همشهری انلاین- لیلا باقری: چیزی از راز دروازه دولت میدانید؟ وقتی به تقاطع انقلاب و سعدی میروید فکر کردهاید این قلب شلوغ تهران روزگاری سنگری جنگی بوده است؟ دروازهای تاریخی که حکایت از ماجرای فراموش شده مقاومت تهرانیها در برابر مهاجمان دارد. ماجرای شهری که شاهان رهایش کردند و مردمش ایستادند... این بار به مترو برویم و کشف تاریخ پنهان زیر پای مسافران ایستگاه دروازه دولت؛ از نبرد مردم تهران با مهاجمان افغان تا بازی قدرت میان شاهان صفوی، افشاری و زند.
ماجرا مربوط به آن زمانی است که سلسله صفویه نفسهای آخرش را میکشید و افغانها از نابسامانی اوضاع استفاده و به ایران حمله کردند. شاه تهماسب دوم هم که مدتی در تهران اقامت داشت، با نزدیک شدن سپاه اشرف افغان، شهر را رها و به مازندران فرار کرد و مردم تهران را بدون فرمانده و تنها گذاشت. با این حال، تهرانیها عقب ننشستند. با شجاعت به مقابله با مهاجمان پرداختند، بسیاری از آنها را کشتند یا زخمی کردند. اما این مقاومت، هرچند ستودنی، در برابر سپاه افغانها نتیجهای جز شکست نداشت.
اما افغانها پس از تصرف شهر، از ترس مواجهه با شورش و حمله دوباره مردم، در عمارت حکومتی ارگ پناه گرفتند. برای حفاظت بیشتر، بر روی خندق شمالی ارگ پلی ساختند و جلوی آن دروازهای برپا کردند. این دروازه ابتدا «دروازه ارگ» نام داشت، اما بعدها به دلیل نزدیکی به مقر حکومت، به «دروازه دولت» مشهور شد. در هر صورت در زمان حمله دروازه ارگ برای مهاجمان حکم سنگری مستحکم داشت و مسیری برای فرار احتمالی در صورت حمله ناگهانی مردم بود.
سرنوشت تهران اما با پایان صفویه تغییر کرد. نادر شاه افشار پس از انقراض صفویه، تهران را به پسرش رضا قلی میرزا سپرد. اما این تهران بار دیگر در دوران زندیه مهم شد. کریمخان زند که درگیر با آغامحمدخان قاجار درگیر بود، تهران را به دلیل نزدیکیاش به طبرستان، مقر اصلی رقیبش، برای اقامت انتخاب کرد. او هم اقداماتی برای آبادانی تهران انجام داد و تلاش کرد شهر را به مرکزیت خود تبدیل کند. با این حال کریمخان، پس از مرگ محمدحسنخان قاجار، دشمن قدرتمندش، و راحت شدن خیالش از مرزهای شمالی، تهران را ترک کرد و به شیراز برگشت.
امروز اگر لحظهای در شلوغی ایستگاه متروی دروازه دولت توقف کنیم و خوب گوش بدهیم، شاید صدای گامهای مهاجمان افغان، هیاهوی مردم مقاوم تهران و تدابیر شاهانی که روزی این شهر را میدان سیاست و جنگ خود کرده بودند، به گوشمان برسد. تهران همیشه انگار تاریخ را در کوچهها و خیابانهایش پنهان دارد؛ اگر گوش شنوایی باشد.
راوی: آقای دژدار
تدوین: عاطفه حسینزاده