طلوعی که به پایان میرسد از پیاش طلوعی دوباره از کرانهها میدمد و این راز این سرزمین است که خورشیدها از پی هم به نوبت میرسند و آنها را با شب و سیاهی و ظلمت کاری نیست. اینجا طلوعی نهفته است از پی هر طلوعی. خورشیدها از پی هم و به توالی آغازگر صبحی دگرند. آنجا که نوید روزهای روشن هموارهاند. من بر پهنه این سرزمین، خورشیدها را به نظاره نشستهام و بسیار دیدهام از آنها که روزها را از فراسوی شب به هم پیوند میدهند. داستان ما و خورشیدهایمان شنیدنی است.
آنجا که از میانه خرداد، خورشیدی دوباره، طلایهداری صبح را بر دوش میکشد و از آیندهای روشن برای مردمان حکایت میکند. آن روز غمناک را به خاطر بیاور که چگونه ناگهان رنگ رخساره پدر زردتر از پیش و چهرهاش ناگهان صد سال پیرتر شد. به خاطر بیاور که هنوز آستینمان پر از آرزوهایی بود که تازه به تازه متولد میشد و از نو شکل میگرفت و به دنیا میآمد. لبریز اشتیاقی بودیم که تمامی نداشت. هر روز از نو متولد میشدیم.
به دنیا میآمدیم پر از آرزو میشدیم و یک روزمان به اندازه یک عمرمان، امید آرزو داشت. فردا هم که باز به دنیا میآمدیم و جشن تولد دیروزمان نیز بود. اما ناگهان همه چیز رنگ دیگری به خود گرفت و من دیدم که پدرم هنوز پیچ رادیو را کامل نچرخانده بود که صدسال پیر شد. یک بار مرد و من میدیدم که دارد میمیرد. یکبار آتش گرفت و من میدیدم که دارد میسوزد. یک بار هم صدسال پیر شد و من دیدم که پدر کمرش داشت میشکست. آخرین دور پیچ رادیو در مسیر آخرین خبر، مرا هم به خود آورد. پدر حق داشت پیر شود و بسوزد و کمرش بشکند و یکبار هم بمیرد.
بغضهایی که فریاد شدند
ناگهان ولولهای برپا شد. شهر پر شد از بغضهای نارسی که میرفت تا فریاد شود. بغضهای نارس داشتند روی هم جمع میشدند. شهر در انتظار یک فریاد بود. فریادی که نمیخواست باور کند آنچه را در دل خویش دارد آنروز همه شهر صدسال پیرتر شد و بغضهای تازه از راه رسیده به یکباره تبدیل به ناله شدند و سپس ضجه و سپس ناله و سپس فریاد و.... شهر بیپدر شده بود.
١٤ خرداد بود که خبر صبحگاهی رادیو غمناکترین خبر قرن را منتشر کرد. بغض گوینده خبر حالا نماد تمام غمهای دنیا شده است. آن روز ناگهان صبح همه فهمیدیم که خداییترین سایه از فراز سرمان رفته است و داغ فراق خمینی(ره) بزرگ را باید تا ابد تحمل کنیم. روزگار جدایی و فراق آغاز شده بود، هیچ کس این را باور نداشت. آخر چگونه ممکن بود. ما با تو آرزوها داشتیم. امیدها داشتیم و امیدها و آرزوهای نو میآفریدیم و لحظه به لحظه به دنیا میآمدیم و متولد میشدیم.
او و سایهاش از بالای سرمان رفته بود و ما نمیخواستیم باور کنیم. اصلاً خودش به ما یاد داده بود که امیدوار باشیم و امید بیافرینیم. چقدر تلاش میکردیم تا امیدوار باشیم و با این که ابرمردی را از دست داده بودیم، اما آموخته بودیم و ایمان آورده بودیم که این امیدواریها سرانجام ثمر خواهد داشت. ما محکوم به امیدواری بودیم... به یاد بیاور آن روزها را. پر از آرزو بودیم که پدرانمان پیر شدند.
١٠سال با خورشید
از هنگامی که خورشید انقلاب اسلامی در آسمان این سرزمینِ سرخ فام طلوع کرد، تا چهاردهم خرداد 1368 فقط 10 سال و اندی سپری شد. خمینی بزرگ انقلابی بزرگ را به پیروزی رسانده بود و فریادهای مردم انقلابی ایران گوش استکبار را کر کرده بود. آنها که نمیخواستند آوای این ملت را بشنوند، اما مجبور بودند تا دل به این آوازها بسپارند. البته در این میان توطئههای بسیاری را هم به کار بستند تا این انقلاب را از مسیر خود منحرف کنند، اما تقدیر چیز دیگری بود.
