چشماش را که باز کرد خودش را روی صندلی جلوی اتوبوس پشت راننده نشسته دید. راننده گفت: یکی از آقایون هلتان داده بود. هوا تاریک شده و معلوم بود از آن وقت خیلی گذشته است. موقعی که داشت پیاده میشد راننده یک مشت اسکناس 100تومانی، 200تومانی داد دستش و گفت: اینها را همان آقا برایتان گذاشت. پیرمرد که از اتوبوس پیاده شد، اسکناسها را توی صندوق صدقات انداخت و با تن کبود و سری که درد میکرد پای پیاده به سمت خانه راه افتاد.
چند بار پیش آمده که ماشینتان در یک بزرگراه شلوغ ناگهان از حرکت افتاده باشد و مدتها در انتظار توقف و کمک یکی از همشهریان مانده باشید؟
چند بار تا حالا در خیابان زمین خوردهاید؟ زمستان بوده و زمین لغزان و کفشتان نامناسب و کسی برای بلند کردنتان نزدیک نشده است؟
چند بار حس کردهاید حالتان خوب نیست، هوا بارانی است و مسیر طولانی اما هیچ کس حاضر نشده شما را به مقصد برساند؟
ما آدمهای عجیبی هستیم. داستان مهر و عاطفه سرشارمان را به زبانهای گوناگون نوشتهایم و با این حال قصه بعضی بیمهریهامان گوش به گوش زمزمه میشود. اینکه چه بر سر آن نسل حساس و پرعاطفه آمده است سؤالی است که هر کداممان در مواجهه با پدیدههایی که این روزها دیگر چندان کم سابقه نیستند از خود میپرسیم و از آنجا که انسان هستیم و در مقابل هر پدیده ناگواری ابتدا جهت انتقاد را به سویی خارج از مسئولیتها و وظایف خودمان میگیریم در جستوجوی علت بیمهریهامان نخست به سراغ جامعه و دیگران میرویم.
وقتی از کمک میترسیم
امکانات مدرن شهرسازی و توجه به کیفیت حملونقل، سیستمهای پیشرفته امدادرسانی و نجات، خدمات پلیس و نیروهای انتظامی همه و همه با این هدف به کار گرفته میشوند که در نقاط مختلف این سرزمین بهخصوص شهرهای بزرگ سلامت و امنیت برقرار شود و در سایه آن شهروندان شرایط مساعدی برای یک زندگی بهتر و سالمتر پیدا کنند. اما اینکه چنین امکانات رو به گسترش تا چه حد زندگی سالم و امنی را برای ما به ارمغان میآورد نکته مبهمی است. در کنار برنامههایی که برای سلامت و امنیت یک شهر طراحی میشود همگان بر این باورند که چهره اجتماع و زندگی اجتماعی چهرهای تهدیدگر است.
با وجود تمام خدمات امداد رسان و حامی هر کدام از ما انسانها از ورود به جامعهای که هر گوشه آن احساس ترس و ناامنی را به ما منتقل میکند نگرانیم. اما این ترس از کجا میآید؟
انحرافات موجود در سطح جامعه و مظاهر گوناگون این انحرافات نظیر اعتیاد، دزدی، جنایت و... مجموعا چهره اجتماع را به شکلی رعبآور ترسیم میکند. در شرایطی که هر کدام از شهروندان با خروج از محیط خانه با اشکال مختلف انحرافات اجتماعی مواجه میشوند و بروز و ظهور این پدیدهها چنان آشکار است که نگاهها را از آن گریزی نیست. روزانه دهها خبر از وقوع جرم و جنایت به گوش میرسد و جوی از بیاعتمادی و ترس افراد اجتماع را فرا میگیرد.
وقتی کمک میکنی مراقب باش
عوامل گوناگونی در ایجاد چهرهای زشت و ترسآور از اجتماع مؤثرند. برخی از این عوامل بهساختار تربیتی و فرهنگی جامعه بر میگردد که تحتتأثیر شرایط دنیای امروز و ناهنجاریها، افراد منحرف و ناسازگار میآفریند. پیچیدگیهای دنیای مدرن و عدمتطابق آن با شرایط سنتی پیشین باعث شده است با وجود تلاشهای متولیان امور فرهنگی و تربیتی افرادی که وارد محیط اجتماع میشوند ناسازگاریهایی به شکلهای مختلفی پیدا کنند. افراد ناسازگار و مشکلساز، هم از محیطهای آموزشی خود ما خارج شدهاند. اما از آنجا که امکان نظارت بر کل نظام و محیط آموزشی وجود نداشته این افراد تأثیر مثبت لازم را نگرفتهاند و حضورشان در جامعه نامناسب است و به دیگران آسیب میرسانند. این نتیجه حضور پررنگ آنها در همه جای جامعه است. هیچ کس به دیگران اعتماد ندارد. در شرایط امروزی جامعه ما جوبیاعتمادی بر ذهن افراد به آن اندازه است که مانع واکنش طبیعی و درست افراد در مواجهه با پدیدههای اجتماعی و اتفاقات روزمره میشود.
خانم جوان شاغلی که وسیله نقلیه شخصی دارد میگوید: یک بار پیرزنی را در مسیر کوتاهی تا محل کارم سوار کردم. پیرزن که از ماشین پیاده میشد گفت ممنون که مرا سوار کردی اما دیگر این کار را نکن، خطر دارد.
