مهمترین اتفاقات هنرهای تجسمی در ایران(تهران) در زیرزمینهای این شهر روی میدهد. منظور از این زیرزمینها، گالریهایی هستند که آثار گوناگون هنری در آنها ارائه میشوند؛ زیرزمینهایی با سقفهایی بلند و کوتاه. البته نگارخانههایی هستند که در زیرزمین واقع نشدهاند اما در حال حاضر گالریهای فعال و پرمخاطب گاه در زیر زمینهایی واقع شدهاند که حتی بیش از دهها پله در زیر زمین قرار دارند.اما آنجا که هنر قد علم کند و اندیشهای جوانه زند هرچند در زیر زمین باشد جای ما خالی است؛ ما که میتوانیم با دیدن آثار هنری تنفسی به ذهنمان بدهیم.
اما میدان هنرهای تجسمی در ایران چنان کوچک است که شاید مخاطبان یک گالری نقاشی به هزارنفر هم نرسند. با این نگاه هنوز جای امیدواری است که هنرمندان ما نقاشی میکنند و مجسمه میسازند و عکاسی میکنند.
از میان نمایشگاههایی که هفته گذشته در گالریهای پایتخت برپا شد؛ 3نمایشگاه با 3رویکرد متفاوت را برگزیدیم. کاوه نجمآبادی که بیشتر با فعالیتهای فرهنگیاش شهرت دارد، هنرمندی است تجسمی که از دهه60 با نمایشگاههای مختلفی از عکس و نقاشی، او را میشناسیم.
نمایشگاه او در گالری آران، چیدمانی است از همایون عسگری سیریزی، به این ترتیب که این چیدمان قبلا و دقیقا با همین مواد در گالری «آو» به نمایش درآمده و اینبار نجمآبادی با انتقاد به مسئله کپیکردن آثار هنری در ایران، عمدا مفهومی را نمایش میدهد که نشان از کپی و تقلب در هنر معاصر ایران است. عنوان این چیدمان چنین است: «از فرض هنر تا حکم...». متن زیر از مقدمه نمایشگاه است:
«جان بوریدان از علمای اسکولاستیک در حدود 1300مسیحی متولد شده و پس از سال 1358 مسیحی وفات یافته است. در مسئله «ترجیح بلامرجع» الاغی را مثال میزند که شدت گرسنگی و تشنگی او به یک اندازه باشد و در فاصله مساوی از او یک سطل آب و مقداری کاه قرار دهند. چون فاصله هر دو از او مساوی است و گرسنگی و تشنگی او به یک اندازه است، نخواهد توانست یکی را بر دیگری ترجیح دهد و بالاخره از گرسنگی و تشنگی خواهد مرد.»
اما در میان ژانرهای جدید هنری میتوان از چیدمان به عنوان بهترین ابزار برای بیان ایده ساختارشکنانه یاد کرد. در چیدمان، مخاطب خود به عنوان بخشی از اثر هنری با هنرمند شریک میشود و براساس درک خود تفسیر میکند.
ولی جدا از تئوری این چیدمان، مسئله اصلی نجمآبادی- همانطور که گفته شد- انتقاد صریح از مسئله تقلید صرف هنری در ایران است با این تفاوت که او با اجازه رسمی از هنرمند قبلی این اثر و تغییرندادن آن، این اثر هنری را «از آن خود» کرده است. از نگاه دیگر، رویکرد پستمدرنیستی نجمآبادی مهمترین وجه اثر هنری او را تشکیل میدهد. همانطور که میدانیم «بهترین ویژگیهای کارهای پستمدرنیسم در ایهام، کنایه، نمادگان چندگانه، مبهم و طنزآلود بودن و گزینشهای متنوع و پراکنده آنهاست که تصویرگر کشمکش و گسستگی سنتهاست و او هوشمندانه این قابلیت پستمدرنیسم را دستمایه خود قرار داده است.
امیر فرهاد نیز به نوعی دیگر از میانبرهای پست مدرنیسم گذشته است. او در پنجمین نمایشگاه خود که در گالریهما برگزار شد از نشانههای تصویری هنر عامیانه که معمولا توسط علاقهمندان نقاشی که آموزش ندیدهاند و در گوشه دفترهای خاطرات و یادداشتها و یادگاریهای شخصیشان میکشند، استفاده میکند. تصویر نیمرخ صورت که به شکل ناشیانه نقاشی شده و استفاده از نوشتار با خطی کج و کوله و همچنین تصویر شمعی در حال آب شدن و قلب، از مهمترین این تصاویر هستند.
او با جابهجایی ارزشهای تصویری با تصاویری که غیرهنری هستند معیار جدیدی برای پرداخت هنری خود تعیین میکند. او مفهوم نبوغ هنری را به چالش میکشد و از نشانههای تولیدشده موجود در هنر روشنفکری فاصله گرفته است اما همچنان حاصل کار او خلق امری روشنفکرانه است زیرا مخاطبانش مردمی نیستند که از این تصاویر در یادداشتهای خود استفاده میکنند و همان مخاطبان حرفهای هنر هستند.
بداهگی مهمترین مشخصه نقاشیها و طراحیهای امیرفرهاد است؛ همچنین سادگی در پرداخت و برخورد نائیف با نقاشی و رنگ و بیتوجهی به جزئیات از دیگر مشخصات نقاشیهای امیرفرهاد است. او به هیچ عنوان در قیدوبند تکنیک نیست و کاملا مشخص است که عامدانه به سراغ چنین روشی رفته اما باید دید که این رهایی از تکنیک در آینده به چه شیوهای تبدیل خواهد شد.