رهبر بزرگ انقلاب اسلامی که با اقدام خویش دنیا را تکان داده بود، خود نیز انتظار حادثه بزرگی را از دل خرداد میکشید. خرداد نزدیک بود در این ایام دستگاههای تبلیغاتی و شایعه پراکنیشان در پی سمپاشی و انحراف افکار عمومی و تبلیغات مستمر برای نظام کفر بودند. به دنبال شدت گرفتن بیماری حضرت امام خمینی و بستری شدن ایشان در بیمارستان، دشمن به دنبال اجرا کردن پروژهای از پیش تعیین شده بود تا بتواند انقلاب را پس از رحلت امام(ره) به بیراهه بکشاند.
روزنامه «فایننشال تایم» چاپ لندن در تاریخ 3 خرداد ماه 1368 یعنی یازده روز پیش از رحلت امام(ره) نوشت: «با رحلت آیتالله خمینی شکاف بزرگی در رأس سیستم سیاسی ایران ایجاد خواهد شد، بیانیههای رسمی و نیز گزارشهای رسانههای خبری ایران حاکی از آن است که پر کردن این شکاف امکانپذیر نخواهد بود.»
بدین ترتیب پیداست که پروژه از پیش تعریف شده بیگانگان برای ایران پس از رحلت امام(ره) یک امر قطعی بوده و در حقیقت آنان درصدد بودند تا از مدتها قبل از آن با ایجاد جنگ روانی و تأثیر بر افکار عمومی، مردم انقلابی ایران را آماده شرایطی کنند که دلخواه آنان است که این شرایط همانا چیزی جز خارج شدن انقلاب از مسیر اصلی و صحیح خود، نبود. رادیو بی بی سی در اینباره اعلام کرد: «خلأیی را که درگذشت آیتالله خمینی در سطح رهبری ایران بوجود آورده، مشکل میتوان جبران کرد.»
هیاهوی جغدان و هجوم خفاشانی که سالها در انتظار غروب خورشید امامت، لحظه شماری میکردند را نمیشد نشنیده و نادیده گرفت. هجوم گاه و بیگاه این تصور تلخ، حتی لرزه بر اندام آنانی میانداخت که خود نماد استواری و تندیس مقاومت در سختترین و دلهره آورترین شرایط انقلاب بودهاند.
روز چهاردهم و خواب پریشان دشمنان
سرانجام تلخترین حادثه قرن به وقوع پیوست و امام امت رخت از این جهان بربست و به جهان دیگری در آستانه دوست رحلت کرد. آن شب باور نکردنی هیچگاه فراموش نخواهد کرد. دنیا رنگ شب گرفت و میرفت تا غروب خورشیدی دیگر در این سرزمین را به نظاره بنشیند. در خرداد 1368 پس از بستری شدن آن بزرگوار در بیمارستان، صدا و سیما هر شب گزارشی مفصل از معالجه حضرت امام پخش میکرد.
در همه مساجد مراسم دعا و نیایش بر پا بود تا اینکه در عصر روز سیزدهم، ناگهان به اطلاع مردم رسانده شد که حال عمومی امام(ره) نامساعد است و لحظه به لحظه حال ایشان بدتر میشد تا اینکه در ساعت 10 شب شنبه سیزدهم خرداد 68 پزشکان معالج ایشان اظهار ناامیدی کرده و فوت امام(ره) را اعلام نمودند.
البته خبر رحلت امام(ره) در روز چهاردهم اعلام شد و همه جا به سیاهی رنگ باخت. ایران لبریز عزا شد و در این میان استکبار و همراهانش در پی آن بودند تا به بهترین نحو از این شرایط برای بر هم ریختن اوضاع ایران استفاده کنند.
خوابی که دشمنان برای ایران دیده بودند این بود که گروههای داخلی را به اغتشاش و جنگ داخلی و منازعه بر سر قدرت و سهمخواهی در حکومت بکشانند تا در این معرکه منافقین از فرصت استفاده کرده و بتوانند با انجام عملیات نظامی در ایران قدرت را در دست بگیرند.
سرکرده منافقین در گردهمایی نیروهای نظامی خود در 7 خرداد ماه 1368 گفته بود: «نیروهای نظامی سازمان، باید برای شرایط ارتحال [امام] خمینی آماده باشند. فوت [امام] خمینی به عنوان بالاترین نقطه آمادگی در مردم ایران برای استقبال از عملیات نظامی ما خواهد بود.»
