کتابی که پیش از این نیز ترجمهای از آن با نام راسلاس، شاهزاده سعادتجوی توسط مهناز صادقی بهسال1382 توسط نشر پرسمان منتشر شده بود.این کتاب را به همراه منظومه بیهودگی آرزوهای انسان، برجستهترین کارهای ساموئل جانسون ارزیابی کردهاند، تنها داستان بلند این نویسنده که عنوان آن تفاوتی اساسی با محتوای کتاب دارد؛ عنوانی که جانسون با وسواس پس از چند بار تغییر و دگرگونی برگزیده است.
آنگونه که ظاهر امر از چنین عنوانی حکایت میکند، این اثر باید داستانی باشد به سبک کتابهای ماجراجویانه و یا حادثهپردازانه که زمینه و بستر رخدادها و یا حالوهوای داستان در سرزمینهای شرقی جریان دارد و این آن نوع از داستانهایی است که ظاهراً در زمان انتشار کتاب، خواهان بسیاری داشته است، بنابراین نویسنده تعمداً با برگزیدن این نام برای داستان خود کوشیده است که توجه بیشتر یا احیاناً خوانندگان بیشتری را جلب کند.
اما مضمون داستان نه حادثهمحور است و نه حتی در شکل متعارف قهرمانمحور بلکه بهواقع عمده کتاب شرح گفتوگوهایی است که بین شخصیتهای متعدد کتاب درمیگیرد و درواقع به طرح دیدگاههای فلسفی و دغدغههای فکری و ذهنی او میپردازد که نویسنده در طول زندگی با آن درگیر بوده است.
بنابراین این کتاب بیش از همه مورد توجه آن دسته مخاطبانی قرار میگیرد که بهجای داستانهایی حادثهمحور داستانهای فلسفی که روی طرح دیدگاههای نویسنده متمرکز است، قرار میگیرد. «کتاب با تازگی درخشنده و نافذ و مؤثر و کلامی که قاطعیت واژهها و مفاهیم آن در بیان شک و پرسش، قاطعیت ویژه خردگرایان سده هجدهم اروپاست و با تهرنگی از طنز تلخ آمیخته شده، ذهن متفکر را از راه همدردی به تفکر وامیدارد. کتاب اثری بیهمتا نیست، اما استثنائی است» (از مقدمه کتاب).
با وجود اینکه بیش از 2قرن از نوشتهشدن این اثر میگذرد، اما هنوز تا اندازه زیادی تازگی و جذابیت خود را حفظ کرده است. این مهم نیز بیش از هرچیز ناشی از آن است که نویسنده مباحثی را در خلال داستان مطرح میکند که دغدغه همیشگی انسانها بهحساب میآیند.نکته جالب و قابل اشاره درباره نویسنده کتاب این است که خود زندگی بسیار پرفرازونشیب داشته که در صورت استفاده از آن میتوانست داستانهایی بهمراتب جذابتر از آنچه در داستان راسلاس، شهزاده حبشه شاهد هستیم را بنویسد، اما ظاهراً او چندان عنایتی به داستاننویسی بهویژه رمان نداشته است.
ساموئل جانسون در سال 1709 در انگلستان بهدنیا آمده است، به هنگام زادهشدن نیمهجان بود و در دوران کودکی نیز همواره از بیماری سل رنج میبرد و ظاهراً بینایی بسیار ضعیفی نیز داشته است؛ برخلاف هیبت ظاهریاش که حکایت از سلامت بدنی داشته است. هوش سرشار و حافظهای قوی داشت و به همین لحاظ شاگردی ممتاز در دانشگاه بود اما بهدلیل بیپولی دانشگاه را نیمهتمام رها کرد.
مدتی معلم مدرسه بود و هنگامی که با بیوهای 20سال بزرگتر از خود ازدواج کرد، دارایی همسرش را صرف تأسیس مدرسهای کرد که دوام نیاورد و ورشکسته شد. پس از آن مدتی را به کار در چاپخانه پرداخت و ظاهراً از همین زمان نویسندگی را آغاز کرد. جانسون بیشتر بهعنوان مقالهنویس و شاعر شناخته شده است و منظومه بیهودگی آرزوهای انسان که بلندترین شعر اوست، ماندگارترین اثرش در این زمینه محسوب میشود.