تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۸۸ - ۱۴:۱۹

دوچرخه: گفتیم کوچه و ایده‌ها سرازیر شدند؛ کوچه و تابستان که خاطره مشترک کودکی‌های همه ماست

زبان کوچه، کوچه در ادبیات، کوچه‌های معروف قدیمی، خطرها و خاطره‌ها، نامگذاری کوچه‌ها و... بخش های دیگری از سوژه‌ها بودند.بعد به انواع کوچه رسیدیم و یادی کردیم از کوچه‌های آشتی‌کنان که هنوز خیلی از نوجوان‌ها در این کوچه‌ها زندگی می‌کنند و البته بسیاری از نوجوان‌های امروز  این کوچه‌های آشتی‌کنان را هنوز ندیده‌اند؛ زیرگذرها، کوچه‌های بن‌بست، کوچه باغ‌ها و... دلمان هوای کوچه کرد و به کوچه‌‌هایی رسیدیم که حالا دیگر کوچه نیستند؛ در هر کدام 800 آپارتمان است با پنجره‌های «لانه زنبوری» و همسایه‌های متعدد که امکان ندارد بتوانی با همه بچه‌های آنها دوست شوی!

و دیدیم «پس کوچه‌ها» دارند از شهر حذف می‌شوند. کوچه‌های امروز دیگر پس‌کوچه ندارند که بتوان در آن گم شد. پس کوچه‌های بافت قدیمی شهر هم کم‌کم شکل عوض می‌کنند. مثل بازی‌های کوچه، که شکل عوض کرده‌اند.حالا با این همه بازی رایانه‌ای آیا نوجوان‌های محله‌های شهر به کوچه و بازی‌های آن علاقه‌مندند یا تفریح‌های دیگر، جای کوچه را گرفته‌اند؟

در محله ما که یکی از منطقه‌های متوسط شهر است کوچه همچنان جذاب است. فوتبال و گل کوچیک هم. و برای ما کوچه هنوز کوچه است؛ در محله شما چه‌طور؟

ساعت پنج، جلوی تیر چراغ برق

کوچه خطرناک است؛ از کودکی این حرف را شنیده‌ام؛ از همان موقع که عاشق کوچه بودم. روزی نبود که بابت کوچه رفتن با مادرم بحث و جدل نداشته باشم. پدرم که از هفت‌سالگی در کوچه‌های لاله‌زار کار می‌کرده هم در این بین طرف مادرم را می‌گرفت. حرفشان هم یکی بود؛ کوچه خطرناک است. من هم قهر می‌کردم و پشت پنجره به کوچه عزیزم زل می‌زدم.
حالا کوچه را می‌شناسم. با همه جذابیت‌ها و خطرهایش! حالا که بزرگ‌تر شده‌ام، از کنار خطرهای کوچه می‌گذرم اما هنوز هم، همان حرف را می‌شنوم.

عکس: مسعود خامسی‌پور

قرار ما ساعت پنج، دم تیر چراغ برق

مهرشاد، 51 ساله هر روز ساعت 5 بعد ازظهر با دوستانش پای تیر چراغ برق کوچه هدایت، پیچ شمیران، قرار دارند. با هم حرف می‌زنند، می‌خندند، فوتبال بازی می‌کنند. هر چند که همسایه‌ها چندان دل‌خوشی از این فوتبال بازی کردن‌ها ندارند.

  • چرا پارک نمی‌روید؟

در پارک آدم‌های بد و نافرم زیاد پیدا می‌شوند؛ هم از آن تیپ‌هایی که دانه می‌پاشند و هم از آنهایی که دنبال شر می‌گردند. البته با خانواده‌ها کاری ندارند ولی ما چون هر روز آن جا می‌رویم دور و برمان زیاد می‌پلکند.

در کوچه اوضاع فرق می‌کند، چون همه همدیگر را می‌شناسند کسی کاری به کار ما ندارد. آدم غریبه از کوچه‌های این دورو بر کمتر رد می‌شود و بچه‌های خودمان هم اهل کار خلاف نیستند.

  • پدر و مادرت چه‌طور؟ مشکلی با کوچه رفتن تو ندارند؟ 

خوب بابام با کوچه چندان موافق نیست ولی با توجه به شرایط، خیلی گیر نمی دهد. فقط قانون گذاشته که بیشتر از چهار ساعت در کوچه نباشم و قبل از تاریکی هوا هم خانه باشم.

