همشهری آنلاین، سمیرا باباجانپور: اصغر سعی میکرد لوطیگری را با مرام و عیاری پیوند بزند. او عاشق امام حسین و اهل بیت (ع) بود، بیشتر درگیریهایش هم در دستههای سینهزنی و زنجیرزنی با مامورین دولت بود. نوچه های رژیم همه جا گشت می زدند تا مبادا جایی در گذر و کوچه ها مراسم عزاداری برگزار شود. با این حال او لوطیهای با مرام را دور هم جمع می کرد تا مراقب هیاتها و دستههای عزاداری باشند. خودش هم یکی از بزرگترین دستههای عزاداری تهران را مدیریت می کرد.
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
او به خاطر این که مراسم روضهخوانی بدون دردسر و مزاحمت برگزار شود، از چند آدم بلند قد استفاده می کرد. آنها به بهانه آبپاشی کوچه حواسشان به همه کس و همه جا بود. مردم هر جا آنها را میدیدند متوجه میشدند که در آن نزدیکی مراسم روضه برقرار است.
اصغر شاطر مغازه نانوایی، کبابی و قهوهخانه داشت. باشگاه ورزشی معروفی به نام باشگاه «مردان» داشت که در نزدیکی انبار گندم بود. هر کس وارد باشگاه مردان میشد یا مرد مردستان بود یا مردانگی را میآموخت. آنجا محفلی بود که لوطیها دورهم جمع شوند تا برای کار نیک گلریزان بگیرند و دستگیر مردم باشند. خیلی از لاتها آنجا رسم نیکی پیشه کردند و عیار شدند.
اصغر از دوستان طیب بود و منش و خلقوخوی او در طیب و اطرافیانش تأثیرگذار بود، آنقدر که روزنامهای هم راهاندازی کرد به نام «پیکار»؛ این نشان میداد که او فقط لوطیگری بلد نبود، بلکه اهل فرهنگ هم بود. یک بار برای انتخابات مجلس هم کاندیدا شد. اما رژیم پهلوی رد صلاحیتش کرد. تا مدتها نقل کوچه و خیابان بود که اگر اصغرشاطر انتخاب می شد بیشتر از همه رای می آورد.