خب خدمت میکنند که منت بگذارند، وگرنه با خلق خدا که کاری ندارند. اصلا حالا دیگر برای خودمان هم قابل قبول نیست که کسی بدون منت برایمان کاری انجام بدهد. کسی که بیمنت کاری بکند حتما یک ریگی به کفشش هست! یا شاید هم درخواست دیگری از ما دارد که منت نمیگذارد.
فرض میکنیم شما وارد یک اداره شدهاید. روال عادی و معمول آن این است که خانم یا آقایی که پشت میز نشسته به شما بگوید: «برو، فردا بیا. امروز خیلی گرفتاریم»! در حالی که نهایت گرفتاری آنها همان نسکافهای است که توی دستشان قرار دارد و حاضر به زمین گذاشتنش نیستند. دست خودشان نیست، نسکافه دوست دارند خب!
داشتیم فرض میکردیم وارد اداره شدهاید. به اتاق اول میروید تا برای انجام یک بازی پیچیده به نام «دستشده» آماده شوید. ناگهان آقایی که قرار است پرونده شما را به 50اتاق مشابه پاس بدهد، طی یک حرکت انتحاری آن را امضا میکند و میگوید: «بفرمایید.... پرونده شما آماده است»!
شما که از دیدن این صحنه سرجایتان میخکوب شدهاید، ناخودآگاه دست به جیب میشوید تا نه خدایناکرده رشوه بدهید، بلکه فقط پول چایی بچهها را حساب کنید. اینبار اما شوک دوم به شما وارد میشود و طرف میگوید: «نه آقا، این کارها واسه چیه؟ من فقط وظیفهام رو انجام دادم»!
خب قبول کنید گاهی،فقط گاهی برایمان تعریف شده نیست که کسی شیرینی نخواهد و شیرین کاممان کند. خدمت هر چهقدر هم که بیمنت باشد، بیشیرینی که نمیشود! اصلا اگر آنها قبول کنند ما قبول نمیکنیم، چون آنها قطعا دارند تعارف میکنند که شیرینی نمیگیرند.حالا یک سوزن به خودمان بزنیم. چهقدر در قبال وظیفهای که داریم و انجام میدهیم منت میگذاریم؟
از خودم شروع میکنم.سردبیر را پشتمیز اتاقش تصور کنید که سخت مشغول خواندن صفحههاست...
-آقا دارم میرم گزارش مردمی بگیرم...
-دستت درد نکنه، مرسی.
ساعتی بعد...:
-آقا گزارش رو گرفتم. خیلی کار سختی بود. غیر از من از عهده هیچ بنیبشری بر نمیاومد... آقا من دیگه کسی هستم!
-دستت درد نکنه... واقعا زحمت کشیدی.... ایشاا... عروسیات جبران کنم...
-آقا گزارش رو نوشتم، خیلی خوب شده... میدونم خسته نباشم و لطف کردم، لطفا یه حرف جدیدتری اگه میشه! منت نیستها، اما...
-ای درد بیدرمون و اما.... این چه اشتباهی بود که من کردم تو رو فرستادم... آقاجون نخواستم تو بری گزارش بگیری... اصلا تو بیا اینجا صفحهها رو بخون، من برم گزارش
بگیرم!
-قربونت برم آقا، منم دوستت دارم!
مسافرها باید سرمان منت بگذارند!
رانندهتاکسیها به دلیل برخوردهای زیادی که با مردم دارند، بیشتر قوی چشم هستند. هر کدام از ما لااقل یک خاطره از رانندههایی که از واژه«همینه که هست»! استفاده میکنند داریم، اما این آقا از آن دسته رانندهها نیست!
میپرسم:«شما در قبال کاری که میکنید و کرایهای که میگیرد منتی هم سر مشتریها میگذارید»؟
میگوید:«نه آقا چه منتی؟ مسافرها باید سرما منت بگذارند»! اول احساس میکنیم اشتباه گرفتهایم تا اینکه روی حرفش اصرار میکند....:«یکی پادرد دارد، یکی کمردرد دارد، یکی غریبه است و مسیرها را خوب بلد نیست، چه اشکالی دارد آنها را این طرف و آن طرف برسانیم؟ مسلمانی به همین کارهاست
دیگر».