کوچه‌ها پرخطرند

آمارها نشان می‌دهد افراد معتاد اولین تجربه‌شان  در نوجوانی و به صورت تفریحی بوده است. آیا همه این اتفاق‌ها در کوچه می‌افتد؟

فاطمه عباسی، کارشناس ارشد آموزش بهداشت خانواده و مدرس دانشگاه می‌گوید:
«کوچه زمانی خطرناک می‌شود که خانواده و بچه‌ها برنامه‌ای برای استفاده از آن نداشته باشند. به عنوان مثال پدر و مادر به دلیل شاغل بودن، ساعت 8 صبح در خانه را باز می‌کنند و اجازه می دهند فرزندشان تا شب در کوچه سر کند. زمانی کوچه‌ها امنیت داشت و در بسیاری از مواقع باعث رشد افراد می شد و لی الان فرهنگ جامعه تغییر کرده است و می‌توان گفت بالای 07  درصد کوچه‌های ما خطرناک است.»

بن بست اول، تیر دروازه ها یادتون نره!

کوچه‌های بن بست خوراک گل کوچیک است، چون ماشین رد نمی‌شود تا مجبور شویم بازی را متوقف کنیم. دوچرخه سواری و قایم‌موشک هم حال خودش را دارد.

علی، 61 ساله ساکن یکی از کوچه‌های بن‌بست شهران، در غرب تهران است.

  • چند ساعت تو کوچه بازی می‌کنید؟

خوب تابستان ها از صبح تا نهار، بعد از ناهار هم تا خود شب.

  • پدر یا مادرت مشکلی با این قضیه ندارند؟

نه، تازه خیلی هم خوشحال می‌شوند!

مادر علی حرف پسرش را تأیید می کند، توجیه منطقی هم دارد: «پنجره آشپزخانه اکثر خانه‌های این محل به کوچه دید دارد. به دلیل بن بست‌بودن کوچه، دیگر نگران تصادف بچه‌ها با ماشین یا موتور نیستیم. الان اکثر خانه‌ها آپارتمانی شده‌اند و آدم نمی‌تواند تا ابد بچه‌ها را با کامپیوتر و تلویزیون سرگرم کند.از یک طرف، نوجوان‌ها به فضای باز احتیاج دارند و از طرف دیگر باید روزی وارد اجتماع شوند؛ کوچه می‌تواند هر دو نقش را بازی کند. چون هم همسایه‌ها یکدیگر را می‌شناسند و هم کنترل بچه‌ها راحت‌تر است. البته بدی‌هایی هم دارد مثلاً ناسزاها یا تکیه کلام‌هایی که بعضی از بچه‌ها استفاده می‌کنند چندان زیبا نیست؛ ولی خوب همه چیز را نمی‌توان با هم به‌دست آورد.»

عکس: تامیلا یاوری

فاطمه عباسی به نقش خانواده‌ها اشاره می کند و می‌گوید:

«عمده‌ترین دوره آموزش بچه‌ها در خانواده‌ها می‌گذرد و این خانواده‌ها هستند که بار اصلی آموزش و تربیت بچه‌ها را به دوش می‌کشند و در دوران کودکی و نوجوانی این بچه‌ها هستند که هر آنچه را که در خانه یاد گرفته‌اند  به کوچه می‌برند، هرچند که چیز‌هایی راکه از کوچه یاد گرفته‌اند  نیز ممکن است به خانه ببرند.

کوچه ما، قانون ما...

حرف‌های محمد، 15 ساله، ساکن تجریش کمی متفاوت است:

«اهل کوچه رفتن نیستم، یعنی دیگر علاقه‌ای ندارم که بخواهم بروم مگر اینکه برای دیدن دوستانم لازم باشد تا خانه‌شان بروم.»

* چرا دیگر علاقه‌ای نداری؟

- حدود یک ماه پیش با یکی از دوستانم در راه خانه بودیم که دو تا موتور با چهار تا بچه
هم سن ما پیچیدند جلوی ما که مثلاً خفتمان کنند، دعوایی شد که نگو، آخر قضیه هم زخم و زیلی رسیدیم خانه.

* خوب شما چرا دعوا کردید؟

- آخر وقتی دوست دارند گیر بدهند، آدم را خفت کنند یا اینکه دعوا راه بیندازند که بگویند ما هم بزرگیم،من باید چی کار کنم؟

* نمی‌دانم، چه کاری باید بکنی؟

- مرض ندارم، کوچه نمی‌روم که بخواهم چیزی را به کسی ثابت کنم!

