از تمام دوره بچگی خود، من بهجز زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچنشینی و تفریحات سادهآنها در آرامش یکنواخت و کور و بیخبر از همهجا، چیزی بهخاطر ندارم.
سرشار از عناصر و نامها و منظرههای تازه
زنده یاد منوچهر آتشی درباره پدر شعر نو ایران، معتقد بود: اولا پرورش کودکی نیما در میان شبانان و ایلخیبانان حساسیت بدوی و نخستین شاعری را در او تشدید کرد. مناظر و مرایا، رسوب احساسات شگفت حاصل آن دیگرگونیها، و تنوع رنگها و آزادی بیمزاحم، در میان خیل عظیم دوستان همسن و سال و همبازیها! که همان جنگل، درختان، و بوتهها و حیوانات کوچک بیآزار باشند و زندگی در عرصهای ساده؛
همه اینها عناصری است که روح حساس کودک را در عواملی بالاتر و رنگینتر سیر میدهد، و به او یاری میرساند تا هرچیزی را بهنامی که خودش خوش میدارد، نامگذاری کند و با این اسمهای زنده، عشق بورزد و سخن بگوید. این است که وقتی کودک جوان میشود، سرشار از عناصر و نامها و منظرههای تازهای است که از کودکی بهخوبی در او رسوب کرده و جزو اعضای درونی و تخیلات و رؤیاهای او شدهاند.
این ناهمگونی با وقایع خشن، در «افسانه»، بسی جلوهگری میکنند، و در زبان بعدهای او هم تأثیر میگذارند. وی همچنین تأکید داشت: نیما در نخستین نگاه به هر شعرش، به ما میگوید که اول مازندرانی، بعد ایرانی و سپس جهانی است؛ برای همین است که ما در بیشترین شعرهایش - شعرهای نو - قبل از هرچیز و هرکس خود نیما را آن هم در کسوت نمادگونه میبینیم. (مثل آنطور که در «خانه سریویلی» دیدیم) یا در شعر «شبپره ساحل نزدیک».
این اتاق شخص نیماست که پر از نور است و سرگشتگان شب را بهسوی خود میکشاند. نیما غیر از آنکه دیوانی از شعر طبری دارد، در شیوه سرایش و آهنگ دادن و ایجاد هارمونی مورد ادعای خود نیز، در بسیاری شعرها، به شیوه خود، ریتم ترانههای مازندرانی را (اما بهزبان دری) پاساژهایی بین دو بند شعر با مضامین میهنی و جهانی میکند.
بهگفته این شاعر، اگر از چند قصیدهگونه، غزلگونه و قطعات و طنزهای بهجای خود شیرین بگذریم، نخستین شعری که نام نیما را (در جنبههای مثبت و منفی) بر سر زبانها انداخت، شعر «افسانه» بود، که پس از اندکزمانی، هیاهوی بسیار و تحسین اندک برانگیخت.