در تهران قدیم به‌خصوص عهد قاجار نفوذ باورهای خرافی و اوهام، بهداشت عمومی مرد را به‌شدت تحت تاثیر قرار داده بود. این باورهای غلط نه‌تنها در میان مردم کوچه و بازار رواج داشت بلکه درمیان درباریان و کاخ شاه نیز نفوذ کرده بود.

همشهری آنلاین _ سمیرا باباجانپور: «ژان باتیست فووریه» فرانسوی به مدت ۳ سال پزشک خصوصی ناصرالدین‌شاه بود. او درباره این باورهای خرافی در خاطراتش می‌نویسد: «هنگامی‌که در محلات تهران آنفلوانزا شایع شد و به اندرون کاخ سلطنتی نیز راه یافت و تنی چند از درباریان را به کام مرگ کشانید، ناصرالدین‌شاه نیز به این بیماری مبتلا شد. بعد از مدتی شاه بهبود یافت. زمانی که به عیادت او رفتم شاه الماس دریای نور را از جیب خود بیرون آورده و گفت: «چون همراه داشتن آن باعث تقویت مزاج است آن را در جیب خود گذاشته‌ام.»

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

مهرشاد کاظمی، تهران پژوه درباره ورود خرافات در بهداشت عمومی مردم تهران می‌گوید: «عدم علم و آگاهی، نبود آب کافی، تخلیه و انباشت زباله‌ها در غرب تهران در مسیر بادهای موسوم به شهریار که از غرب می‌وزید، مهاجرت بی‌حساب‌وکتاب، یکدست نبودن فرهنگ مردم و درنهایت خرافات و اوهام که متأسفانه رنگ مذهب به خود گرفته در میان مردم به‌شدت رسوخ یافته بود و اگر کسی با این‌گونه اوهام و عقاید خرافی مخالفت می‌کرد و یا درصدد مبارزه با آن برمی‌آمد مورد لعن و تکفیر قرار می‌گرفت. همین باورها و دیدگاه‌های خرافی در زمینه بهداشت و درمان از مهم‌ترین موانع رسیدن به جامعه سالم در عهد قاجاریه بود که خواسته و ناخواسته به گریبان مردم چنگ انداخته و هرساله با شیوع بیماری‌های مختلف مسری و غیرمسری جان مردم را می‌گرفت.»

این تهران پژوه می‌گوید: «مطالعه سفرنامه پزشکان نشان می‌دهد که مردم تا چه اندازه با این خرافات و اوهام سلامتی خود و کودکانشان را به خطر می‌انداختند. بستن نخ یا پارچه‌ای به درخت برای رفع بیماری، نوشتن دعا روی پوست تخم‌مرغ، آویختن الماس و سنگ‌های قیمتی به گردن که معتقد بودند این سنگ‌ها قدرت این رادارند تا دندان‌های کرم‌خرده را بدون درد بریزند. از طرفی درمان امراض با اجرام آسمانی بسیار متداول بود. به همین دلیل، هرگاه منجمان می‌گفتند که در این روز و ساعت نوشیدن دوا درست نیست بیماران موافق حکم و مشورت او دوای طبیب را مصرف نمی‌کردند.»

مادام کارلا سرنا، جهانگرد بلژیکی – ایتالیایی که در دوران سلطنت ناصرالدین‌شاه به پایتخت آمد در خاطراتش از یک معجون عجیب به نام معجون گرگ نام می‌برد، او می‌نویسد: «مدفوع گرگ با عسل برای قرقره دافع درد گلو است.»

زوزه شغال نیز برای درمان مالاریا تجویز می‌شد. بیمار با تب و لرز شبانگاه به‌سوی بیابان می‌رفت و به زوزه شغالان گوش می‌داد. او کمربندی می‌بست و با هر زوزه شغال گرهی بر کمربند می‌زد و بعد از هفت زوزه و هفت گره به امید ناپدید شدن مالاریا به خانه بازمی‌گشت.