تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۳۸۸ - ۰۷:۳۲

دوچرخه: شعرهای شاعران نوجوان

آسمان من

ساختمان‌ها همه‌جا هستند
جلوی پنجرۀ اتاقم را هم
دیوار ساختمان گرفته
فقط قطعۀ کوچکی
از آسمان برایم ماند
آن‌قدر کوچک
که ستاره‌ها هم در آن
جا نمی‌گیرند!

                     مهرین نظری، از تهران

همسفر باد

همسفر با باد می‌رفت
به کجا؟
تنها خدا می‌دانست!

گاه در گوش گلی، نجوایی
گاه بر دوش ابر، پروازی
گاه در دستان کودکی

می‌گفت رازی
چشم‌ها
بدرقۀ نگاهش بودند
دست‌ها

ایستگاهش
قاصدک با باد می‌رفت
به کجا؟
تنها خدا می‌دانست!

                     فریما منشور از کرج

تصویرگری: زهرا بیرامی، خلخال

شناسنامه

عجیب!
با این‌همه تلاش برای زندگی
دویدن
غصه خوردن
فکری برای فردا کردن
- دورزدن‌های باطل -
بین آمدن و رفتن
فقط چند صفحه فاصله است…

                     سپیده مرادی از کرمانشاه

تو در دل منی

به هر کجا که رو کنم
فقط تو دیده می‌شوی
و هرچه گوش می‌کنم
تویی شنیده می‌شوی

میان بوته‌های گل
به روی نور آفتاب
و چرخ‌چرخ ماهیان
درون تنگ گرد آب

صدای های و هوی باد
و رقص برگ‌های زرد
ترانه‌خوانی نسیم
و گریه‌های ابر سرد

تو در شب خیال من
چراغ‌های روشنی
و در سکوت ذهن من
همیشه ساز می‌زنی

تو در دل منی و من
همیشه خوانده‌ام تو را
و آن زمان پر از توأم
که داد می‌زنم: «خدا!»

                     مهسا صالحی از تهران

تصویرگری: الهه صابر ، تهران

جای خالی

پشت پنجره
باران می‌آید
نمی‌دانم چرا باید
جای خالی‌های خشک و خالی روی زمین
با قطره‌های باران پر شود، ولی
جای خالی سؤال‌های سخت امتحان
با قطره‌قطرۀ اشک من؟

                     نیلوفر شهسواریان، از تهران

تکرار

سوزن مغزم گیر کرده
روی یک دور تکراری
و تکرار می‌کند
تکرار می‌کند
تکراری‌ها را...

                     پردیس صحرائیان از تهران

تصویرگری: سعیده ترکاشوند

راهی

کفش‌هایم را که به پا کنم
راهم پیدا می‌شود
برای ماندنم اصرار نکن
جاده
روان‌تر از حرف‌های آبکی توست!

                     فرشته شریعتی از تهران

بی‌گدار

دل به دریای گریه می زنم
بی‌گدار
که آشناست
با بغض کویری‌ام
چشمانم
گُر می‌گیرد از تب تند اشک
غرق می‌شوم در آب و
همچنان شنا نمی‌دانم
تنها
«با عشق تاب می‌آورم»*
و تو
مجسمه می‌شوی
همچنان آویخته به اسکله
مبادا لباست خیس...

                     پرستو علی‌عسگرنجاد از اراک

-----------------

* از حسین منزوی