تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۸۸ - ۰۶:۴۴

حجت‌الاسلام دکتر داوود مهدوی‌زادگان: تاریخ سیر عقل در غرب تا آغاز عصر نوزایی تا حدی با تاریخ عقل در عالم اسلام مشابه بوده، گرچه تفاوت‌های آشکاری را هم می‌توان بین آنها مشاهده کرد.

با این حال، تاریخ جدید عقل در غرب، سیری متفاوت با آنچه در گذشته بوده، داشته است؛ اگرچه عده‌ای عقل مدرن را سیر اجتناب‌ناپذیر کلیت عقل غربی دانسته‌اند.
عقل جدید (در غرب) خود‌بنیاد و خودآیین بوده و از هر مرجع بیرونی استقلال دارد و به واقع، خود ارجاع است. این مسئله، تفاوت آشکاری با مفهوم عقل در معارف اسلام و به‌ویژه تشیع دارد. شناخت این نقاط اختلاف و تضاد از جمله مهم‌ترین راهکارهای موجود در شکاف مابین سنت و مدرنیته است. مطلب حاضر باتوجه به نکته اخیر به تبیین این اختلاف پرداخته است.

مدرنیته یا تجدد، پدیده‌ای بشری و غیردینی است. بشری بودن آن به‌دلیل ابتنای آن بر اداره خردورزانه انسان غربی است و غیردینی بودن آن نیز به‌دلیل معطوف نبودنش بر دین است. بحث ما در این گفتار به این مسئله باز می‌گردد که اندیشه شیعی بر پایه آموزه‌های اعتقادی‌اش چه نسبت و تفسیری از مدرنیته دارد. تا وقتی وجه بشری و غیردینی بودن تجدد معلوم نشود، دستیابی به پاسخ دقیق و بنیادین ممکن نیست.

خطاب بحث را به مهم‌ترین رکن مدرنیته، یعنی عقلانیت متوجه ساخته و مسئله اساسی (تعیین نسبت و تفسیر) را پیرامون همین موضوع طرح می‌کنیم. رایج‌ترین تیپ‌شناسی عقل‌گرایی در اغلب مباحث و گفت‌وگوهای مدرن مبتنی بر دیدگاه‌های جامعه‌شناختی است اما در اینجا از افق فلسفی به این موضوع توجه می‌شود. به‌نظر می‌رسد، تحقیقات فیلسوفان مسلمان در فلسفه اسلامی کمک زیادی در این بحث به ما خواهد کرد.

تیپ‌شناسی فلسفی

بحث «اعتبارات ماهیه» در فلسفه اسلامی از جمله مباحث مهم درباره ماهیت چیزهاست. فاعل شناسایی ممکن است ماهیت اشیا را به 3 صورت ذیل در نظر آورد:

1. ماهیت به شرط شیء؛ 2. ماهیت به شرط لا؛ 3. ماهیت لا به شرط
قسم اول از اعتبارات سه‌گانه ماهیت را «ماهیت مخلوطه» (همراه منضّم با شیء دیگر)، قسم دوم را «ماهیت مجرده» (جدا شده و مجرد از شیء دیگر یا غیرمنضّم با شیء دیگر)، قسم سوم را «ماهیت مطلقه» (رها و فارغ از مقید بودن یا نبودن با شیء دیگر) می‌نامند. البته ملاحظه نفس ماهیت، قطع نظر از امر خارجی، «لابشرط» است، زیرا ماهیت در مقام ذات مشروط به بودن یا نبودن چیزی نیست. از این رو، ماهیت در مقام ذات را «ماهیت مهمله» نیز می‌نامند. شکل دیگری از «ماهیت لا‌بشرط» نیز قابل تصور است و آن ملاحظه ماهیت با آن اعتبارات سه‌گانه است. در این صورت، ماهیت مقسَم... برای تقسیمات سه‌گانه است، از این رو، به آن «ماهیت لا بشرط مقسَمی» گفته می‌شود. پس لابشرط بدون ماهیت در 3 حالت خواهد بود:

