مشرب فلسفی فیض به استاد و پدرزنش- ملاصدرا- نزدیک است؛ اما در حوزه عرفان بیش از همه به ابنعربی و عارفان بزرگ ایرانزمین وابسته است. در حوزه علم حدیث و فقه، فیض را نزدیک به مشرب اخباری و اهل ظاهر دانستهاند اما به تصریح بسیاری از پژوهندگان شیوه اخبارگری وی از نوع ویژهای بوده و با عقاید مرسوم این نحله کاملاً از در توافق درنمیآمده است.
با این حال، میراث علمی فیض از غنای بالایی برخوردار است و میتواند همواره مورد ارجاع و اشاره محققان قرار گیرد. این نوشتار که به انگیزه 22 ربیعالثانی، سالروز درگذشت این اندیشمند پژوهنده شیعی فراهم آمده درنگی مختصر است برزندگی و آثار ایشان.
محمدبنمرتضی معروف به ملامحسن فیضکاشانی در روز چهاردهم صفر سال 1007 در شهر کاشان متولد شد و علوم مقدماتی را در آنجا فرا گرفت. او جهت تکمیل دانش به اصفهان رفت و از محضر بزرگانی چون میرداماد، شیخ بهایی و میرفندرسکی و... بهره برد.
با ورود سیدماجد بحرانی به شیراز فیض نیز به شوق تکمیل مدارج علمی به شیراز رفت و 2سال در آن شهر به تکمیل علم و دانش پرداخت؛ اما به نظر میرسد آنچه نقطه عطف زندگی فیض به حساب میآید، برخورد این دریای خروشان به اقیانوس بینظیر صدرالمتألهین شیرازی در روستای کهک است که باعث شد فیض نزدیک به 8سال در مکتب ملاصدرا زانو زده و به تحصیل، تهذیب و ریاضت و تکمیل نفس بپردازد و از برکات آن استاد کل بهرهمند شود. فیض همراه استاد به شیراز رفت و 2سال ملازم مرحوم ملاصدرا بود و سپس به کاشان بازگشت و به تهذیب و تدریس پرداخت. درواقع فیض را میتوان امتداد صدرالمتألهین دانست.
از فیض آثار متعددی در علوم مختلف باقی مانده است. نکته مهم این است که وی علوم مختلف را به هم درنیامیخته و در هر علم حد نگاه داشته و از ورود به دیگر علوم، عالمانه سر باز زده است. در ادامه روش وی را در این علوم به صورت مختصر بررسی میکنیم:
الف) تفسیر: فیض در تفسیر، آثار متعددی مثل صافی، اصفی و مصفی نگاشته است اما مهمترین کتاب ایشان در تفسیر ،کتاب گرانسنگ «صافی» است که به روش مأثور و نقلی به تفسیر قرآن کریم پرداخته است. او در مقدماتی دوازدهگانه نکات مهم و اساسیای در مورد علوم قرآنی بیان میکند و روش تفسیری خویش را توضیح میدهد. انگیزه فیض از تالیف این کتاب ارائه تفسیری متکی به بیانات ائمه معصومین(ع) و پیراسته از حشو و زواید است. فیض تفسیر و تاویل حقیقی را مختص اهلبیت - علیهمالسلام - دانسته و آنها را به عنوان مفسران واقعی قرآن کریم معرفی میکند. (1)؛ به همین خاطر در این تفسیر شریف نشانهای از تأویلهای غریب و دور از ذهن که بسیاری از آنها ساخته خیال مفسران است دیده نمیشود.
منابع روایی و ادبی فیض کتب معتبری چون تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، مجمعالبیان، تفسیر عیاشی، کافی و شواهد التنزیل، کشاف و... است.در این تفسیر اگر حکایت یا توضیحی آمده یا نظر مفسری بیان شده در راستای طرح قبلی و ازپیشتعیینشده است، نه از سر سهو قلم؛ در نتیجه مطالب سخیف و ضعیف در این کتاب راه نیافته است.
با این حال، به نظر میرسد نکته بسیار مهمی که از نگاه بعضی شارحان مخفی مانده، نوع نگاه و رویکرد مرحوم فیض به تفسیر نقلی و روایی است. بسیاری از منتقدین با بررسی ظاهری این کتاب، فیض را به اخباریگری و ظاهریمسلکبودن متهم میکنند اما اگر نگاه دقیقی به مجموعه روایاتی که دراین کتاب آمده بیندازیم، نگاه فیض را دنبال کنیم و توضیحات وی را بررسی کنیم، به مشرب فلسفی رقیقی میرسیم که زیربنای تفسیر فیضکاشانی را تشکیل میدهد.
او تفسیر را به فلسفه نیامیخته ولی در گزینش روایات و توضیحات تکمیلی، مشرب فلسفی خویش را رها نکرده و روایاتی را که هماهنگ با این دیدگاه است در تفسیر آورده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد نگاه موشکافانه و دقیق فلسفی، همهجا همراه فیض بوده است. شاید بتوان گفت در آن زمان که بیان بسیاری از مسائل فلسفی موجب آزار و اذیت و حتی تکفیر گوینده آن میشد، فیض به صورت لطیفی راه استادش، ملاصدرا را در تفسیر با زیرکی ادامه داد و در همین زمینه از طعن و تکفیر در امان نبود. او که در فلسفه کتاب «اصولالمعارف» را از سر اعتقاد راسخ به مبانی «حکمت متعالیه» نگاشته، چگونه ممکن است به اصولی که تا این اندازه برایش مهم بوده پشت پا بزند و یکسر به سراغ ظاهر رفته و باطن را رها کند؟
ملاصدرا در تفسیر با نگاه فلسفی خویش نکاتی را که در آیات قرآن کریم بوده استخراج کرده و مباحث مطرحشده در این آیات نورانی را با بیان فلسفی توضیح داده است. فیض ضمن تفسیر خویش شواهدی در این باب از زبان روایات ارائه کرده است. اگرچه این شواهد کم و مستتر است اما با مقایسه بین تفسیرهای ملاصدرا و فیض سرنخهایی به دست میآید که میتواند مؤید این نظر باشد.
