یکی از ویژگیهای نوشتهها و گفتارهای ژیژک نامتعارف بودن و بهاصطلاح خلاف جریان آب شناکردن است.ژیژک فردی پرنویس بوده و تاکنون چیزی حدود 40 کتاب نگاشته و نیز مقالههای فراوانی از وی به چاپ رسیده است. به سبب چاپ کتاب «در دفاع از انگیزههای گمشده» تریایگلتون- فیلسوف و منتقد هنری و اجتماعی معاصر- مطلبی نگاشته که برگردان آن را در پی میخوانید.وی در مطلبی که از پی میآید با طنزی نیشدار دستاورد فکری ژیژک را به انتقاد میگیرد. او بر این نظر است که آثارژیژک تقلیدی آشفته از پروژههای فکری بزرگ است.
اسلاوی ژیژک بیشتر یک پدیده است تا فیلسوف. ژیژک، خلف کمونیستهای اسلوونیایی و نماینده روانکاو متاخر فرانسوی ژاک لکان بر کره خاک، چونان یک ستاره «راک» روشنفکر، کلوبی از انبوه طرفداران روزافزون خود را در طول 20 سال زمینگردی گرد خود آورده است.
او نامتعارف، برانگیزاننده و سرگرمکننده است. خود در جایی گفته است که زمانی وسوسه شده تا درباره روجلد یکی از کتابهایش اینگونه اظهارنظر کند: «ژیژک در اوقات فراغت، پرسهزنی در اینترنت را دوست میدارد و نیز آموزش به پسر خردسالش را که چگونه پاهای عنکبوتها را از تنشان جدا سازد.»
او حتی موضوع یک چیدمان هنری با عنوان «ژیژکی وجود ندارد» قرار گرفته[نیز]در دو فیلم «ژیژک!» و «راهنمای انحرافی به سینما» هنرنمایی کرده بود و تصویرش روی جلد یکی از کتابهایش در حالی که بر تخت روانکاوی معروف فروید... لمیده، نقش بسته است. 40 کتاب وی عنوانهایی چون «ابژه والای ایدئولوژی»، «سوژه حساس»، «از نشانگانتان لذت ببرید» و «هر آنچه را که همواره میخواستید درباره لکان بدانید (اما جرأت پرسیدنش را از هیچکاک نداشتید)» آمیزه درهمی است از ایدههایی که از کانت تا دانشهای رایانهای و نیز از سنت آگوستین تا آگاتاکریستی را در بر میگیرد.
اینطور به نظر میرسد که هیچ تروخشکی در آسمان و زمین یافت نمیشود که در آسیاب روشنفکری ژیژک چرخ نخورده باشد. هر گریز از موضوع، گریز از موضوع دیگری را در پی دارد، تا آنجا که نویسنده به اندازه خواننده، درباره آنچه قرار بوده به بحث درباره آن بپردازد، غیرشفاف میشود. علاوه بر این، در مقابل وحشت منتقدان، کتابهای ژیژک هر سال حجیمتر میشوند. کتاب «Parallax view» وی که حدود 400 صفحه است و درباره هر چیزی از زیستسیاست و روبرت شومان گرفته تا علوم مغزی و هانریجیمز، به بحث میپردازد، تنها 2سال پیش به چاپ رسید. کتاب «در دفاع از انگیزههای گمشده» که مابین هیدگر، مسیح و روبسپیر، مائو و بومشناسی جمع میکند نیز کتاب سنگینوزنتری است.