1. ماهیت مهمله؛ 2. ماهیت مقسَمی؛ 3. ماهیت قسمی
اکنون به کمک این بحث فلسفی سراغ عقلانیت یا همان عقل مدرن رفته و نوع اعتبار آن را معلوم ساخته تا بعد نسبت و تبیین شیعی با آن معلوم شود. پرسش فلسفی آن است که عقل مدرن مطابق با کدام یک از اعتبارات سه‌گانه ماهیت است؟ به عبارت دیگر، عقل و خرد در اندیشه غربی با کدام اعتبار سه‌گانه ماهیت تعین و تشخص پیدا کرده است؟ برای تعیین نوع اعتبار ماهوی عقل مدرن، باید ابتدا آن امر دیگر را مشخص کرد. عقل مدرن در نسبت با چه امر خارج از ذات متعلق به یکی از اعتبارات سه‌گانه ماهیت قرار گرفته است؟ در اینجا، مراد از آن امر دیگر، دین به مفهوم عام آن (خدا، رسول خدا، وحی، شریعت و آخرت) است. نیز عقل در اندیشه مدرن در نسبت با دین وحیانی بر مبنای کدام یک از اعتبارات سه‌گانه تعریف شده و عینیت یافته است؟

اعتبار عقل در اندیشه مدرن

به‌نظر می‌آید که عقلانیت در اندیشه غربی نسبت به امر دین، «به شرط لا» اعتبار شده است. در دوره قرون وسطا و پیش از رنسانس، عقل همراه با دین و عقلانیت توأم با دیانت اعتبار شده بود. عقلانیت منضّم با دین معتبر بود. از قرن چهارم میلادی تا 4 و 5 سده پیش، قاعده آوگوستینوسی بر سراسر اروپای مسیحی سیادت و شهرت داشت که «فهم پاداش ایمان است، لذا در پی آن مباش که بفهمی تا ایمان آوری بلکه ایمان بیاور تا بفهمی».(1) مطابق این قاعده، واقعیت عینی عقل، همراه بودن آن با دین است. عقلانیتِ توأم با ایمان و باور دینی ا‌ست که واقعیت پیدا کرده است. چنین وضعی از عقلانیت در قرون وسطای مسیحی همان اعتبار «بشرط شیء» عقل است. واقعیت عقل مقید با دین اعتبار شده است.

موضع اندیشه مدرن دقیقاً در تعارض با این تفکر قرون وسطا و روگردانی کامل از آن است. گسستن از قید دین و مرجعیت دینی به روحیه‌ای مسلط بر اندیشه‌ورزان اروپا تبدیل شده بود. زمزمه‌های اولیه تعارض با روح تفکر قرون وسطا، نفی مرجعیت دینی و تأکید بر پیروی دین از عقل بود، از این‌رو بود که «آزادی و قبول مسئولیت با هدایت عقل به جای تسلیم مطلق در مقابل اراده خدا نشست و رفته رفته بحث جسورانه و تفکر آزاد جای ایمان را گرفت».(2)

اکنون جاذبه‌های آسمانی نامتناهی جای خود را به چشم‌اندازهای زمینی متناهی سپرده است. به‌تدریج که موقعیت و جایگاه عقلی به مثابه یگانه مرجع و معیار سنجش چیزها تثبیت شده بود، موضع انتقادی نسبت به سنت‌های دینی شدت پیدا کرده بود. گرچه بسیاری از عقل‌گرایان به‌وجود خدا معترف بودند ولی وحی را انکار می‌کردند‌(3).

