این بشر اگر از نوع فارسیزبان و ایرانیاش باشد، اوضاع متفاوت هم هست. براساس برخی گمانهزنیها، بعضی از ایرانیها منت گذاشتن را بهعنوان رسمی دیرین موردتوجه قرار میدهند. گزارشهای این شماره همشهریمسافر درباره اتفاق تلخ خدمت بامنت است. با ما همراه باشید.
غر نزن بینیم با! البته نمونههای رایجتر این موضوع در ادبیات روزمره عامیانه، بهخصوص زمانی که شما بهعنوان یک اربابرجوع در مقابل یکمسئول قرار گرفتهاید، اینگونه است: «قربان میدانم شما هم خسته هستید و گرفتار و تماموقت خود را برای رفاه حال ما به کار بستهاید.
میدانیم شما برای راه انداختن کار ما چه مصیبتها و سختیهایی کشیدهاید و بهخوبی واقفیم از وقت و عمر و انرژی گرانبهای خود برای خدمت به مردم گذشتهاید، لطف کنید این نامه را یک امضای کوچک بفرمایید تا بنده برای ادامه روند اداری به اتاق بغلی بروم. بار دیگر از همه لطف و بزرگیتان ممنونم و همه غرولندهای شما را به گوش جان نوش میکنم...»
خندهدار که نیست هیچ، گریه هم باید بکنیم از اینکه یک مقاممسئول به جای راهانداختن سادهترین کار ممکن، در حال غر زدن و ناله کردن و ایراد گرفتن است. طبیعیترین کاری که این مقاممسئول باید انجام دهد، خدمت به مردم و تامین نیازهای آنهاست و حتم داشتهباشید به همان اندازه که کار میکنند و به قول خودشان زحمت میکشند، حقوق و دستمزد هم دریافت میکنند.
به عبارت سادهتر، آنها آنقدر حقوق و دستمزد میگیرند که خستگی کار کردنهایشان از تن بیرون برود. این وسط میماند رسم غلط و قدیمی غر زدن و منت گذاشتن که در بین ایرانیان گویا به عادتی دیرینه تبدیل شده است.
مردی، گرفتاری داشت. حضور امام حسن علیهالسلام رفت و از ایشان استمداد نمود. امامحسن(ع) بیدرنگ کفشها را پوشیده و راه افتادند. در بین راه به حضرت امامحسین(ع) رسیدند، درحالیکه ایشان مشغول نماز بودند. امامحسن(ع) به آن مرد فرمودند: «تو چگونه از حسین(ع) غفلت نمودی و نزد ایشان نرفتی»؟
گفت: «من اول میخواستم پیش ایشان بروم و از ایشان کمک بطلبم، ولی چون گفتند ایشان اعتکاف کردهاند و نمیتوانند از مسجد خارج شوند، خدمتشان نرفتم. امامحسن(ع) فرمودند، اگر توفیق برآوردن حاجت تو برایشان دست داده بود، از یکماه اعتکاف هم صرفنظر میکردند».
4سال دانشکده پزشکی را که با هزار بدبختی گذراندیم، رسیدیم به خوان آخر ماجرا یعنی گرفتن نامه فارغالتحصیلی و مهر نظام پزشکی. ناسلامتی از امروز میشد تو این جامعه دکتر خطابمون کرد و اگر راننده تاکسی نشویم و عمری باقی باشد، میتوانیم مطب کوچکی بزنیم و به اندازه یک سوپرمارکت ازش پول دربیاوریم.
به اندازه شخصیت والای خودم تیپ رسمی زدم و وارد ساختمان مربوطه در حوالی شهرک قدس شدم. اول ماجرا یکنگهبان که بعید میدانم فهمیده بود من دکتر این جامعه باشم، با لفظی نهچندان دلپذیر از من خواست تا آمار فکوفامیل را تحویل بدهم و بعد تا طبقه دهم به خودم یادآوری کنم که حتی نگهبانها هم میتوانند روسای بزرگی شوند.
طبقه دهم همان جایی بود که بهواسطه نوع کارش، حتم داشتم من را میشناسند و خداخدا میکردم سوالی درباره مریضی از من نپرسند که اصلاً حالوحوصله ویزیت نداشتم. فردی که آنقدر درگیر بود که حتی فرصت تماشای صورت من را نداشت و صفحه مانیتور رایانهاش تنها محل تلاقی چشم و نور بود، از من خواست تا داخل پروندهها دنبال اسم خودم بگردم و البته این دستور عجیبش را با حالتی از سر عصبانیت بیان کرد...
- از صبح تا حالا من نمیفهمم چرا این مملکت اینقدر دکتردار شده. همهتون تو یهروز باید مدرک بگیرین و مطب باز کنین؟
- بههرحال اینم از بدشانسیه شماست دیگه، خلاصه ببخشین مزاحمتون شدم!
- برو بگرد اسم و فامیلترو پیدا کن. گیر نیاوردی، برو 15روز دیگه یه سر بزن ببینم چیکار میشه برات کرد.
- خوب خدارو شکر اسمم اینجاست. حالا باید چیکار کنم؟
- دندون رو جیگر بذاری همین. برو خونت، خبرت میکنیم.
