آنهایی که برای فرار از روزمرگی وحشتناکی که اینبار در لباس بازنشستگی به سراغشان آمدهبود، پارک محله را انتخاب میکردند و با همسنوسالهای دیگرشان که به همان منظور در پارک حضور داشتند، دوست شده و یک گروه اجتماعی خاص را تشکیل داده بودند.
از همان زمان و بنا بر نزدیکی روانی خاصی که بین کودکان، مردان و زنان مسن وجود دارد، همیشه دوست داشتیم با آنها همکلام شویم، اما بعید بهنظر میرسید که آنها حلقه دوستانه و کوچک، اما محکم و قابلاحترامشان را بهراحتی برای ورود غریبهای که سالها از آنها کوچکتر است، باز کنند و همین ترس، از آنها دورترمان میکرد.
اما از آنجا که میگویند انسانها خواسته و ناخواسته، آنچه که بدان میاندیشند را جذب خود میکنند، بالاخره چندین سال بعد تهیه چند گفتوگو با سالمندان پارکنشین تبدیل شد به گزارشی از یکروز زندگی سالمندان در گوشه دنج فراموشخانه یک پارک و این حاصل گفتوگوی ما با چند تن از سالخوردگانی است که صبح روز چهارم مهرماه، پارک فدک نارمک را برای وقتگذرانی انتخاب کرده بودند. مردانی دوستداشتنی، شیرین و البته سرشار از تجربه امید...
بچهها دوستم ندارند
پیرمردی دوستداشتنی دور از جمع دیگر همسن و سالهایش نشسته و به تاببازی چندکودک پرسروصدا خیره شده بود. آقای حسینی ابتدا اصلا دوست نداشت با ما همکلام شود تا آنکه بالاخره نام همشهریزندگی و مصاحبه به میان آمد و او مجاب شد سمعکش را روشن کند!
- شیرینترین دوران زندگی، کدام دوران است؟
از دید من بهترین دوره زندگی، آن زمانی است که خداوند اولین فرزند را به آدم عطا میکند.
- انگار خیلی به بچهها علاقه دارید؟
خیلی! اما افسوس که بچههایم به من علاقه ندارند.
- یعنی چه؟ مگر میشود؟ آنها هم حتما شما را دوست دارند.
ای آقا... تعارف که نداریم. وقتی پنجپسر از ششپسرت راهی ممالک خارجه(!) شدهاند و فقط عید به عید برایت یک تلفن دودقیقهای هزینه میکنند، یعنی دوستت ندارند دیگر!
اشکالی ندارد، شما که با تجربهاید. خدا آن ششمی را برایتان حفظ کند.
ششمی که در والفجرهشت شهید شد، از همهشان بزرگتر بود!
از پیرمردها خوشم نمیآمد
«وقتی کار میکردم، از پیرمردهایی که در پارک جمع میشدند، خوشم نمیآمد، اما حالا میفهمم که آدم در این سن و سال چهقدر به داشتن دوستانی همسن خودش که حرفش را بفهمند، احتیاج دارد»! اینها جملات آقای الف.م است که اصرار داشت، نامش را به همین صورت بنویسیم.
الان خودش به همان روز افتاده، با این تفاوت که زیاد هم از وضع فعلیاش ناراضی بهنظر نمیرسد. الف.م بازنشسته وزارت دارایی است و از بودن در کنار دوستانش (بالاخص آقای عباسیان و آقای محمدزاده) لذت میبرد. چاپ اسم این دو نفر هم دیگر خواسته جناب الف.م بود که اطاعت شد!
یک آنتیبازنشسته افراطی
آقای سهراب دانش هم بازنشسته وزارت آموزشوپرورش است که البته وی برخلاف آقای مرادی هرگز معلم نبوده و کارهای دفتری را برعهده داشته است: «بازنشستگی حکایت آواز دهل شنیدن از دور خوش است را دقیقا به تو میفهماند. بدترین چیز در بازنشستگی، احساس بیمصرف شدن و از دور خارج شدن است».
آقای قرهداغی دوست جناب دانش، در تکمیل حرفهای وی تاکید میکند: «سهراب همیشه ما را با اتوبوسهای دودزا و مینیبوسهای اسقاطی از رده خارج مقایسه میکند»! و آقای دانش توضیح میدهد: «البته با این تفاوت که بعضی وسایل یا بخشهای اتوبوس و مینیبوس قابلیت استفاده مجدد دارند و ما نه»!
بعد از همسرم، پارکنشین شدم
آقای محمدرضا مردانی از زمره کسانی است که از پارکنشینی سالمندان و بازنشستگان حمایت میکند: «تا زمانی که همسرم زنده بود، حتی یک لحظه هم نمیآمدم پارک. همیشه فکر میکردم پارک جای آن دسته از بازنشستگانی است که در انتظار رسیدن فرشته مرگ وقت میگذرانند، اما از وقتی همسرم به رحمت خدا رفته، میآیم اینجا. دوستان خوبی هم پیدا کردهام که باعث شده نظرم در مورد پارکنشینها کاملا عوض شود». آقای مردانی همچنین برای همه بازنشستگانی که حوصلهشان از خانهنشینی سررفته، رفتن به پارک محله را توصیه کرد، چون او خودش هم بازنشسته شهرداری است!
گوش شنوا هست؟
آقای علی مرادی که 32سال سابقه تدریس هندسه و مثلثات در دبیرستانهای تهران را در کارنامه خود دارد، اصلا دوست نداشت درباره پارکنشینی و بازنشستگی و لذتهای آن حرف بزند: «کدام لذت، آقاجان؟ وقتی گوشت شده کیلویی 17هزار تومان و برنج کیلویی سههزار تومان است،
من بازنشسته عیالوار، چگونه باید جلوی عروس و دامادم خجالت نکشم»؟وقتی توضیح دادیم که گزارش ما اقتصادی نیست، بلافاصله پاسخ داد: «خب اقتصادیاش کن! پول نمیگیری که فقط از گل و بلبل و پارک و لذت بازنشستگی بنویسی. اگر به سراغ من آمدهای، وظیفهداری حرفهایم را هم چاپ کنی»! این را هم اطاعت کردیم.
دوزباز قهار!
آقای مراد اصلانیمهر بعد از بازنشستگی و افزودهشدن به جماعت پارکنشین یک «دوزباز» قهار شده و حالا به اعتراف خودش، بیشتر از دوران جوانی لذت میبرد: «دوره جوانی، دوره نادانی و خامی است. درحالیکه اگر پیری همراه با سلامت باشد(که آن هم ارتباط نزدیکی با نحوه زندگی افراد در دوران جوانی دارد!) به معنای رسیدن به اوج کمال و تجربه است. به نظر شما این کمال و پختگی زیبا و لذتبخش نیست»؟ اصلانیمهر که بازنشسته بانک است، بعد از آنکه سهبار توانست ما را در دوز شکست بدهد، بالاخره یکبار شکست خورد!
همشهری زندگی