 در نتیجه سرچشمه اصلی ارتباط با خدا به فراموشی سپرده شد. از آن پس عقلگرایان مذهبی «در جست‌وجوی یک دین اخلاقی صرف بودند که از اسرار مافوق عقلی خالی باشد». آنان بر این باور بودند که تنها با نیروی عقل و بدون کمک آسمانی می‌توان یک زندگی اخلاقی داشت و این نظریه اساسی اومانیست‌ها بود. (4)

عقل‌گرایی افراطی به همراه پیشرفت‌های چشمگیر علمی حس استقلال و اعتماد به نفس انسان غربی را تشدید کرد و بر این عقیده که تنها با نیروی عقل می‌توان به مقصود رسید، تأکید می‌شد. گرچه فرانسیس بیکن در آغاز عصر جدید، دین را مانع فلسفه طبیعی و جزو بت‌های چهارگانه تلقی نکرده بود و این مانعیتِ دینی را به «سادگی و بی‌احتیاطی بعضی اشخاص» نسبت داده است(5) اما در قرن نوزدهم، ضدیت با علم و خرد از ناحیه معرفت دینی و از جانب خود دین تلقی می‌شد، از این رو، الحاد به‌تدریج به فرهنگ و باور غالب تبدیل شد. قرن بیستم به‌شدت قرن قبلی بر طبل الحاد نمی‌کوبد و بیشتر سعی دارد در موضع شکاکیت یا به تعبیری «در منطقه وسیع تاریک و روشن و معتدل بین دیانت و لاادری‌گری زندگی کند». گرایشی که نسبت به جماعت ملحدین و لاادریون بیشتر است و به طبقه روشنفکر تعلّق دارد، لیکن روحیه دین‌ستیزی و تصور ناسازگاری علم و دین توسط همین گروه‌ها بر جامعه غربی غلبه کرده است.

در واقع، شمار چنین انسان‌هایی، بسیار بیشتر از ملحدین متعهد و لاادریون صریح است. این گروه اخیر به طبقه روشنفکرتر جامعه تعلق دارد اما افکار آنان، بخشی از ویژگی‌های نگرشی شده است که در همه اجزای جامعه جدید غربی رسوخ یافته است. این تصور که بین علم و دین ناسازگاری وجود دارد ـ که محور اصلی انسان‌گرایی است ـ تا فراسوی طبقه خودِ انسان‌گراها گسترش یافته است.

علم با اعتبار فراوان، بر آمده از منافع عملی فناوری و قدرت سحرگونه پر مهابتی که متخصصان را فرا گرفته است، اقتدار و مرجعیتی یافته که تصور می‌رود اعتبار دین را کنار بزند. از نظر بسیاری از جوانان، این تصویری است که وضع رایج تمدن ما عرضه کرده است، از این رو اگرچه لاادریون و ملحدین آشکار نسبتاً معدود بوده و هستند ولی تأثیر و نفوذ تفکر آنان چشمگیر بوده است.(6) بنابراین، عقل و عقلانیت در دنیای جدید غربی نسبت به امر دین و وحی، «بشرط لا» اعتبار شده است. دین در عقلانیت جدید، موضوع تحقیق است، نه شریک تحقیق. با مشارکت دین سراغ شناخت عالم نمی‌روند.

عقل مدرن، در راه شناسایی چیزها تنها به‌خود متکی ا‌ست و به چیزی ورای توانایی خود اعتقاد ندارد. مفهوم «فردیت» در اندیشه غربی همین است؛ اثبات و تأکید بر توانایی ذهنی خود و نفی هر گونه شریک معرفتی. عقل مدرن خود بنیاد است و در تأسیس خود به غیر از توانایی عقلانی خود به چیز دیگری تکیه نمی‌کند.

اعتبار عقل در اندیشه شیعی

همین درک فلسفی از عقلانیت مدرن را می‌توان در تفکر شیعی پی گرفت. در مذهب شیعی، عقل و خردورزی چگونه اعتبار شده است؟ آیا به مانند اندیشه مدرن، «بشرط لا» أخذ شده است یا اعتبار دیگری در کار است؟ آیا در تفکر شیعی، عقلانیت به اعتبار ناسازگاری و تعارض با دین لحاظ شده یا خیر؟ پیداست که با چنین درکی می‌توان نسبت میان تشیع و مدرنیته را در موضوع عقلانیت معلوم ساخت.

