الک‌دولک، هفت‌سنگ، فوتبال، والیبال و نهایتاً تیله‌بازی یا هسته‌بازی، سرگرمی و بازی‌های نوجوانان و جوانان محله سلسبیل در روزگاران نه‌چندان دور بود. بازی‌هایی که برای خرید وسایلش به پول آنچنانی نیاز نبود، در روزگاری که هنوز کسی دنیای مجازی را به خواب هم ندیده بود.

همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: معیار این بازی‌ها جنب‌وجوش فراوان بود و خلاقیت. بازی‌هایی که برای خرید وسایلش به پول آنچنانی نیاز نبود، در روزگاری که هنوز کسی دنیای مجازی را به خواب هم ندیده بود.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

سید رسول امینی، ساکن محل، نویسنده و تهران‌پژوه، می‌گوید: «بچه‌های محل چون پولی نداشتند با هسته‌های تمبرهندی بازی جدیدی برای خودشان طراحی کرده بودند. هل دادن چرخ خراب یک دوچرخه هم بازی متداول دیگری بود. بچه‌هایی که کمی وضع مالی‌شان بهتر بود دوچرخه داشتند یا با خرید جغجغه، وق‌وق صاحاب، فرفره، طبل و غیره از فروشنده دوره‌گرد به ما فخر می‌فروختند. همچنین یکی از تفریحات ما این بود که وقتی به مهمانی می‌رفتیم یا برمی‌گشتیم اگر مسیرمان به خیابان آزادی می‌افتاد حتماً سری به کارخانه نوشابه‌سازی سر خیابان جیحون می‌زدیم و حرکت شیشه‌های نوشابه را روی ریل تماشا می‌کردیم. به خوبی به یاد دارم که کل هفته را منتظر پنجشنبه بودم چون پنجشنبه‌ها روز خرید صفحه گرامافون بود. پدرم برای خرید صفحه به لاله‌زار می‌رفت و من را هم گاهی با خودش می‌برد و در آخر هم، به‌عنوان جایزه، حق انتخاب یک صفحه گرام را داشتم.»

برخی از بازی‌های محلی برای خودش پاتوق خاصی داشت، مثل قهوه‌خانه وطن برای ترنابازی یا کوچه امینی برای بازی «زو». امینی درباره این پاتوق‌های بازی می‌گوید: «بازی کبدی یا همان «زو» یکی از بازی‌های پرطرفدار بچه‌های محله سلسبیل بود. آنها یک یا دو ساعت بعد از افطار و نماز، در زمینی میان کوچه مسجد و کوچه علمداری، درست سر کوچه شهید سیدامینی امروزی، قرار بازی داشتند. این زمین را خط‌کشی می‌کردند و در هر تیم ۲۰ نفر حضور داشت یا شاید هم بیشتر، در یک وجب زمین بیش از ۴۰ نفر مشغول بازی بودند. دورتادور زمین و از هر سمت و سو روی دیوار و پشت‌بام‌ها و... مردم بازی ما را تماشا می‌کردند.

میان ۲تیم همیشه کل‌کل بود به اضافه اینکه همیشه برای یارکشی جنگ و دعوا می‌شد. یکسری از بازیکنان نفس، هیکل و قدرت خوبی داشتند و همه به خاطر اینکه یار خوب را برای خودشان تصاحب کنند سر انتخاب او در تیمشان جنگ و دعوا داشتند. برای مثال، خدا رحمت کند ابوالفضل تقی‌پور را که قدرت بدنی و نفس خوبی داشت و به هر تیمی که می‌رفت می‌گفتند این خودش به اندازه ۱۰ نفر است. او به خاطر نجات یک نفر جان خودش را از دست داد.»

ترنابازی هم علاقه‌مندان خودش را داشت. اغلب جوانان و نوجوانان محل جلو قهوه‌خانه ترنابازی می‌کردند. بچه‌ها جمع می‌شدند و یک لُنگ را گره می‌زدند و بعد آن را خیس می‌کردند که وقتی به بدن حریف می‌خورد دردش بیشتر شود. در این بازی یک نفر به‌عنوان حُکم‌دهنده حاضران را به شکل گروهی به پیش می‌خواند تا در جایگاه مخصوصی بنشینند. دعوت‌شدگان کف دست‌هایشان را به جلو می‌آورند تا حاکم به بهانه‌ای از شخص دیگری که وظیفه تنبیه را برعهده دارد، بخواهد که با پارچه یا همان لنگ بلند گره‌خورده‌اش بر کف دست آنها ضربه بزند. رسم این بازی به این‌گونه است که هرکسی پیش از "ترنا" خوردن (تا قبل از اینکه لنگ را به آنها بزنند) نیتی می‌کند و بعد از ضربه "ترنا" حاضران برایش صلواتی می‌فرستند.