- میشه بیشتر توضیح بدین؟ من صبح تماس گرفتم، گفتین باید بیام اینجا. الان برم خونه؟ اگه کار دیگهای هست خوب بگین انجام بدم که کارا زودتر انجام بشه.
-... و ... فکر کردین ما اینجا نشستیم که شماها بگین چیکار کنیم؟ ما اینارو باید بفرستیم اداره؛ زیر پل حافظ و اونجا کاراش انجام بشه و بعد برگردونن پیش ما و ما هم خبرتون کنیم. تو این 4سال واقعاً سلسله مراتب اداری رو نفهمیدین؟
- خوب پس چرا از من خواستین بیام اینجا؟
- ناراحتی حالا؟ من فرصت ندارم که هر روز بگردم دنبال اسم شماها. باید خودتون بیایین دنبال کاراتون. مگه ما نوکرتونیم؟ بفرمایین جانم، بفرمایین... بعدی(با صدای بلند)
در حالی که داشتم از در خارج میشدم، ناگهان از رایانه صدایی بلند شد که مفهومش در ادبیات امروزی رایانهبازها این است: «شما یک پیغام جدید از دوستتون دارید...»
پینوشت: همه این ماجرا واقعی بود. عزیز من، خواهر من، برادر من، لطف کنید در قبال کاری که وظیفهتان است و برایش حقوق و دستمزد میگیرید، منت نگذارید و غر نزنید. ما هم به اندازه شما شخصیت داریم و برای خودمان کسی هستیم.
«وظیفه ما خدمترسانی به مردم است و خود را خادمان بیچون و چرای این مردم می دانیم. مردم به یاد داشتهباشند که من این کار را کردم و آن کار را انجام دادم و آن یکی اقدام را برای بهبود وضعیت فلانجا انجام دادم. این دستها را اصلاً ببینید. پینه بسته است از بس من به فکر مردم بودم و کار کردم و زحمت کشیدم.
نه اینکه منتی باشد، خودم خواستم که خادم باشم، اما مردم در جریان باشند که من برای بهبود در وضعیت زندگی آنها خیلی کارها کردم و خیلی زحمتها کشیدم. اصلاً من آمدهام برای زحمت کشیدن. کسی به اندازه من در این جامعه زحمت نکشیده است و کار نکرده است...»
اگر روزی مسئول شدید، از این دست جملات استفاده نکنید.خدمت بیمنت یعنی حواستان باشد شما خادم این مردم هستید و اگر کاری برای آنها انجام میدهید، وظیفهای است که بر دوش دارید و به ازای آن نباید خودتان را به هیچ فردی تحمیل کنید و برای وظیفهای که انجام دادهاید، منت بگذارید.یعنی آنها که منتی برای وظیفهشان سر دیگران میگذارند، ماندگاری نخواهندداشت و بهسرعت از دید مردم محو میشوند. این افراد نهتنها در میان مردم چهرهای محبوب نیستند که حتی کوچکترین کارهایی که انجام دادهاند نیز از دید مردم اتفاقی مثبت تلقی نمیشود.
دوستان بهجای اینکه با خواندن این مطالب سری به نشانه تاسف تکان بدهید و از جبر زمانه و مشکلات رفتاری مردم بنالید، به خودتان نگاه کنید و از خودتان شروع کنید. همه ما به جز چهره شهروندی که داریم، در یکی از قسمتهای این شهر بزرگ مسئولیتی کوچک و بزرگ داریم.
نگهبان و دکتر و رفتگر و مهندس هم چندان تفاوتی ندارد. مهم این است که هر کدام به فراخور وضعیت کاریمان باید قسمتی از یکاتفاق بزرگ را رقم بزنیم. تا به حال به این موضوع فکر کردهاید چهقدر وقتی برای اربابرجوع و یا افرادی که کارشان به کار ما گره خورده است، خدمتی بیمنت انجام میدهیم، غر میزنیم؟
شهرداری تهران بهتازگی این اقدام را به صورت جدی در مجموعههای تحتمدیریت خود اجرایی کرده است. دستورالعمل خدمت بیمنت در میان کارکنان شهرداری ابلاغ و به مرحله اجرا رسیده است. بر اساس این دستورالعمل، کارکنانی که به هر علتی درباره نحوه برخورد و ویژگیهای خاص رفتاریشان موردانتقاد اربابرجوع قرار بگیرند، با جرایم سنگین روبهرو میشوند. یعنی اگر اربابرجوع از کارمندان یک واحد شهرداری شکایتی مبنیبر غر زدن و یا خدمت با منت دریافت کند، کارمند مربوطه باید در مقابل قانون رایج در شهرداری پاسخگو باشد.
این جملات را یکبار دیگر در ذهن مرور کنید:
«با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و بهسوی جایگاه ابدی سفر میکنم... و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شدکه خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند... اگر بخواهید مملکتتان مال خودتان باشد و مال خود این ملت باشد، باید این ملت را به همان گرمی که هست نگه داریم...
ارزش اینها زیاد است، اما باید حفظ کنیم این ارزشها را، پیروزی مملکت ما برای همین ارزشهاست، این پیروزی قلوب بالاتر از پیروزی کشور است... دائماً در نظرتان باشد که ما یک بنده خدایی هستیم، که این مردم ما را به این محل رساندند و ما برای آنها باید خدمت بکنیم». امام راحل (ره)
همشهری مسافر