از مجموعه روایات شیعی معلوم می‌شود که عنصر عقل و خردورزی، برخلاف اندیشه مدرن، «بشرط شیء» أخذ شده است. عقل پدیده‌ای همراه با دین است و عقلانیت توأمان با دیانت به شمار می‌آید؛ زیرا کنش عقلانی بدون دیانت شکل نمی‌گیرد. عقل خود را مشروط به دین کرده است و هیچ گامی را بدون همراهی دین برنمی‌دارد. عقل در برخی روایات ملاک و معیار ثواب و عقاب آدمیان است(7) زیرا عقل خطاب امر و نهی خداوند است.

در روایت دیگری از امام صادق، عقل وسیله عبودیت و وسیله‌‌ای برای به دست آوردن بهشت است(8) از این منظر، خردی که ابزاری برای بندگی نباشد اساساً خرد نیست. چنین نیرویی شبه‌عقل است، نه خود عقل. در روایتی از رسول خدا نقل شده که فرمود: فردای قیامت، درجاتِ بندگان خدا و دستیابی ایشان به قرب و نزدیکی پروردگار به اندازه خردهای ایشان است. (9)

پس بندگی راستین آدمیان را باید در حوزه عقلانیت آنان تحقیق کرد. هر اندازه خردورزی افراد عمیق‌تر باشد، ساحت معنوی و عبودیت آنان ژرف‌تر خواهد بود.

در روایتی از امام کاظم، فلسفه وجودی عقل در انسان، خارج کردن مؤمنین از ظلمت به روشنایی است.هرگاه آدمی ایمان به خدا پیدا کرد، تحت ولایت الهی قرار می‌گیرد. آنگاه، خرد مأمور خارج کردن او از ظلمت به روشنایی ا‌ست. (10) در این معنا، ایمان شرط «فعال‌سازی» عقل است نه شرط فهمیدن.

از روایت از رسول خدا چنین برداشت می‌شود که هیچ بخشی از خیر نیست که به غیرعقل ادراک شود. (11) درک تمام خیر با عقل است و چون دین حق خیر محض است، درک آن تنها با عقل ممکن است. پس با فقدان عقل، برخورداری از دین و دیانت میسر نمی‌شود. روایت دیگری از رسول خدا بر نقش ابزاری بودن خرد برای مؤمن مسلمان اشاره دارد، (12) و ابزار مؤمن برای درک حقیقت دین، عقل است.

نتیجه کلی از این چند فقره روایت آن است که عقل در تفسیر شیعی نه‌فقط تعارضی با دین ندارد که ملازم با آن است. عقل نه تنها مدرک دین است که وسیله‌ای برای عبودیت است. بنابراین، عقل در اسلام از منظر تفکر شیعی و به شرط شیء اعتبار شده است لذا یک مسلمان نمی‌تواند عقل بدون دین و عقلانیت بدون دیانت را اعتبار کند.

نتیجه‌گیری

اکنون با توجه به تقریری که از ماهیت عقل و عقلانیت در دو دستگاه فکری تشیع و مدرنیته ارائه شد، می‌توان رشته سخن را به مسئله این گفتار عطف کرد و پاسخ روشنی به آن داد. گفته شد در اندیشه مدرن، عقل در تعامل و برقراری نسبت با دین، «بشرط لا» اعتبار شده است؛ یعنی عقل به وصف ناسازگاری و تعارض با دین لحاظ شده است. برخلاف اندیشه شیعی که خِرد به‌گونه‌ای سازگار و ملازم با دین أخذ شده است؛ یعنی اعتبار عقل در تفکر شیعی، «بشرط شیء» است. پس، با دو اعتبار کاملاً متضاد روبه‌رو هستیم. اعتبار «بشرط لا» و اعتبار «بشرط شیء» با یکدیگر تعارض دارند و در یک‌جا با هم جمع نمی‌شوند.