اسلاوی ژیژک، نمونه ممتاز یک فیلسوف پسامدرن است. او حدوسط یک معلم مذهبی و فرد خردهگیر، یک حکیم و «شومن» است. آثار وی به شیوهای پستمدرن از مرز مابین فرهنگ عامیانه و فرهنگ نخبه بیمحابا فرامیگذرند، در حالی که طی یک پاراگراف از کییرکگارد به میل گیبسون متمایل میشوند. این فلسفهآموخته در لیوبلیانا و پاریس، خوره فیلم، نظریهپرداز روانکاوی، متاله غیرحرفهای و تحلیلگر سیاسی است. او عضو حلقه لکانی لیوبلیاناست، چنین انجمنی همانقدر غریب است که چیزی مانند انجمن هگلیهای هودرسفیلد. وقتی به سیاست میرسد، در گشودن ظرافتهای [آثار] روسو یا کارل اشمیت مهارت خود را نشان میدهد؛ به همان اندازه نیز به ارائه داوریهای ژورنالیستی پیرامون شورش پاریس، جنگ درباره ترور یا ارتباط ترکیه با اتحادیه اروپا میپردازد. او خود، زمانی در اسلوونی یک سیاستمدار بود و سایه نبرد یوگسلاوی همواره بر تفسیرهای نیشدار وی از جنگ، نژادپرستی، ملیگرایی و کشمکشهای قومی، سنگینی میکند.
با این حال، اگرچه آثارش از حیث روش، پسامدرن هستند؛ اما از سبکی [(در نوشتار)] شفاف برخوردارند. از این لحاظ، وی مایه شرمندگی کسانی است که معتقدند فیلسوفان قارهای از آشفتگی واژگانی در رنجاند. نثر ژیژک تُرد و موافق پسند مصرفکننده [(خواننده)] است. لودویگ ویتگنشتاین زمانی گفته بود مایل است اثری فلسفی بنویسد که چیزی جز جوک در آن نباشد و گرچه در آثار ژیژک چیزی بیشتر از داستانهای بامزه وجود دارد، [اما] حکایتهای خندهدار (کمیک) یکی از شیوههای ادبی زیبای اوست.
او سررشته خوبی در شوخطبعی از نوع (ساردنی) اروپایشرقی آن دارد؛ مثلا وقتی که بیان میکند؛ تفاوت میان شوروی سابق و یوگسلاوی ملایم اصلاحگراتر این بود که در حالی که در شوروی سابق مردم پیادهاند و در همان حال نمایندگان سیاسیشان سوار ماشین هستند، در یوگسلاوی خود مردم ماشینهایشان را از بین نمایندگان سیاسیشان میرانند. او با طنز هولناکی اعلان میکند که بسیاری از مقرراتی که در چین به آنچه اسرار دولتی به شمار میآیند، صراحت دارند، خود در شمار اسرار دولتی هستند. او برای نشاندادن تاثیر متقابل [مسئله] حضور و غیاب، در یکی از کتابهایش داستان راهنمای توری را بازمیگوید که راهنمایی تعدادی بازدیدکننده را در اطراف یک هنرکده (گالری هنری) اروپایشرقی در زمان شوروی سابق برعهده دارد. او (راهنما) در برابر یک نقاشی با عنوان «لنین در ورشو» درنگ میکند.
در تصویر، هیچ نشانی از لنین نیست؛ در عوض زن لنین ... حضور دارد. «اما لنین کجاست؟»؛ این سؤالی است که بازدیدکنندگان حیرت زده میپرسند، که راهنما محکم جواب میدهد: «لنین در ورشوست».به طور خاص 2لطیفه در رابطه با آثار ژیژکی وجود دارد. اولین آنها که با آن برخورد کردهام: آثار ژیژک مایه تفریح است و [در واقع] از وجوه بسیاری اینگونه است؛ اما وی همچنین اندیشمند به طور استثنایی باحرارتی است که سنت بزرگ فلسفه اروپایی را در انبان خود دارد. دومین (لطیفه) آن است که ژیژک به هیچ سان یک متفکر پسامدرن نیست.
