دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
منوچهر احترامی، طنازی که شخصیت بیبدیلش همواره شایسته احترام بود، کوله بار سنگین آلام خویش را بر زمین نهاد و سبکبال و سمندآسا راهی آسمانها شد.
منوچهر احترامی که نسب از علامه میرزا ابوالحسن شعرانی (ره) میبرد، پرورشیافته خاندان علم و تدبیر بود. طبع بلند شعر، تسلط بر پیشینه هنر و ادب پارسی، تحصیل در رشته حقوق، تجربه 30 سال فعالیت در مرکز آمار ایران، حضور مؤثر و مستمر در میان هیات نویسندگان و طنزپردازان مجلات توفیق و گل آقا، از جمله امتیازات ویژه پیرمردی سر طاس با موهای سپید آشفته و سبیل پرپشت خاکستری بود که وقتی به تماشای کودکان مینشست، دیدگانش از مهربانی میدرخشید.
جای خالی او در نمایشگاههای کتاب از این پس آزاردهنده خواهد بود؛ آنگونه که گمنام و فارغالبال در میان غرفهها بهدنبال کتاب روانه میشد و با شیطنتهای کودکانه با آنان میآمیخت.خالق داستانهای حسنی گرچه فرزندی به یادگار نگذاشت لیکن کودکان 3 دهه گذشته تاکنون و از این پس، همه فرزندان معنوی او خواهند بود.
هرچند شمار کتاب «حسنی نگو یه دسته گل» از مرز 10 میلیون نسخه گذر کرد اما سهم پیرمرد از عواید این موفقیت رشکبرانگیز، تنها خندههای شادمانه کودکان و والدینی بود که آن اشعار نغز را زمزمه میکردند. هزاران دریغ که اثر فاخر منوچهر احترامی با عنوان «طنز در تعزیه» که اثری پژوهشی و مستند به شمار میرود، هنوز امکان انتشار نیافته است.
امروز مردی که همیشه شایسته احترام بود و هیچگاه قلم طنز و فاخر خود را به واژههای سخیف نیالود از آسمانها نظارهگر خندههای شادمانه مردمان این سرزمین است؛ دیگر نظاره تن رنجور میرزا والده، او را محزون نمیکند؛ دیگر درد مزمن قلب و تعجب فشار خون او را نمیآزارد؛ دیگر از اینکه او را استاد خطاب کنند، شرمگین نمیشود.
سلام بر او، آنگاه که قلم برداشت و طنز پرداخت و آنگاه که با شعر لطیفش روان مردمان را مسرور کرد و آنگاه که برانگیخته شود و اجر شادمانی زمینیان را در آسمان بستاند.