عباسی به پدیده زورگیری اشاره می‌کند و معتقد است: «درحال حاضر پراکندگی فرهنگی بین بخش‌های مختلف جامعه زیاد شده است. به عنوان مثال می‌توان گفت درصد آسیب‌های اجتماعی در محله های شمال شهر  بیشتر از محلات دیگر است چرا که  خلوت‌تر هستند. حال آنکه در دیگر محله ها به‌دلیل متمرکز بودن جمعیت درصد آسیب‌ها کمتر است. زمانی که بچه‌ها در کوچه هستند ما نمی‌توانیم تضمین درستی از سلامت جسمی یا روانی بچه‌ها بدهیم. صرف نظر از آسیب‌های جسمانی مانند زخمی شدن یا تصادف آنان با موتور و ماشین، افرادی هم در کوچه‌ها در کمین نوجوان‌ها هستند تا از آنها سوء استفاده کنند که نتیجه این عمل، عادت‌هایی نظیر شب ادراری و ... است.»

مادر محمد از همه نگران‌تر است...

«من نمی‌دانم توی کوچه چه‌جور آدم‌هایی پیدا می‌شوند. بعضی مواقع سر بازی ، یک حرفی می‌زنند، بچه‌ها هم که در سن بلوغ‌اند زود از کوره در می‌روند و دعوا راه  می افتد یا اینکه مثلاً کسی به بچه ما یک قرص بدهد و بگوید اگر سرت درد می‌کند بخور حالت خیلی بهتر می‌شود. حالا شما بیا و این وضع را درست کن. از طرف دیگر هم کوچه تبدیل شده به راه دررو و ماشین‌ها با سرعت  می‌روند و خدای نکرده با یکی از بچه‌ها تصادف می‌کنند. همین چند وقت پیش، بچه یکی از همسایه‌ها با یک ماشین تصادف کرد، راننده فرار کرد و کسی هم نفهمید کی بود.» اینها را مادر محمد می‌گوید.

و عباسی ادامه می‌دهد: «زمانی از یکی از نوجوان‌ها پرسیدم چرا بچه‌ها اغلب اوقات  به نگرانی پدر و مادرشان بی‌توجه هستند؟» در جواب گفت:« چون حتی سعی نمی‌کنند ما را درک کنند، با جمله‌های کلی تنها دستور می‌دهند. ما که هنوز بزرگ نشده‌ایم! با 
قفل کردن در خانه که کسی درست نمی‌شود.»

قبل از ساعت نه خانه باش...

با امیر رضا آخر از همه صحبت می کنم، آمده  تا برادرش را برای شام به خانه ببرد. وقتی می پرسم خطرهای کوچه چیه؟ می‌خندد و می گوید:« همه جا که خطر هست. کوچه فقط یک جاست، این آدم‌های توی کوچه هستند که ممکن است خطرناک باشند.»

فراز خلج

کوچه پس‌کوچه‌های دنیا

بعضی کوچه‌ها همیشه به یاد آدم می‌مانند. برخی کوچه‌ها مسیر دائمی و همیشگی ما هستند. بعضی خیابان‌ها محل زندگی دوستان و آشنایان و بعضی کوچه‌ها، محل تولد و شکل‌گیری خاطرات‌مان. بعضی کوچه‌ها به این خاطر به یادماندنی هستند که تمام تابستان را زیر سایه درخت‌های آن گذرانده‌ایم. بعضی کوچه‌ها محل استرس و اضطراب هستند، چون هر وقت که امتحان داشتیم و یا دیرمان بوده از آن مسیر خودمان را به مدرسه می‌رساندیم. بعضی کوچه پس‌کوچه‌ها را به خاطر امنیت کمشان با ترس و لرز می‌توان رد کرد. بعضی اوقات هم آدم دلش نمی‌خواهد به بعضی کوچه‌ها پا بگذارد، شاید به خاطر دعوایی که در آن کوچه کرده و کتکی که خورده و شاید... بالاخره بعضی کوچه‌ها، به خاطر نامشان در ذهن می‌مانند.