بررسی تفسیر سوره مبارکه حمد، اعلی، واقعه، زلزال و... از صدرالمتالهین و مقایسه آن با تفسیر صافی و اصفی و اشتراکات درونی مضامین آنها، همچنین مقایسه این دو تفسیر با تفاسیر روایی دیگر میتواند ما را در بررسی این نظریه یاری دهد.خصوصیت دیگر تفسیر صافی این است که احادیث شاذ و نادر در آن جایگاهی ندارد؛ روشی که بعضی از مفسران برای فرار از تنگنا از آن استفاده میکنند. در این تفسیر از آرای متفاوت و گاه متناقض مفسران که باعث سردرگمی خواننده میشود نیز خبری نیست و فیض به صورت مستقیم وارد مباحث فلسفی، شهودی و کلامی نشده است.
ب) فلسفه، عرفان و اخلاق: فیض فیلسوفی صدرایی و از پیروان و مدرسان حکمت متعالیه بود. او سالها در مکتب ملاصدرا تلمذ کرد و بعد از درگذشت صدرالمتالهین، در کاشان به تدریس فلسفه و عرفان اشتغال داشت. قاضی سعید قمی صاحب کتاب کلید بهشت در عرفان از شاگردان فیض است(2). «اصولالمعارف» که خلاصه کتاب «عینالیقین» خود فیض است، بیانکننده مشرب فلسفی اوست و چنانکه در مقدمه این کتاب توضیح داده شده، به ذکر و تشریح طریق حق و تحقیق در نظراتی که مورد تأیید و پذیرش ایشان بوده، پرداخته است.(3)
دلیل دیگر او در تألیف این کتاب بیان و اثبات این نظر است که بین عقل و عرفان واقعی که از منبع سنت نبوی و اهلبیت - علیهم السلام - سرچشمه میگیرد اختلافی وجود ندارد (4).
این کتاب با بیانی رسا و فصلبندی برگرفته از حکمت متعالیه به رشته تحریر درآمده است.در اخلاق نیز کتاب «المحجةالبیضاء» که تحریری شیعی از احیاء علوم غزالی و شامل نظرات تکمیلی فیض در اخلاق است در بین اهل دانش و بینش شهره شده و مشرب اخلاقی فیض را بازگو میکند. البته نباید از نظر دور داشت که این گرایش فلسفی و عرفانی موجب طعن و تکفیر اهل ظاهر بر این حکیم متأله شد و از تنگنظریهای اهل زمان بیبهره نماند.(5)
ج) حدیث: فیض در حدیث نیز کتب متعددی تألیف کرده که مهمترین آنها «الوافی» است. او چون کتب حدیث را ناقص و دارای ضعف میدانست، دست به تألیف این کتاب زد. فیض در مقدمه کتاب به توضیح روش شناسایی علوم، شناسایی اسناد و توضیح اصطلاحاتی که در کتاب به کار برده است، میپردازد. فیض در این کتاب نیز چون تفسیر صافی دست به یکدسته اصلاح در روش قدما زده است.
مشکلات کتب اربعه از نظر فیض به 2 گروه ظاهری و معنوی تقسیم میشود. در قسمت ظاهری، فیض فصلبندی کتب اربعه را دارای نقص میداند و «وافی» را به روش خویش فصلبندی میکند، احادیث تکراری را نمیآورد و از احادیثی که مضمون مشترک دارند، یکی را که از دیگر احادیث کاملتر است ذکر میکند. در قسمت معنوی نیز گاه حدیثی را در بابی جدید و موضوعی جدید که در کتب اربعه به کار نرفته به کار میبرد که البته تعداد این نوع تغییرات در کتاب نسبت به حجم کار کم است.
د) شعر: از فیض مجموعه اشعاری باقی مانده است. شعر او سرشار از ذوق و شهود و عشق است و در غزلیات بیشتر ناظر به حافظ و طرز غزل اوست. شعر فیض سرشار از اندیشههای کلامی، حکمی و عرفانی است اما نمیتوان شعرش را در گروه اشعار تعلیمی جای داد. در مجموع با نظر به غزلیات فیض بیش از هر چیز خود را با شوریدهای اهل معرفت روبهرو میبینیم:
یک نگاه از تو و درباختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان به کف منــتظر عید لـــقایت تا کی
روی بنمای، جمال از تو و فرمان از من ...
منابع:
1) تفسیر صافی، به کوشش حسین اعلمی، تهران، انتشارات صدر، چاپ دوم 1415قمری، ج 1، ص 7
2) اصول المعارف، فیض کاشانی، تصحیح استاد سیدجلالالدین آشتیانی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ سوم 1375، ص33، مقدمه مصحح.
3) همان، ص 4، متن کتاب
4) همان
5) فلاسفه شیعه، شیخ عبدالله نعمه، ترجمه سیدجعفر غضبان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی 1367، ص499