نمایشگاه بعدی که هفته گذشته در گالری طراحان آزاد به نمایش درآمد، چهارمین نمایشگاه بکتاش سارنگ جوانبخت بود. آثار جدید او همراه بود با دلهرههایی که او از جهان اطراف خود دارد.
وی سیاستمدارانی به شکل اروپایی تصویر کرده است که همراه با حیواناتی مثل خوک و گراز و خروس نظارهگر وقایعی هستند که انگار خود برنامهریزی کردهاند. اشاره جوانبخت مستقیما به کشورهایی است که داعیه دفاع از حقوق بشر و حفظ محیطزیست و... سر میدهند و دائما کشورهای شرقی و در حال توسعه را تهدیدی علیه امنیت جهان میبینند و این در حالی است که خود، بزرگترین ناقضان حقوق بشر و برهمزنندگان امنیت در جهان هستند. بدن حیوانات مثلهشده و چیدهشده روی قفسههایی با نظم آزاردهنده اشاره مستقیمی است به این مسئله.
اثر دیگری از او که با اندازه 5 در 5/1متر روی کاغذ و با مداد طراحی شده یادآور «قلعه حیوانات» جرج اورول است. انسان و حیوان در ردیفی منظم و رو به مخاطب با ظاهر رسمی به کارهای بیهودهای مثل بازیکردن با یک قطار اسباببازی پرداختهاند یا خندههای وحشتناک سر میدهند.
اما مهمترین مشخصه آثار جوانبخت زمینهای است که روی آن به طراحی پرداخته است. وی روی جلد و آستر جلد کتابهایی قدیمی و چرمی و فرسوده طراحی کرده است و گویی محتوای کتابها را به رخ ما میکشد و پوچی محتویات کتاب را بر ما روشن میکند. او که در آثار گذشته خود کتابهایی را خود میساخت و داخل جعبههایی دستساز میچید و گاهی روی کتابها و داخل آنها نقاشی میکرد اینبار بیشتر به نقاشی نزدیک شده و آثارش دوبعدی ارائه شده است. در یکی از آثار او پیکر «لنین» در سمت چپ در حالیکه با دستش به سمت جلو اشاره میکند و انگار راهی را نشان میدهد داخل جلد کشیده شده. در سمت راست تصویری کمرنگ از یک لابیرنت دیده میشود که شاید نشان از هزارتوبودن راههایی باشد که سیاستمداران در تاریخ به مردم نشان دادهاند.
در هر سه نمایشگاه یادشده هنرمندان از مرزهای هنر مدرن پافراتر نهاده و وارد عرصههای هنر پستمدرن شدهاند. مفاهیم کلیدی هنر توسط این هنرمندان زیر پا گذاشته شده و ارزشهای جدیدی جایگزین آن شده. نجمآبادی به نوعی با زیرسوالبردن شخصیت هنرمند و ابداع خلاقانه او و تکرار اثر هنرمند دیگری، مفهومی بزرگتر از هنر بلکه هنرمند را به چالش کشیده است. او از اصل علاقه به تسلسل که از مبانی هنر مفهومی است استفاده کرده و در این آشفته بازار هنری، تقلبها و ادعاهای رایج در میان هنرمندان را به سخره گرفته است.
نقاشیهای امیرفرهاد ما را یاد این جمله از رولان بارت میاندازد که «انسان نماد را نمیسازد، نماد انسان را میسازد. آدمی از لحظهای که وارد این جهان میشود، خود را در میان نمادهایی که پیشتر وجود داشته مییابد و اگر وارد این نمادها نشود انسان نخواهد شد».
او با قلدری مخصوص خود نقاشی میکند و شیطنتهای روزمرهاش را با نمادهایی که از قبل و از دوران نوجوانی دیده است تلفیق کرده است. بکتاش سارنگ جوانبخت با رخنه در جلدها و کتابهای قدیمی مواد رایج در نقاشی را کنار گذاشته و با سطح جدیدی که به کار گرفته فضاهایی سرد و وحشتناک را با مداد تصویر کرده است. تعدادی از آثار او شکلهایی پرچممانند با همان جلدهای قدیمی است. این پرچمها یادآور هیچ کشوری نیستند. او که تجربه زندگی در اروپا را دارد به اصول حقوق بشری که غربیان فقط ادعای اجرای آن را دارند انتقاد دارد. اثر او یادآور این جمله از گوستاو فلوبر است که میگوید:«هیچچیز واقعی وجود ندارد، فقط شیوه دیدن وجود دارد».
در هر حال نگاه ما به هنر زاییده تربیت و اجتماعی است که در آن زندگی میکنیم. دریدا به پایان عصر ارباب اندیشهها اشاره میکند که میتوانیم آن را به هنر نیز تعمیم دهیم. دوران هنرمندان بزرگ به سر آمده و دنیای هر فردی میتواند کل دنیای اثر هنری او باشد و این جریان در ایران نیز به چشم دیده میشود. نکته دیگر اینکه خوب است باتوجه به رشد هنرهای تجسمی در جهان و ایران و گسترش دانشکدههای هنری و زیاد شدن فارغالتحصیلان هنر، همهمان اندکی از وقتمان را به آشنایی با این هنر بگذرانیم زیرا لذت بردن از آثار هنری تربیت میخواهد و تربیت به آموزش و سرمایه فرهنگی نیاز دارد.