مرحوم‌ حاج «اصغر عبداللهی رحمت‌آبادی» نامی‌ آشنا برای اهالی نازی‌آباد و خیلی از شهروندان تهرانی‌ بود. فالوده‌فروشی که هم کام مردم را با هنرش شیرین می‌کرد و هم با فقرا و نیازمندان رفیق بود و از دخل مغازه‌اش سهمی برایشان کنار می‌گذاشت تا ادای دینی کرده باشد به هم‌نوعان و رضایت خدا را به دست آورد.

همشهری آنلاین _ مریم قاسمی: حاج‌اصغر محله ما عمری را با مهربانی و مردمداری کنار اهالی‌ نازی‌آباد گذراند و نمونه‌ای بود از کاسبان خوشنام این شهر بزرگ. در کتاب «تاریخ کسب و کارهای تهران» با چهره‌های معروف و مشهوری برخورد می‌کنیم که گرچه خیاط‏ بودند یا چلوکبابی داشتند یا به مشاغل دیگری سرگرم بودند، اما به دلیل روح و دل پاکشان بین مردم آنقدر محبوب بودند که به‌درستی عنوان عارف را برایشان به کار می‌بردند؛ افرادی مثل مرشد چلویی و داستان معروف لقمه گرفتن از کباب و نان برای فقرا و کارگران بازار.

شاید عده‌ای بگویند این مثال‌ها مربوط به روزگاری سپری‌شده و رفته است، در حالی که واقعیت این نیست. این قبیل آدم‌ها هنوز در تهران این روزهای ما هستند؛ یکی مانند کاسب نیکوکار میدان‌ بازاردوم نازی‌آباد که دستان بخشنده‌ای داشت. بچه‌های بازیگوش دیروز محله نازی‌آباد به یاد دارند که در تابستان‌ها وقتی هوس فالوه می‌کردند و پولی در جیبشان نبود، مغازه حاج‌اصغر تنها جایی بود که می‌توانستند دلی از عزا درآورند و احساس بدهکاری هم نداشته باشند، چون آقای فالوده‌فروش به بچه‌ها می‌گفت که حق خودشان را می‌خورند و تازه این کار برایش برکت و رزق و روزی دارد.

خواندنی‌های بیشتر را اینجا دنبال کنید

یادش هست، گرچه در جمع ما نیست

حاج «اصغر عبداللهی‌ رحمت‌آبادی»‌ که‌ عمری‌ کام‌ اهالی‌ نازی‌آباد را با فالوده‌ شیرازی شیرین‌ کرده، این‌بار با رفتنش اوقات اهالی را تلخ کرد. در محدوده بازار دوم‌ نازی‌آباد از هرکسی‌ که بپرسید، نشانی فالوده‌فروشی‌نیکوکار را بلدند. همه می‌گویند که‌ حاج‌اصغر سال‌ها در خیابان ۱۲متری نیکومرام جنوبی به مردم خدمت می‌کرد. باید قبول کرد که کاسب ۸۶ساله‌ای که یک عمر تهرانی‌ها را با دنیای خوشمزه و خنک فالوده به سمت خود می‌کشاند، گرچه دیگر در جمع ما نیست اما عطر وجودش را هنوز می‌توان از در و دیوار محله حس کرد. چون او فقط یک کاسب ساده نبود، رسم مردمداری و مهمان‌نوازی را خوب می‌دانست و مردم این را فهمیده بودند و وجودش را در محله نعمت می‌دانستند. 

ناگفته نماند که از قدیم فالوده، دسر سنتی و تابستانی تهرانی‌ها بود. این خوراکی راه خود را از خانه‌ها به فالوده‌فروشی و از آنجا به کافه قنادی گشود و در نهایت در دل مردم تهرانی خوب جا باز کرد. وقتی این دسر با دستان ماهر کاسب خوشنام منطقه ما تهیه می‌شد، همه می‌گفتند که این فالوده با بقیه فالوده‌های تهران فرق دارد.

 جذب اهالی با خوشرویی و محبت

«مجتبی ده‌بزرگی» معتمد و فعال محله نازی‌آباد درباره این کاسب نیکوکار و خوشنام می‌گوید: «فراموش نمی‌کنم روزهایی را که «حاج اصغر» هم پشت دخل بود و هم مشتری‌ها را راه می‌انداخت.  او به گرمی با مردم سلام و علیک می‌کرد و به همه روی خوش نشان می‌داد و عقیده داشت که خوشرویی و محبت باعث شده تا بسیاری از جوانان و نوجوانان اینجا را به‌عنوان پاتوق خود انتخاب کنند و از قهوه‌خانه‌هایی که مثل قارچ همه جای محله را گرفته‌اند، دوری کنند. نازی‌آبادی‌ها می‌دانند که خیلی از جوان‌ها ممکن بود در دام اعتیاد بیفتند و او سال‌ها بود که ناجی جوان‌ها شده بود.»

