همشهری آنلاین- زکیه سعیدی: وقتی نخستین دانههای برف روستا را سفیدپوش میکرد، دانههای برف روی برگهای زردرنگ باغهای توت و خرمالو مینشست و کوچهباغهای کن دیدنی میشد. حسن درویش، از پیرمردهای قدیمی کن، هنوز هم مغازهاش را با تنقلات محلی پر میکند و با نزدیک شدن به شب یلدا انواع توتخشک، انجیرخشک، تخمهکدو و گندمک و شاهدانه در مغازه او به فروش میرسد.
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
سینیهای گردو و خرمالو یکی پس از دیگری پر و خالی میشود تا سفره اهالی کن مثل همیشه رنگارنگ و خوشطعم شود. درویش میگوید: «محال بود وسایل سفره را از شهر بخریم. اصلاً باب طبع هم نبود. البته با رفتوآمد اهالی به شهر و زیادشدن ماشین در روستا کمکم پای شیرینیها و تنقلات شهری هم به سفرههای کنی باز شد، مثل شیرینی پنجرهای که همه میدانستند از شهر آمده. رسم بر این بود که کسی در خانه نماند. همه باید به خانه بزرگترهای محل میرفتند. اصل شب یلدا در کن بر مهمانی استوار بود و دیدوبازدید شبانه.»
اکثر خانههای کن سفره یلدا را روی کرسی آماده میکردند. چون مهمانها زیاد بودند ۲ کرسی آماده میشد. یک کرسی برای کودکان و کرسی دیگر برای بزرگترها. خوراکیهای سفره بچهها با شکلات و شیرینیها پر میشد تا آنها را یکجا بند کنند. یکی از بزرگترها هم برایشان قصه میخواند.
زهرا حاجی، از بانوان قدیمی محله، میگوید: «کنیها به یلدا، شبچره میگفتند. بچهها قبل از ورود مهمان حق نداشتند به اتاق کرسی بروند، چون ملحفههای کرسی سفید و لاجوردی بود و در نتیجه زود کثیف میشد. البته دلیل انتخاب این رنگ هم روشنایی و پاکیزگی بخشیدن به خانه بود و باور داشتند با این کار روشنایی در خانه ماندگار میشود. علاوه بر آن، در حیاط خانه آتش روشن میکردیم تا روشنایی و گرما را به خانه دعوت کنیم و سیاهی شب و سردی زمستان را دور کنیم.»
باغهای توت کن و درختان خرمالوی آن در تهران زبانزد بود. کنیها توت را از تابستان خشک میکردند و از روستاهای اطراف هم برای خرید شب یلدا به کن میآمدند. بهنوعی روستای کن بازار فروش تنقلات یلدایی هم محسوب میشد.
زهره علینقی، از فعالان اجتماعی محله کن، میگوید: «با آغاز فصل برداشت خرمالو، زنان روستا خرمالوها را برای سفره یلدا و خوراک زمستان آماده میکردند. برگه خرمالو، سرکه خرمالو، رب خرمالو و مربای خرمالو بسیار لذیذ بود. دختران و عروسهای خانواده این تنقلات را آماده میکردند و به خانه بزرگترها میبردند تا همه دور هم باشند.»