به واقع او همانگونه که در آخرین کتابش ترسیم میکند، به طرز کینهجویانهای با کل جریانهای تفکر دشمنی میورزد. اگر هم به اندک، برخی جامههای پسامدرنیستی را در آثارش به عاریت گرفته اما چندفرهنگگرایی، ضدجهانشمولگرایی، فوکلمآبی نظری و وسواس مدپرستانه آنها (پست مدرنها) به فرهنگ را خوار میشمارد. کتاب «در دفاع از انگیزههای گمشده» وی برونرفتی است برای چالشگیری این تلقیهای مرسوم که؛ ایدئولوژیها به پایان رسیدهاند، روایتهای کلان به کنجی خزیدهاند، عصر تبیینهای بزرگ به سر آمده و اندیشه رهایی جهانی همچون مالک مجله «Daily mirror» بیجان شده است.
ژیژک به طرز مهلکی نسبت به همه این موارد جدی است، گرچه نوعی عنصر ناساز در آن نیز وجود دارد. او چاپ آثارش را به شیوهای پسامارکسیستی آغاز کرد و سپس مسیرش را از آنها به سمت مارکسیسم برگرداند. این داغی است که چونان کلیتی، حساسیت وی را در مقام ایدههای دریافتشدهای که به طرز شیطنتباری طرح شدهاند، رقم میزند. نزد ژیژک تناقض، معادل سبکپردازانه تفکر دیالکتیکی است و هیچ چیز تناقضآمیزتر از تقلاکردن بر کشتی انقلابیگری، درست در لحظهای که [کشتی] به زیر آب رفته، نیست.
همانگونه که خود وی مطابق با مد روز رشد کرده، موقعیت سیاسیاش کمتر از این دست بوده است. او بیتابانه رد [اندیشههای] ارتدوکسی را میگیرد. اکنون که مارکسیسم، پسند(مد) روز نیست، منطق پیچیدهای در این واقعیت نهفته است که او باید قاطعانه به آن (مارکسیسم) برگردد. در این کتاب، همچنان که رسم آثار متقدم بر آن است، وی آنچه را که به شیوههای پستمدرنیستی موسوم است (تناقض، طنز، تفکر جانبی، کثرت و حتی در مواقعی تزویر گستاخانه) در خدمت مواضع تماما سنتیاش اتو میکشد.
مورد خودآگاهانه نامتعارفی که این کتاب [ در دفاع از انگیزههای گمشده] به بحث دربارهاش میپردازد، این است که لحظه رهاییبخشی وجود دارد که از جسارتهای انقلابیگرایانه عقیمی چون ژاکوبنیسم، لنینیسم، استالینیسم و مائوئیسم، گلچین شدهاند. ژیژک به هیچوجه مدافع ترور سیاسی نیست. برای مثال چهرهای که او از مائو برای ما ترسیم میکند، جانیای است که همواره در این فکر بوده که در برنامه «جهش بزرگ رو به جلو» نیمی از مردم چین باید از میان بروند. و همو (مائو) بود که اظهار میکرد باوجود آنکه یک جنگ هستهای میتواند در کرهزمین حفرهای ایجاد کند [اما] تا حد زیادی به جهان خللی وارد نخواهد ساخت.
هدف او (ژیژک) نه توجیه چنین دیدگاههای جنونآوری، که سختترکردن شرایط برای انکار طبقه متوسط لیبرال نسبت به آنهاست. در پیجویی این منظور، کتاب حاضر غنایی از بصیرتهای فلسفی و سیاسی را بر ما عرضه میدارد؛ اما هیچ معلوم نیست که تز اصلی آن معتبر باشد. برای نمونه «دفاع» او از حمایت هیدگر از نازیسم را در 1930 در نظر آورید. این سرسپردگی را ژیژک امری عمیقا قابل اعتراض تلقی میکند، اما در دیدگاه وی، او (هیدگر) دستکم نسبت به نیاز به تغییر انقلابی تعهد داشت؛ هرچند در این ارتباط بر اسبی چوبین سوار بود.