کاسبی که مشکل‌گشای جوانان دم‌بخت بود

«داود گودرزی» یکی دیگر از اهالی منطقه ۱۶ تهران می‌گوید: «جالب اینکه مرحوم حاج اصغر بیشتر سؤالات مردم را با شعر پاسخ می‌داد‎؛ اشعاری پرمعنا و زیبا که  هرکدامش نکات اخلاقی و معرفتی را گوشزد می‌کرد. در چشمان دریایی‌اش طوری محبت موج می‌زد که انگار همه مردم از خانواده، بستگان و آشنایانش بودند. هرکسی وارد مغازه‌اش می‌شد در فاصله‌ای کوتاه با او گرم می‌گرفت. عده‌ای آنقدر روزهای خوبی را در اینجا سپری کرده بودند که برای تجدید خاطره می‌آمدند و یا قدیم می‌کردند.»

او اضافه می‌کند: «حاج اصغر علاوه بر اینکه مهمان‌نواز و مردمدار بود، خیرو نیکوکار هم بود. او با خودش عهد بسته بود که اگر جوانی در محله برای برگزاری مراسم ازدواج دچار مشکل است، به او کمک کند تا هرچه سریع‌تر به خانه بخت برود. یک موقع جهیزیه آماده می‌کرد و زمانی هم کمک‌هزینه‌ای را به جوان‌ها هدیه می‌کرد و با انجام این کار حس خوبی به او دست می‌داد، انگار همه دنیا مال او بود.»

درست کردن فالوده برایش فوت آب بود

حاج اصغر حدود ۵۰ سال بود که در تهران کاسبی می‌کرد. درست از ۱۸سالگی وارد این کار شد. تنهاکاری که خوب بلد بود، همین کار بود. نشاسته خیس را از خیابان اعدام، مغازه آقا تهرانی می‌خرید کیلویی ۶ زار. درست کردن فالوده هم برایش فوت آب بود. اما آن موقع امکانات کم بود و با چراغ نفتی نشاسته را می‌پخت. چون آب لوله‌کشی نداشتند، مجبور بود برود از فشاری سر خیابان شهید رجایی (آرامگاه) ا آب بیاورد. با این همه فالوده یک‌ساعته حاضر می‌شد. وقتی همه‌اش را می‌فروخت دوباره فالوده درست می‌کرد، چون می‌دانست که اگر نشاسته پخته بماند خراب می‌شود. اوایل با چرخ، بساط می‌کرد و فالوده را با کاسه‌های چینی و بلوری به دست مردم می‌داد ظرفی یک قران، نهایت ۲زار.

مزه بستنی‌اش زیر دندان‌ها مانده!

اصغر آقا ۳، ۴سال با چرخ‌دستی فالوده می‌فروشد و پس از آن مغازه‌ای را به قرار روزی یک تومان اجاره می‌کند و بعد از مدتی این مغازه را در خیابان نیکومرام می‌خرد و ۵۰ سال در این محل کاسبی می‌کند. اما چه می‌شود که آدم یکجا یک ظرف بستنی یا فالوده می‌خورد و تا سال‌ها می‌گوید مزه بستنی فلان‌جا زیر دندانش است؟ سؤالی است که حاج اصغر در زمان حیاتش می‌گفت که بسته به دست است؛ مثل قرمه‌سبزی که بعضی درست می‌کنند و شما موقع خوردنش می‌خواهید انگشتتان را هم بخورید و همان غذا را هم بعضی درست می‌کنند که آبش یک طرف می‌رود و لوبیا و سبزی‌اش یک طرف!. البته به مواد اولیه خوب هم بستگی دارد. شیر سالم تازه که از گاوداری می‌آید و زعفران و گلاب اصل همگی مزه را بهتر می‌کند. از جنس نزدن خیلی شرط است. او اعتقاد داشت که با خداباش، پادشاهی کن، بی‌خداباش هرچه‌خواهی کن.

 سنتی‌اش خوب است

 از دیدگاه مرحوم حاج‌اصغر، در گذر ایام مواد تشکیل‌دهنده بستنی و فالوده توفیری نکرد، بستنی سنتی شیر است و ثعلب و گلاب و زعفران یا وانیل. تنها چیزی که فرق کرد این بود که در قدیم کار دستی و پاتیلی بود و قالب بشکه، که دورش را خمیر می‌زدند و با پارو آنقدر هم می‌زدند تا بستنی حسابی خودش را می‌گرفت و کش می‌آمد. اما با آمدن دستگاه «شیرسفت‌کنی»‌ کاری که پیش‌ترها در چند ساعت انجام می‌شد نیم‌ساعته جمع‌وجور می‌شود.