طلوع خورشید دیگر
اینجا سرزمین بدون غروب است و هر لحظه خورشیدها از پی هم فرامیرسند. حضور ده میلیون عزادار در مراسم تشییع و خداحافظی با امام خمینی(ره) وفاداری و عشق و شور مردم به امام و حفظ آرمانهای و دستاوردهای او را نشان داد.
در جلسه مجلس خبرگان رهبری که پس از رحلت حضرت امام و به صورت اضطراری تشکیل شد، ابتدا بحث بر سر شورای رهبری بود که در این زمینه حضرت آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی رفسنجانی با آن موافق بودند، ولی چون اکثریت با آن موافق نبودند این مسئله از دستور کار خارج شد و بحث رهبری آیتالله خامنهای مطرح شد.
مقام معظم رهبری از ابتدا با پذیرش این مسئولیت مخالف بودند و حتی در مجلس خبرگان رهبری مرتب برای اعضای مجلس که معتقد به شایستگی ایشان برای رهبری بودند، استدلال میآوردند و این مسئولیت را به دیگران محول میکردند.
مقام معظم رهبری در اینباره میگویند: «قبل از رحلت حضرت امام که دوران ریاست جمهوری در حال اتمام بود. دست و پایم را جمع میکردم. مکرر مراجعه میکردند و بعضی از مشاغل را پیشنهاد مینمودند. آدمهای بیمسئولیت، این مشاغل را پیش خودشان، به قد و قواره من بریده و دوخته بودند! ولی من گفتم که اگر یک وقت امام به من واجب کنند و بگویند شما فلان کار را انجام دهید.
چون دستور امام تکلیف است و برو برگرد ندارد، آن را انجام میدهم. اما اگر تکلیف نباشد – و من از امام خواهش خواهم کرد که تکلیفی به من نکنند تا به کارهای فرهنگی بپردازم– دنبال کارهای فرهنگی میروم.»
مقام معظم رهبری که تا آن زمان همه مسئولیتهای محوله به خود را به حکم تکلیف پذیرفته بودند، نتوانستند در برابر استدلالهای اعضای مجلس خبرگان دلیلی اقامه نمایند، در نتیجه این کار به ثمر نشست و تقدیر الهی جاری شد و انقلاب به دست رهبری با کفایت
و حکیم رسید.
تنها مخالف...
حضرت آیتالله خامنهای درباره شرایط آن زمان و چگونگی انتخاب شدنشان به رهبری میگویند: «آنچه که در خصوص تعیین رهبر واقع شد و بار این مسئولیت، بر دوش بنده کوچک ضعیف حقیر گذاشته شد؛ برای خود من حتی یک لحظه و یک آن از آنات گذشته زندگی، متوقع و منتظر نبود.
...البته در آن ساعات بسیار حساسی که سختترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا میداند که در آن شبو صبح چه بر ما گذشت؛ برادرها از روی مسئولیت و احساس وظیفه، با فشردگی تمام، فکر و تلاش میکردند که چگونه قضایا را جمع و جور کنند، مکرر از من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد میکردم؛ اگر چه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این مسئولیت را به من متوجه کنند. در همان موقع، به خدا پناه بردم ...
بالاخره در مجلس خبرگان، بحثهایی پیش آمد و حرفهایی زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش، تلاش، استدلال و بحث کردم تا این کار انجام نگیرد.»
مجلس خبرگان در آن مقطع توانست با اجلاس فوقالعاده خود با سرعت و درایت کامل انقلاب اسلامی را صاحب سکانداری امین، با تقوا، با درایت، شجاع و مدیر کند. ساعاتی پس از رحلت امام خمینی، علی رغم فقدان جانسوز این رهبر فرزانه، مجلس خبرگان در حرکتی مدبرانه و به هنگام، آیتالله خامنهای را به عنوان رهبر جدید جمهوری اسلامی معرفی کرد.
حضور میلیونی مردم ایران در مراسم تشییع پیکر مطهر امام خمینی(ره) و حمایت بیدریغ آنها از انتخاب مقام معظم رهبری، با طرح شعارهایی مانند: «اطاعت از خامنهای، اطاعت از امام است» مهر تائیدی بر انتخاب بجا و شایسته مجلس خبرگان رهبری بود.
همشهری جمعه