خبرهای ناگواری که از کلاهبرداری، دزدی و اخاذی هر روز منتشر میشود موید همین واکنشهاست. نمونههای فراوانی از سرقت ماشین مسافربران، راه را بر آن عده که برای کمک به همشهریان در ساعات دیر وقت شب یا در شرایط نامناسب آب و هوایی اقدام به سوار کردن مسافران در راه مانده میکردند میبندد.
همه به هم نیاز داریم
مجتبی 26ساله اینگونه تعریف میکند: تازه یک ماشین کارکرده خریداری کرده بودیم و میخواستیم با آن به یک سفر چند روزه برویم. در نزدیکی شهر مورد نظر، ناگهان ماشین خاموش شد و هر کاری کردم نتوانستم آنرا روشن کنم. با هزار زحمت به امداد خودرو تماس گرفتم و از آنجایی که در جاده کویری بودم آنها از من خواستند که جلوی یکی از ماشینهای عبوری را بگیرم تا از آنها بپرسم دقیقا در چند کیلومتری شهر هستیم. شاید باورتان نشود اما من 30 دقیقه در آن هوای سرد سرپا ایستادم اما نه کامیونی برای من توقف کرد و نه ماشینی. هر گاه به یاد چشمهای نگران همسرم میافتم تمام تنم میلرزد. آن شب یکی از بدترین لحظات عمرم را تجربه کردم.
با وجود این انسان هرگز از مهر و توجه دیگران بینیاز نیست. اجتماع هر روز آبستن حادثهای است که هر کدام از ما را نیازمند یاری و کمک دیگران میکند. زندگی در اجتماع امروز، زندگی در خطر است و هیچ کس نیست که از آسیب این خطرات در امان باشد.
چه کسی میتواند تضمین کند پس از خروج از خانه، تصادفی در کمین او نیست؟ مادری تعریف میکند: بر ترک موتور پسرم سوار بودم و قرار بود برای معاینه، پیش دکتر برویم. به خاطر انحراف ناگهانی یکی از ماشینها پسرم ناگهان تغییر مسیر داد و موتور واژگون شد. پسرم که از موتور پرت شده بود بهشدت زخمی شد. هر چه فریاد میزدم و کمک میخواستم هیچ کدام از ماشینها توقف نکردند. آخر سر پلیس به دادمان رسید. مامور پلیس میگفت مردم میترسند خودشانگیر بیفتند به همین خاطر کمک نمیکنند.
این در شرایطی است که در بسیاری از این موارد کمک فوری هر یک از ما میتواند نجات بخش جان یکی از شهروندان باشد و هر تاخیری میتواند به بهای جان فرد دیگری تمام شود.زندگی اجتماعی، نیاز به کمک افراد انسانی دارد و تربیت درست اجتماعی تأکید میکند که برای زیستن کنار هم نیازمند به یکدیگر هستیم. ترس از به دردسر افتادن در شرایطی که سرعت زندگی بسیار بالاست و آدمها عجله دارند و هر کدام مسائل خود را بر دیگری ارجح میدانند مانع میشود که افراد زحمت قدری تأمل و صرف وقت برای دیگران را بهخود بدهند. به عقیده آنها دخالت در اموری اینچنینی علاوه بر اینکه آنها را از کار و زندگی میاندازد ممکن است دردسرساز باشد.
محمد 39ساله میگوید: یک بار مرد میانسالی را که با موتور تصادف و موتورسوار از صحنه فرار کرده بود به بیمارستان رساندم. تا 48ساعت نمیتوانستم کاری بکنم چون نیروی انتظامی مرا مسئول میدانست. بعد که آن مرد به هوش آمد با رضایت خودش آزاد شدم.
نمونههایی از این دست به اضافه روحیه منفعت طلب و مصلحتاندیش افراد باعث میشود ما روز به روز با صحنههای ناخوشایندی از بیتفاوتی شهروندان در مواجهه با اتفاقات جاری در صحنه اجتماع مواجه شویم.
قرارها، برنامهها، میهمانیها و کارهای ما همه مهم هستند اما روابط انسانی، عاطفی و اسلامی از آن مهمترند و زیبایی صحنههایی که از کمک به همنوع و توجه و حساسیت نسبت به آنچه در اطرافمان میگذرد ایجاد میشود، چنان به یاد ماندنی و ارزشمند است که قابل مقایسه با هیچ فعالیت دیگری نیست.
بیتردید اثر این همراهی و همدلی با دیگران اثرات مثبت و سازنده روحی خود را بر پیکره اجتماع بر جای میگذارد و در رشد عاطفی و فرهنگی فردفرد ما میافزاید؛ چرا که ما مستقیما تحتتأثیر جامعه پیرامون خود بوده و به راحتی خود را با شرایط آن وفق میدهیم. نکته حائز اهمیت در این موضوع، آن شرطیسازی کاذبی است که ما در اثر این مشاهدات بهصورت ناخودآگاه کسب میکنیم؛ این جریان ما را تا بدان جا میکشاند که نسبت به وقایع اطرافمان بیتأثیر باشیم و فقط بهدنبال حفظ منافع خود و خانواده مان باشیم.
این درونیسازی که تنها ظاهرش بدین گونه است، خود سر منشأ تحولات درونی بیشماری در ما خواهد بود که پس لرزههای آن نه به سود ما خواهد بود و نه به سود جامعهای که در آن زندگی میکنیم.