اگر جست‌وجویی در اینترنت بکنید، ممکن است، نام‌های عجیب و غریبی برای کوچه‌ها و خیابان‌ها به چشمتان بخورد. مثلاً در آمریکا در چند منطقه مختلف، خیابانی به نام «اسلحه روشن» وجود دارد. گاهی نام کوچه‌ها و خیابان‌ها بر اساس روحیات مردم آنجا شکل می‌گیرد؛ مانند خیابان «پسران بد» در فرانسه. نام برخی کوچه‌ها آرایه ادبی دارد مانند «شیرینی تلخ» در آلمان. برخی محله‌ها جان می‌دهند برای احساساتی شدن . مانند کوچه «ولنتاین» و یا بزرگراه «رمانتیک» در آمریکا. حالا برای این که یک کم از حالت رمانتیک خارج بشوید به این نام‌ها که شاید به نظر عجیب بیایند دقت کنید: کوچه «خروس ترکی» در انگلیس، «کفش نوک دار»، «عیسای قدرتمند» در اسپانیا و «گربه ماهی‌گیری»  در فرانسه.
در حالی که برخی کوچه‌ها نام‌های عجیب و غریب دارند، برخی کوچه‌ها ممکن است بی‌نام باشند. باورتان نمی‌شود؟ پکن از شهرهایی است که در آن کوچه‌های قدیمی که به آن «هوتون» گفته می‌شود و کوچه بی‌نام زیاد است. راستی اگر کوچه دوچرخه را جایی روی نقشه پیدا کردید به ما خبر بدهید.

اما یکی از دلایلی که ممکن است کسی را به کوچه و خیابان بکشاند، بازی‌های خیابانی است. این بازی‌ها یکی از در دسترس‌ترین سرگرمی‌ها در اکثر کشورهای دنیا است.  بازی‌ها آن‌قدر اهمیت دارد که یک وب سایت فهرست این بازی‌ها و اصول و قواعد آن را جمع آوری کرده است. مراجعه کنندگان این سایت که اکثراً از کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی هستند بازی‌هایی مانند بسکتبال، هندبال، بیسبال، تیله بازی و دوچرخه سواری را به عنوان بازی‌های معروف در کشورشان نام برده اند. البته امروزه در اکثر کشورها به دلیل گستردگی اینترنت، بازی‌های کامپیوتری و برنامه‌های تلویزیونی، تعداد کمتری از نوجوان‌ها وقتشان را در خیابان‌ها می‌گذرانند.

«میکائیل» یکی از وب گردان که به سایت بازی‌های خیابانی مراجعه کرده می‌نویسد: «ما تا همین چند وقت پیش، از مدرسه که می‌آمدیم لباس‌هایمان را عوض می کردیم و می‌رفتیم در خیابان. یکی از بازی‌ها فوتبال بود که ما برای درست کردن دروازه لباس‌ها و ژاکت‌هایمان را در می‌آوردیم و آن را می‌ساختیم. وقتی هم که ماشین رد می‌شد مجبور بودیم لباس‌هایمان را برداریم.»

گاهی بازی‌های خیابانی قوانین سخت و پیچیده ای دارند که بازیکنان آن مجبور می‌شوند آن را ساده تر اجرا کنند. «جوکو» از دیگر بازدیدکنندگان این سایت که در تایلند زندگی می‌کند از یک بازی محلی معروف این کشور به نام تکرا (takraw) نام برده که به دلیل سختی قواعد آن در بعضی منطقه‌ها با روش‌های ساده‌تری انجام می‌شود. «مایک» از دیگر مراجعه‌کنندگان این سایت دنبال کتابی درباره قوانین بین‌المللی «تیله بازی» می‌گردد. در برخی منطقه‌ها هم نوجوان‌ها برای خودشان بازی‌هایی را ابداع کرده اند که به مرور زمان در آن منطقه معروف شده است. «دانله» که در یک روستا زندگی می‌کند از یک نوع توپ بازی که خودشان ابداع کرده اند و قوانین کاملی دارد نوشته است.

اما همین کوچه‌های خاطره‌انگیز، برای بعضی‌ها ممکن است بدترین جای دنیا باشد. بعضی کوچه‌ها مرکز نزاع و درگیری و یا حتی باندهای خلافکاری است. بسیاری از نوجوان‌ها با قرار گرفتن در مجاورت این گروه‌های خلافکار در معرض سوءاستفاده، دزدی، خشونت و... قرار می‌گیرند و برخی نیز ناخواسته به جمع آنها می پیوندند. در یک گفت‌وگوی دوستانه با چند نوجوان که در لندن زندگی می‌کنند آنها اعتراف کرده‌اند که از حضور در بعضی کوچه‌ها و مناطق محله‌شان می‌ترسند.

اما در برخی کشورها تجمع و حضور در خیابان‌ها طبق قوانین آن کشور مجاز نیست. این موضوع را نوجوانی به نام «آلن» از انگلیس مطرح کرده است: «در خیابان ما چندین سال است که بسیاری از نوجوان‌ها  و حتی جوانان فوتبال، راگبی و بسکتبال بازی می‌کنند. شرکت در این بازی‌ها و حتی تشویق بازیکنان بسیار جذاب است، اما دیروز پلیس به خاطر شلوغی خیابان بعد از بازی، همه توپ‌ها را ضبط کرد. آنها گفته اند که اگر این کار تکرار شود به دلیل رفتار ضداجتماعی ممکن است تا شش ماه از ورود ما به شهر جلوگیری شود. بنابراین هر کجا که بازی می‌کنی از آن لذت ببر.»