- اگر به ادارهای بروید و سرتان منت بگذارند چی؟
-آنها که انگار ارث پدر میخواهند از آدم!
پولشو میگیریم!
خدمترسانی در قهوهخانهها نیز متفاوت است؛ البته ما که نمیرویم، اما آنهایی که میروند برای ما تعریف کردهاند! این قهوهخانهای که ما فقط برای گزارش رفتهایم شهرتش را مدیون خدماتش است. با یکی از کارکنان این قهوهخانه همکلام میشویم...
-شما چرا سرمشتریهایتان منت نمیگذارید؟
-ها؟!!
-میگویم چرا این سرویسها را بیمنت میدهید؟
-این چه سوالی است؟ خب داریم پولش را میگیریم!
-پس چرا برخی کارمندانی که حقوق میگیرند، این قانون را رعایت نمیکنند؟
-حتما کسی از آنها نمیخواهد کارشان را درست انجام بدهند. هر دفعه که یک کار اداری پیش میآید عزا میگیرم!
عادت کردهایم به این منتها
آقا ناصر سوپری محل است. حاضر است پول بگیرد، هر منتی که خواستند سرش بگذارند! البته این را به شوخی میگوید...
-تا حالا شده بابت اینکه مثلا شیر یارانهای به مردم میدهید سرشان منت بگذارید؟!
-نه، اما...
-اما چی؟ یعنی یکی، 2باری شده؟
-نه، یعنی نشده!
-تا حالا شده جایی بروید که سرتان منت بگذارند؟
-بله، گاهیوقتها پیش میآید. بعضی جاها، بهخصوص ادارات یا کارت را راه نمیاندازند، یا کلی سرت منت میگذارند.
-چرا؟ مگر بابت کاری که میکنند حقوق نمیگیرند؟
-دقیقا مشکل ما همین است. نمیدانم چرا بابت حقوقی که میگیرند سر مردم منت میگذارند. انگار عادت کردهاند!
-شما چهطور؟ به اینکه سرتان منت بگذارند عادت کردهاید؟
-راستش را بخواهید بله... ما هم عادت کردهایم.
گاهی حق دارم منت بگذارم!
حمید موتورساز هم رابطه خوبی با منتگذاشتن و منت پذیرفتن ندارد. او هم مثل بقیه کاسبهای محل معتقد است در قبال پولی که میگیرد نباید منتی بگذارد و نمیگذارد.
-حتی اگر یک موتور را سفارشی درست کنید؟
-خب اگر سفارشی باشد هم پولش را میگیرم!
-اگر سفارشی درست کنید و پولش را نگیرید، چی؟ یعنی تخفیف بدهید.
-آن موقع که حق دارم منت بگذارم!... اما سعی میکنم منت نگذارم، چون رابطه خوبی با منت گذاشتن ندارم و اجازه هم نمیدهم کسی سرم منت بگذارد!
-در ادارهها چهطور؟
-زیاد با ادارات طرفحساب نیستم، اما شنیدهام که آدم را اذیت میکنند. البته اگر من کارم گیر کند اجازه نمیدهم اذیتم کنند!
احتمالا آقاحمید روانشناسی ادارهها خوانده است که اینقدر محکم حرف میزند!
آدم را از کردهاش پشیمان میکنند!
محمدآقا، ضبطساز است. کارش را دقیق و باحوصله انجام میدهد تا مشتریها از او رضایت داشته باشند. شاید تفاوت امثال محمدآقا و ادارهچیها در خصوصی و دولتیبودن کارشان باشد که یکی بیمنت خدمت میکند و دیگری منت را از ارکان خدمت میداند.
-چرا بابت راهانداختن کار مردم سرشان منت نمیگذارید؟
-چون این حق را ندارم. در قبال کاری که میکنم پول میگیرم، منت گذاشتن ندارد که!
