱۳۵۹ به جبهه رفت و در عملیاتهای مختلف حضور داشت. وی اکنون جانباز ۷۰درصد است. در جنگ ۱۲ گلوله به بدنش اصابت کرد و تاکنون هم جای برخی از گلوله و ترکشها روی بدنش باقی مانده است. ناصر شکراللهزاده ساکن محله اختیاریه است و ۲ فرزند پسر دارد که در رشتههای حقوق و مهندسی کشاورزی مشغول به تحصیل هستند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
لطفاً در مورد نحوه شروع فعالیتهای انقلابیتان برایمان بگویید.
فعالیتهای انقلابی من از سن ۱۴ سالگی با شرکت گسترده در راهپیماییها آغاز شد. پس از راهاندازی حزب جمهوری برای تبلیغات به حزب جمهوری رفتم و فعالیتهای بیشتری را به عهده گرفتم. حزب جمهوری در آمد نداشت و قادر به خریدن رنگ نبود. در آن زمان به همراه چند تن از جوانان دیگر با جوراب و آهک بر روی دیوارها شعار مینوشتیم و انقلاب را تبلیغ میکردیم. پس از سال ۱۳۵۸ به کردستان رفتم و افتخار این را داشتم به مدت یک سال در کردستان برای دفاع از مملکتم خدمت کنم. با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ به آبادان اعزام شدم.
چه شد که به جبهه رفتید و در چه عملیاتهایی شرکت داشتهاید؟
۱۶ ساله بودم که همانند دیگر همسن و سالهایم برای دفاع از میهن عزیزم بهصورت داوطلب به جبهه رفتم و هدفم برای حضور در جبهه عشق به امام حسین(ع)، خمینی(ره) و وطن بود. در۳ عملیات شکست حصر آبادان، امام رضا(ع) و رمضان قبل از سال ۶۱ حضور داشتم.
در چه عملیاتی مجروح شدید و نحوه جراحت خود را توضیح دهید.
در عملیات رمضان به سختی مجروح شدم. در این عملیات در خاک عراق بودم و متأسفانه نیروهای عراقی ضد حمله زده بودند و ما خیلی در خاک عراق پیشروی کرده بودیم. ۱۲ نفر بودیم که بین تانک و نفرات پیادهگیر افتاده بودیم و با گلوله تانک، کالیبر ۵۰ و با نفرات پیاده توسط کلاشینکف از تمام نقاط بدن زخمی شدم و چند تن از دوستانم به شهادت رسیدند. بعد از آن چیزی را به یاد ندارم، تا اینکه چشمانم را باز کردم و دیدم در بیمارستان هستم.
چگونه با جراحت کنار آمدید؟
به عشق امام حسین(ع) توانستم این مجروحیت را تحمل کنم.
آیا برای درمان به خارج از کشور اعزام شدید؟
خیر.
به خانواده از چه طریقی اطلاع داده شده بود که جانباز شدهاید و خانواده با شنیدن جانبازی شما چه عکسالعملی نشان دادهاند؟
برادر من در منطقه حضور داشتند و به یاد ندارم که به مادرم از چه طریقی اطلاع دادند. من از نظر جسمی در شرایط مناسبی نبودم و زمانی که بستری شدم ۶ـ ۷ ماه در کما بودم.
خاطراتی از دوران حضورتان در جبهه برایمان بگویید.
خاطرات خیلی خوبی در آن سالها داشتیم و شوخطبعی در بین ما خیلی زیاد بود. از نظر من تمام دوران جبهه خاطره است. زمانی که عملیات آغاز میشد نیاز به خط شکن داشتیم و گاهی اوقات برای باز کردن محور اول، محورها لو میرفت و ۱۰۰ نفر دعوت میشدند تا محور لو رفته را باز کنند و تمام بچهها با هم دعوا داشتند تا بروند روی مین تا به شهادت برسند و برای شهادت با یکدیگر دعوا میکردند.
جانبازان و ایثارگران قشر خاصی بوده و درگیر یکسری مشکلات ویژهای هستند. به نظر شما برای کاهش این مشکلات مسئولان چه وظیفهای بر عهده دارند؟
درتمام دنیا به کسانی که درجنگ شرکت کردند احترام میگذارند. به جانبازان و یا کسانی که درگوشه آسایشگاه فراموش شدهاند باید توجه کرد و به راحتی از کنارآنها نباید رد شد. به نیازهای درمانی و بحث مسکن آنها باید بیشتر توجه شود. جانبازان کسانی بودند که برای جنگ خیلی زحمت کشیدند و اینان کسانی هستند که حتی دوست ندارند شناخته شوند. وظیفه مسئولان است که از آنها قدردانی کنند. مسئولان باید با جانبازان نشستی داشته باشند و مشکلات جانبازان را از زبان خودشان بشنوند.
آقای شکراللهزاده در قبال جانبازیتان چه توقعی دارید؟
این یک معامله با خدا بود و معامله با خدا گرههایی از زندگی باز میکند که هیچ شخصی نمیتواند این کار را انجام دهد. بنده از امکانات و حقوق جانبازی هیچ استفادهای نکردهام.
به نظر شما وظیفه جوانان هم اکنون چیست؟
دیدگاه خودم نسبت به جوانان خیلی خوب است و جوانان به دنبال کارهای مثبتی هستند. الان مشکل اصلی ما اشتغال و مسکن جوانان است. جوانان هیچ مشکلی برای انقلاب نداشته و تمام فعالیتهایشان مثبت است. جوانان این دوره هیچ چیزی از جوانان جنگ کم ندارند.
چند سال است که ساکن محله اختیاریه شدهاید؟
۲۶ سال.
چرا منطقه ۳ را برای سکونت انتخاب کردید؟
من در منطقه ۳ آرامش فکری داشته و محله اختیاریه در بین محلههای دیگر منطقه قدیمیتر بوده و مذهبینشین است و اهالی این منطقه خیلی بیآزار هستند. تنها مشکل این محله شلوغ بودن آن است و اینکه مغازهداران رعایت حال ساکنان را نمیکنند.
آیا به دلیل شلوغی محله تصمیم به جابهجایی گرفتهاید؟
بله متأسفانه شلوغی این محله وترافیک سنگین باعث شده تا اهالی به آرامش نرسند. از نظر من خیابان دیباجی جنوبی محل خوبی برای سکونت است و اگر بشود دوست دارم تا در این خیابان ساکن شوم.
در آخر اگر حرف یا سخنی با مردم و مسئولان دارید بفرمایید.
از مسئولان و بنیاد شهید تقاضا دارم تا به مشکلات تمامی جانبازان بیشتر رسیدگی کنند و مشکل درمان و مسکن آنها را برطرف کنند. و در آخر میخواهم که روی فرهنگ جامعه و دیدگاه مردم به جانبازان بیشتر کار کنند.
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۳ به تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۰