اما کوچه‌ها و خیابان‌ها علاوه بر تمام ویژگی‌های خوب و بدی که دارند، محلی خوب برای ساختن روزهای به یادماندنی، دوستی‌های ماندگار و پرورش استعداد است. مثلاً برزیل از آن کشورهایی است که در کوچه پس کوچه‌های آن، نوجوانان دسته به دسته مشغول فوتبال بازی کردن هستند، به امید آن که یک روز از دل این قهرمانی‌های محله ای به قهرمانی جهانی برسند.

سارا حی

یاد همه چیز

همه ما باید از کوچه یک خاطره داشته باشیم. اگر نداشته باشیم، یعنی یک چیزی توی زندگی‌مان می‌لنگد. اگر مکث کنیم برای یادآوری خاطره‌مان از کوچه، یعنی یک چیز زندگی‌مان کم است، یعنی تجربه زندگی‌مان کم است. اگر اسم‌ کوچه، ما را یاد بوی گرمای سر ظهر نیندازد، یاد بستنی یا کم‌ِکم یاد گریه... این‌طوری است که خلاق نیستیم و بزرگ نشده‌ایم اگر بگوییم کوچه ما را یاد هیچ چیز می‌اندازد.

تصویرگری: هدا حدادی

کوچه گاهی شبیه 50 تومانی است، شبیه روزی که مریم یادش نیست چند‌ساله بود. اما آن روزها50 تومانی پول خیلی زیادی بود، او پول را گم کرد توی کوچه‌شان و توی جوی را خیلی گشت تا یک وقت مادرش دعوایش نکند. کوچه شبیه دروغ است، تصویر یک دروغ است که: مامان، من با 50 تومانی برای خودم خوردنی خریدم و خوردم!

کوچه برای امیر یک شکل دیگر است. شبیه پنجره مدرسه‌اش؛ وقتی که کلاس اول، دوم، چهارم و پنجم بود.

کوچه امیر را یاد مدرسه می‌اندازد، آن زمان‌ها که مدرسه‌شان کوچه پایینی خانه‌شان بود و او هر روز، مامان و بابایش را می‌دید و گاهی مامانش، کلید را برای او می‌انداخت بالا. امیر می‌گوید که حالا دیگر اثری از آن مدرسه نیست.

نفر سوم شادی است. می‌گوید: «من از کوچه، یک خاطره خوب دارم. یادم است اسباب‌کشی کردیم و آمدیم محله جدید و من همه‌اش فکر می‌کردم حالا باید چه کار کنم که بچه‌هایی که توی کوچه هستند با من دوست شوند؟ رفتم و بهترین لباسم را پوشیدم و آمدم توی کوچه و همه دورم جمع شدند و گفتند چه خوشگل و با من دوست شدند.»
بعد می‌روم سراغ ندا. کلی خاطره دارد. اما به نظرش خاطره دیوانه از همه بهتر است؛ دیوانه‌ای که توی راه مدرسه‌شان بود و او را می‌ترساند. آن روز، دوستان ندا می‌روند که سربه‌سر دیوانه بگذارند و ندا پشت یک ستون پنهان می‌شود و چشم‌هایش را می‌بندد اما بعد حس می‌کند کسی دارد دم موشی‌های او را می‌کشد. چشم‌هایش را که باز می‌کند می‌بیند دیوانه است، جیغ می‌زند و تا خانه می‌دود. می‌گوید:« آن موقع کلاس اولی بودم.»
خاطره گاهی شبیه حسرت است. حسرت رفتن به کوچه و اجازه نداشتن! که کوچه جای دخترها نیست، می‌دزدند و می‌برند بچه‌ها را... و این‌طوری است که گاهی خاطره‌ها تلخ‌اند. تلخ‌اند شبیه خاطره صالح که کوچه او را یاد آقای همسایه‌شان می‌اندازد که کامیون داشت، که وقتی می‌خواست پسرش را تنبیه کند او را می‌انداخت پشت کامیون.

نفر بعد تویی، تو. سعی کن خاطراتت هیچ‌چیز نباشد. آنها را همین جا بنویس، در همین حاشیه، بگذارهمه چیز یادت بیاید.

برچسب‌ها