-تا حالا شده کسی برایتان کاری انجام بدهد که وظیفهاش بوده، اما بخواهد سرتان منت بگذارد؟
کمی فکر میکند و میگوید: بعضی از راننده تاکسیها اینطوری هستند. خدا نکند کولر را روشن کنند، یا مثلا بگویی ضبط را روشن کنند، از دماغت درمیآورند تا بگویی اشتباه کردم!... البته قطعا محمدآقا نگفته اشتباه کردم!
میخواستی تشکر کنم؟!
آقایشریفی هم سوپری محل است. مشتریها میآیند خرید میکنند و حساب میکنند و میروند... البته بعضیها هم میگویند بزنید به حساب که آقایشریفی را تا مرز منت گذاشتن پیش میبرند، اما جلوی ما هم که شده خودش را کنترل میکند!
-چیزی میخواستید به این آقایی که نسیه برد، بگویید؟
-نه آقا چی بگویم؟
-میخواستید منت بگذارید؟
-نه، پس فکر کردی میخواستم تشکر کنم؟!
از منت گذاشتن متنفرم!
قصاب و قصابیها نیز گاهی از دستشان درمیرود و از اینکه مقداری گوشت را قاطی چربیها میگذارند و میدهند دست مشتری به خود میبالند و پدر صاحببچه را درمیآورند، اما آقای مومندوست به نمایندگی از صنف قصاب این مساله را تکذیب
میکند.
-چرا شماها از اینکه گوشت لخم به مردم بدهید گریزان هستید؟
-به هر حال چربیها را که نمیتوانیم قاب بگیریم! سعی میکنیم منصفانه گوشت به مردم بدهیم که اعتراض نداشته
باشند.
-یعنی اگر اعتراض داشته باشند، رسیدگی میکنید؟
-اگر حق با آنها باشد بله...، اما سعی میکنیم کارمان را درست انجام بدهیم.
-اگر گوشت تازه به مردم بدهید منت میگذارید؟
-نه آقا، از منت گذاشتن متنفرم، اما حتما میگویم که گوشتش تازه است!
مردم وظیفه ندارند از ما تشکر کنند!
برادران خانبابا صاحب چلوکبابی هستند. کارها روی نظم خاصی پیش میرود و مشتریها از سرویسهای دریافتی راضیاند، اما چرا
بیمنت؟!
-خب مردم پول میدهند که سرویس خوب بگیرند. متاسفانه در جامعه ما باب شده است که یا سرویس خوب داده نمیشود، یا با منت داده میشود. نمیتوانم فلسفه این کار را بفهمم که چرا باید در قبال پولی که میگیریم مردم را وادار به تشکر کنیم. اگر مردم تشکر میکنند شخصیتشان را نشان میدهند، وگرنه وظیفه ندارند که از ما تشکر بکنند.
دست پیش میگیریم که پس نیفتیم!
خیاطها معمولا آنقدر بدقولی میکنند که فرصتی برای منت گذاشتن نصیبشان نمیشود. علیآقا هم مرتکب این بدقولیها شده است، اما...
-چرا خیاطها معمولا با تاخیر کارشان را آماده میکنند؟
-بعضی وقتها سفارش کار زیاد میشود و ناخواسته بدقول میشویم، اما در سال چند مورد بیشتر پیش نمیآید و توی همه صنفها وجود دارد.
-حالا چرا وقتی لباسها را دیر تحویل میدهید ، دیگر منت میگذارید سرمشتریها؟!
-دست پیش را میگیریم که پس نیفتیم، وگرنه منظوری
نداریم!
.... حتما باید ایرانی جماعت را توی عمل انجام شده قرار بدهی تا اعتراف کنند!
بستگی به شرایط دارد!
-سبزی تازه به مردم دادن منت دارد؟
-ندارد؟!
-ببخشید که این طور فکر میکردیم.
-شوخی کردم، ندارد!
-بالاخره دارد یا ندارد؟
-بستگی به شرایط دارد. یکوقتهایی منت بگذاری مردم فکر میکنند کار مهمی انجام دادی، اما در اصل ندارد!
-اگر جایی بروید که سرتان منت بگذارند چهکار
میکنید؟
-بیچارهشان میکنم!
همشهری مسافر