گرچه به موجب جایزالخطا بودن انسان، فرض عدول از اعتبار «بشرط لا»یی محتمل است لیکن در حال حاضر هیچ نشانه‌ای از وقوع چنین احتمالی در اندیشه مدرن دیده نمی‌شود بلکه اعتبار «بشرط لا»یی به میزان غوطه‌وری انسان مدرن در دنیاگرایی، ثبات و شدت بیش از پیش پیدا می‌کند. فرض عدول در جانب تفکر شیعی نیز به طریق اولی ممتنع است زیرا گفتار معصوم جایز الخطا نیست و «قطعی الصدق» است. هرگونه عدول از اعتبار معصوم توسط عالم شیعی، اجتهاد در مقابل نص تلقی شده و او را از مدار تفکر شیعی خارج می‌سازد. پس نسبت میان تشیع و مدرنیته از حیث اعتبار عقلانیت، تمانع باقی خواهد ماند. هیچ‌کدام با فرض اعتبار دیگری به موضوع عقل و عقلانیت نگاه نمی‌کند.

البته باید به این نکته توجه داشت که نفی اعتبار لزوماً به معنای نفی متعلق اعتبار نیست زیرا متعلق اعتبار وجود مستقلی دارد. ایده دمکراسی از طریق معتبر پدید آمده است. لیکن این ایده از هنگام تولد وجود مستقلی پیدا کرده است زیرا هر معتبِر دیگری می‌تواند مردم‌سالاری حتی به‌گونه‌ای غیراز اعتبار اول، اعتبار کند. براین اساس، وقتی در تفکر شیعی عقلانیت مدرن انکار می‌شود، هرگز به معنای نفی خِرد و خِردورزی نیست بلکه مقصود انکار اعتبار مدرنیتی عقلانیت (بشرط لایی عقل) است. عقل در تفکر شیعی نیز معتبر است لیکن به نحو «به شرط شیء» اعتبار شده است.

وقتی اعتباری خاص از جانب یک دیدگاه و مکتب مورد انکار و نفی واقع می‌شود تصور نفی واقعیت آن اعتبار نیست. مقصود این نیست که وجود عینی یا ذهنی آن اعتبار نفی شود. با این نفی خواستار عدم‌استمرار وجودی آن اعتبار می‌توان شد ولی نمی‌توان واقعیت کنونی آن را نفی کرد بلکه این نفی ناظر به حقانیت و مشروعیت آن اعتبار است.

چنان که از روایات یاد شده بر می‌آید، عقل مخلوق اول خداوند سبحان است و اول معتبِر هستی بخش هم اوست. خداوند متعال هم اول مخلوقش را «به شرط شیء»ای اعتبار کرد. پس هر گونه اعتباری خلاف اعتبار الهی باطل است. تمام اهتمام معصومین در توضیح مقام عقل در اسلام، بیان اعتبار الهی عقلانیت و عدم‌مشروعیت و بطلان اعتبار غیرالهی آن است. انسان، باید عقل را موافق با مشیت و اراده الهی اعتبار کند.

پی‌نوشت‌ها:
1- اتین ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوکی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ اول، 1371، ص10.
2- هرمن رندال، سیر تکاملی عقل نوین، ترجمة ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، چ دوم، 1376، ج اول، ص136.
 3- همان، ص317.
 4- همان، ص315.
 5- سکس کامنیز و رابرت ان. لینزکات، فلسفه علمی، گروه مترجمان، کتاب‌های جیبی، چ سوم، 1352، ج اول، ص150.
 6- نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، ترجمه محمد محمدرضایی و ابوالفضل محمودی، نشر سمت، چ اول، 1383، ج2، ص365.
 7- ابی‌جعفر، محمد کلینی، الاصول الکافی، دار الأضواء، بیروت، چ اول، 1405هـ.ق، ج1، ص10، ح اول.
 8- همان، ص11، ح3.
 9- الحیاه، ج1، ص77.
 10- محمد رضا حکیمی، محمد حکیمی، علی حکیمی، الحیاه، ترجمه احمد آرام، ج1، انتشارات دلیل ما، چ ششم، 1382، ص83.
 11- همان، ص77.
 12- همان، ص77.