در پس این وضعیت، ژیژک وامدار فیلسوف پیشتاز فرانسوی آلن بدیو است که برخی صفحات این کتاب را به همدردی منتقدانه با وی اختصاص داده است. در نزد «بدیو» زندگی نیک در مفهوم اخلاقی و سیاسی آن، مشمول پیروی سرسختانه از «رخداد» خاصی است که به نحوی پیشبینیناپذیر در عرصه تاریخی شکوفان میشود و جغرافیای واقعیت انسانی را دستخوش تغییر قرار میدهد و مردان و زنانی را که به آن وفادار ماندهاند، سراسر متحول میسازد. زندگی و مرگ مسیح یکی از مثالهای بدیو از چنین رخدادی است.
یک صورتگرایی (فرمالیسم) کموبیش فرانسوی در باب این اندیشه وجود دارد. همانگونه که در مورد اگزیستانسیالیسم صادق است، محتوای دقیق آن «رخداد» رهاییبخش، در برابر واقعیت معجزهآسای وقوعش، همواره موضوع اصلی بحث نیست. ژیژک با بدیو در این نکته همداستان است که بهتر است به این انکشاف حقیقت، مصیبتآمیزانه پیوست تا اینکه نسبت به آن بیتفاوت ماند. وفاداری به خاطر خود آن، چیز ستودنیای نیست. بیاشتیاقی [نسبت به امری، در اینجا رخداد حقیقت] در شمار شنیعترین جرائم قرار ندارد.
تفکر رادیکال فرانسوی، همواره در تباین میان آنات پرشکوه حقیقت و عدم اصالت زندگانی روزانه در نوسان است و بدیو در این رابطه، استثنا نیست. در باب این اصول اخلاقی گونهای نخبهگرایی معنوی وجود دارد که دشوار بتوان آن را با تأملات وسوسهآمیز این کتاب [در دفاع از انگیزههای گمشده] درباره دموکراسی وفق داد. امتناع آدمی از عقبگرد [و] پای فشاری بر اشتیاق خویش، شاهکلید زندگی اخلاقی نزد ژیژک، بدیو و لکان است. تنها با به پیش راندن اشتیاق به کردار هنرپیشه نقش اول تراژدیهای کلاسیک است که میتوان شکوفا شد؛ از اینروست که قهرمان نمادین لکان، «آنتیگون» از سازش سرباز میزند.
با این حال امر مخاطرهآمیز همچنین جذابی در ارتباط با این اصول اخلاقی وجود دارد؛ اما در این کتاب، این دیدگاه است که ژیژک را در دفاع از ایده انقلاب مجاز میشمرد؛ در حالیکه همو (ژیژک) وحشت انقلابی را رد میکند. به همین جهت، به نظر وی مورد روبسپیر و استالین این نبوده که آنها بسیار افراطی عملمیکردند، بلکه [این بوده] که (آنها) آنقدرها انقلابی نبودند و اگر اینگونه (انقلابی) بودند، ترور سیاسی ضرورتی نداشت. برای مثال، ترور ژاکوبنی، به عنوان شاهدی بر ناتوانی آن گروه (سیاسی) در اجرای یک دگردیسی اقتصادی و نیز سیاسی تا حدی امری ناموجه شمرده میشود. شبیه این مسئله، در باب انقلاب فرهنگی مائو نیز گفته میشود.
موضوع اصلی کتاب نیست که آن را اینقدر جذاب میکند بلکه حواشی آن است.چنین به نظر میرسد که ژیژک به طور معمول از یادآوری موضوعی که در پی آن بوده به نحو سرخوشانهای ناتوان است و [این است که] گریزهای عظیمی از موضوع (اصلی) وجود دارند؛ شامل: دلیل نقش متغیر «اسکرتسو» در [موسیقی] «شوستاکوویچ»، تحقیقی درباره «سرود شادی» شیلر و تاملاتی در باب شاهکارهای مفقود «آیزنشتاین». کتاب «در دفاع از انگیزههای گمشده» تقلیدی آشفته و گسسته از پروژه فکری کسی بوده که آنقدر به فهماش از نکات ظریف «کافکا» و «ژان کاره» مطمئن است که میتواند در استفاده از آنها کمی هم زیادهروی کند.
تری ایگلتون